قانی
اگر من در این نوشته ادعا کنم که یک خر تمام عیار هستم، دوستان ممکن است به این صورتها واکنش نشان دهند:
1- خوش باشی بیادر! امیدوارم تا آخر عمر خر باقی بمانی! این دسته آدمها هیچتعهدی به انسانیت و حیوانیت انسانها ندارد. همیشه خود را به جای خدا فرض کرده و چنان از استدلالهای فریبنده استفاده میکنند که پنج هزار قربانی اگسا در گورستان نامعلومشان دچار شهوت میشوند. این دسته آدمها اگر بر مسند قدرت تکیه بزنند، اولین کاری که از اینها توقع میرود، بیشرمی به تمام معنا است. هرگز دوست ندارند در معاملات و مباحثشان پای اخلاق کشیده شود، اگر احیاناً از سر تقصیر کسی از اخلاق و وجدان و شرف سخنی گفت، او را با تیر تهمت سوراخ و سمبه کرده و بر لوح قبرش مینویسند: «بیچاره آدم خوبی بود، ولی افسوس که مزدور بیگانهها بود». یکی از خصوصیات دیگر این گروه این است که اگر تمام عمرشان را به شلغم وزن کنی، بازهم مصروف احساس فاشیستی و نشنلستی در فاز منفی میباشند. بهتر است این دسته را از همین حالا دعوت کنیم که آدم شوند و بر کشتار اگسا اشک تمساح نریزند؛ چون خودشان در حد اگسا فارغ از انسانیت هستند. از این دسته الحمدلله در افغانستان زیاد هم است.
2- چرا چه شده قانی جان، این چرندیات چیه که گفتی؟ بهتر است به این دسته آدمها دوست مجازی بگوییم! وقتی دیدند که جیب آدم باد کرده، با پای بدون کفش در محیط احساسات آدم وارد میشوند تا فرض کنیم که آدمهای خوباند. اما این دسته آدمها کور خواندهاند، منظورم از گور آدمهاییاند که بیهیچ تقصیری و از سر مستی رهبران و تفنگداران گذشته نابود شدهاند. این دسته، گور این قربانیان را کور میخوانند و عینک نمرهای سفارش میدهند. به خیالم که خودم نیز جزو این دسته آدمها هستم، حتا جرئت ندارم از رهبران خاین این مملکت نام ببرم، اکثریتشان حالا برای قربانیان اگسا شمع روشن کردهاند، هرچند که کابل به دست آنها ویران شد. و یک خصوصیت دیگر این آدمها که به آدم میگه چرا؟ چه شده قانی جان؟ حالت خوب است؟ این است که خوشبختی را به کثرت آدمنماهای طرفدار تفسیر میکنند. نمادش بادیگارد بازی در کابل است و قوماندان بازی در ولایات! اگر مردید، بروید غزنی و در وسط شهر بگویید که من آدمم! میبینید که سروکلهی پر از طالب پیدا میشود و خامتان میخورد یا نه. (آنهایی که حس فمینستی دارند، برایشان میگویم اگر زنید، بروید غزنی…)
3- تازه فهمیدی مستر قانی! به هرصورت، برایت تایم خوش آرزو دارم! بای بای. این دسته بهتر است دوباره متولد شوند و یک مدت از شیر مادرشان بهره ببرند. مگر میشود آدم شیر آدم را خورده باشد و این قدر سبکسر باشد؟ نه، اصلاً امکان ندارد. اگرهم شیر آدم را خورده باشند، چندسالی حتماً با مغز رودهی آدمها و حیوانات رقیقالمدفوع سروکار داشته که به تدریج از عقلشان زایل شده است. از خصوصیات دیگر این دسته، این است که به انتخابات به عنوان یک تجارت نگاه میکنند. به همین خاطر دروازه به دروازه دنبال جای پای میگردند. آخرش ببینی که از مفت هم مفتتر فروخته شدند. نمونهاش شکایت نامهی یک سازمان نظارتی انگلیس است که گفته این افاغنه اصلاً به فکر شفافیت نیستند. میلیونها دالر کمک کردیم که با فساد مبارزه کنند، چندمیلیونش به افغانستان نرسیده، وقت صرف خرید آپارتمان در دوبی و هند و سریلانکا شد.
4- هههههههههههههههههههههه مینویسند و دیگر هیچ! این دسته آدمها از یک جایی حتما زخم خوردهاند. شاید وقتی رخ به طرف پیر و مرشدشان کرده و طلبِ کارِ خیری در حق خود کرده، یک دفعه دیده که پیر و بادارش، چنان لزجی شده که انگار سفر نه ماهه دارد. حالا لزجی بودن به معنای تیکهداری مردم نیست، بلکه به این معنا است که 40 سال درس خوانده باشی، تازه فهمیده باشی که مسجد تنها جای مردان نیست، بلکه خانمهای عزیز و قندولک نیز میتوانند در مساجد حضور بیابند و برای خودشان مراسم سخن و نقد و اظهار آرایش برپا کنند. یا هم وقتی قسم خورده که در انتخابات پیشرو به یک آدم نسبتاً شایسته رای بدهد، فوراً به یادش آمده که این فرد متعلق به فلانه قوم است، چطور میتوانم بالایش اعتماد کنم که فاشیست نباشد. تا جایی حق دارد؛ چون بزرگان وطن به اندازهای در حق ما بزرگی کردهاند، که حالا جرئت قمار را نیز از ما گرفته… بزرگی بزرگان وطن را میتوان با تاریخ یک میلیون سالهی بدویت برابر دانست که اگر نوشته شود، مجبوریم به کشورهای همسایه کوچ کنیم و افغانستان را سراسر، به شمول قبرستانهای معلوم و نامعلوم، کتابخانه بسازیم تا از همت و فداکاری بزرگان این وطن سخن برانیم. میبینید که افغانستان در چه وضع است؟ جاپان هزار سال دیگر هم اگر نان بینمک بخورد، به ما رسیدنی نیست.
5- این دسته عکسالعمل نشان نمیدهند و به تناسب طبیعتشان قیافه میگیرند؛ یکی لبخند میزند، یکی لبخند نرمتر و یکی هیچتغییری در قیافهاش نمیآید. این دسته آدمها وقتی خبر نشر کشتار اگسا را شنیدهاند، با خود به تفکر پرداختهاند. تفکرشان را وقتی بنویسی، این گونه میشود: در افغانستان هنوز نمیتوان از آن قربانیان به صورت درست و عادلانه یادبود کرد، وقتی عاملان و هزار قاتل دیگر در این سرزمین همچنان بر مسند قدرت تکیه زده باشند و ملت خاموش و بیخاصیتی مثل ما داشته باشند، چطور میتوان عاملین کشتار را محاکمه کرد. وقتی قاضی حقی را در بدل چندهزار افغانی باطل میکند، چطور انتظار قضاوت عادلانه را داشته باشیم؟ و هزاران سوال دیگر…