خبرنگار ناراضی

قانی

از زمانی‌که مفتی اعظم در سوریه جهادالنکاح اعلام کرده‌ و دختران دسته دسته، رمه رمه، گروه گروه و تولی تولی‌ در خدمت برادران مجاهدش قرار می‌گیرند، برایم گوشت خوک شود اگر یک شب با خیال راحت خوابیده باشم. همه‌اش در سنگر دفاع از دنیای اسلامی آن مفتی اعظم هستم و دعا می‌کنم که الهی به زن آن مفتی شربت تقویتی دخترزا عطا کن. لطفاً دلیلش را نپرسید. دعای بدون دلیل زودتر مستجاب می‌شود. راستی شما چطور؟ اگر کمی هم حس مجاهدت داشته باشید… وای چه محشری است این بی‌غشی‌ها و نجابت دنیای اسلام!

جهاد تا جهاد! این‌جا در افغانستان چند‌نوع برادر وجود دارد. اول، دو مرد که فرزند یک پدر باشند، حتا اگر اولش معتاد به مواد مخدر و دومش داکتر خصوصی وزیر صاحب باشد، باهم برادر‌اند، که هیچ گاوی نمی‌تواند این دو را علیه هم‌دیگر به جهاد، ببخشید! منظورم جنگ بود، تشویق کند. ثانیاً، دو نفر در هوتل به یک درد مبتلا می‌شوند، مثلاً‌ درد بی‌ناموسی! هر‌دو به خاطر احتیاط در یک روز مبارک پیمان برادری می‌بندد که قضات مرحوم تاریخ، برای آن‌ها برادرخوانده لفظ لول داده‌اند. سوماً، وقتی شیعه و سنی در یک محل به تقاطع می‌رسند، برای جلوگیری از خاک‌باد زیاد یا ضایع شدن افتخارات صدر اسلامی‌شان، دست برادری در سرحد دینی به هم می‌دهند و از هزار جا اعلام می‌کنند که مرگ بر دشمنان دین مبین اسلام! تا وقتی که ما متحد باشیم، هیچ‌قوتی قادر به شکست ما نیست‌ (این حرف‌ها را هم به خاطری می‌زنند که معاش‌شان از کمک‌های ملیاردی جهان در مقایسه با یک مشاور حرام‌زاده که به اساس واسطه مشاور شده، کم‌تر است) و تا وقتی که اخوت و برادری به جای دالر در قلب ما ریشه بدواند، از دست ما جز مرگ و تباهی دشمنان اسلام چیزی دیگری نمی‌بارد. زبان ما مثل شمشیر مقدس است، حتا خاک پای ما باید به چشمان اطفال و اشتوکای اجانب سرمه کشیده شود؛ چون اطفال معصوم‌اند و تا وقتی سن 18 سالگی را پوره نکنند، امکانش هست که مسلمان باشند. رابعاً، یک عده که قصد مال و جان و ناموس مقامات را دارند، بدون این که خودشان راضی باشند، به برادران ناراضی تنزل مقام می‌دهند. سعی هم بر‌این است که این برادران ناراضی در سایه‌ی حقوق بشر و موازین شریعت سر عقل بیایند و به جای گرفتن تفنگ، سعی کنند از دست‌های‌شان در جهت حمل‌و‌نقل کشمش استفاده کنند یا هر‌کار دیگر که یک قِران عاید حلال به دست بیاورند. اما این برادران ناراضی که گفته می‌شود از طرف کشورهای همسایه پُر می‌شوند و بعضی کارتل‌های بزرگ بین‌المللی نیز به آن‌ها نیاز دارند، هرگز از کوه پایین نمی‌آیند. مگر می‌شود سنگر جهاد را خالی کرد؟ به آن‌ها توصیه شده که هرکس از سنگر جهاد فرار کند، در آن دنیا دو قورباغه‌ی آتشین وجود دارد که خیز می‌زند، اولش از سر لوله‌ی مردی می‌گیرد و دومش در دروازه‌ی صادرات مغز روده وارد می‌شود و آن‌قدر اذیت می‌کند که هزار بار آرزو می‌کنی کاش دوباره به دنیا برگردم و آن‌قدر جهاد کنم که هیچ‌نامسلمانی در روی کره‌ی زمین باقی نماند!

به همین خاطر بازار انتحار و جهاد و قتل و آدم‌پرانک بازی گرم است. همین چند‌روز پیش یک راس از این مجاهدین ناراضی، به دست امنیت ملی افتاده، همین که افتاده، غر گریان کرده. متشبثین خصوصی کشف کرده‌اند که گریه‌ بعضی وقت‌ها آدم را سبک می‌کند. این انتحاری نابالغ نیز به سبکی رسیده بود، کم گریه که نکرده بود!‌ ‌وقتی از او در مورد خاطراتش سوال شده، در جواب گفته که من تا حالا شخصاً عاقل بوده‌ام. عقل من حکم می‌کرد که تجاوز مالی را در میان مجاهدین به‌وفور تماشا کنم و خودم نیز مالم را مالامال کنم. محققین تجاوز دریافته‌اند که وی در حقیقت از تجاوز جنسی سخن پرانده و چیزی را که ما در ادبیات رسمی جنس می‌نامیم و هرگاه که بدون حکم شرعی از این اجناس استفاده شد، بلوای تجاوز جنسی برپا می‌کنیم. در میان برادران ناراضی به دلیل این که با ما از گوش، پلاس دشمنی کش می‌کنند، آن را مال می‌نامند… اطفالی را نیز به فروش مال تشویق می‌کنند و خودشان متقاضیان انحصاری این اموال باکیفیت هستند. به همین خاطر این انتحاری گران‌مایه چشم‌دید خویش را در قالب ادبیات خودشان بیان کرده تا خبرنگاران از او عکس زیاد برای فیس‌بوک نگیرند.

باز هم جهاد تا جهاد! حالا من مانده‌ام که از این به بعد در کدام نوع جهاد مجاهدت کنم. در سوریه‌… اوففففففففففففف

در افغانستان… اوخخخخخخخخخخخخخخخخ.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *