انواع فشار

فشار غذایی: البته باید واضح کنم که فرق میان فشار غذایی و فقر بسیار است. فشار غذایی عبارت از حالتی است که یک نفر می‌خورد-می‌خورد و ناف‌چپه می‌ماند. اگر احیاناً حرکتی انجام دهد، بادش می‌رود. ریاست سروی بادهای –داخل به بیرون- خاطر نشان کرده که این نوع فشار در افغانستان بسیار کم است.
فشار دیورند: یک نوع توهم است. بیشتر در سطوح بالای حکومتی مطرح است. عزیزانی که به این فشار مبتلا می‌شوند، تمام فرصت‌ها و توانایی‌های زمان حال را فدای فردایی می‌کنند که به هیچ وجه آمدنی نیست. البته من در قسمت «به هیچ وجه آمدنی نیست» یک کمی غلو کردم. اگر ما بتوانیم مقدار غذای بیست و چهار ساعته‌ی مردم پاکستان را تعیین کنیم، اگر ما بتوانیم وزیر دفاعش را معاش بدهیم، اگر ما بتوانیم آی اس آی را میدان فوتبال بسازیم… ممکن آن فردا بیاید. اما ما ضرب‌الاجل پنج‌هزار ساله داریم و یخن‌کشک‌های فراوان! پس آن فردا آمدنی نیست. به کرزی سلام برسانید و بگویید آن چهارده سالی که شما رییس جمهور بودید، به سر آمده و حالا یک سال از عمر حکومت وحدت ملی می‌گذرد. اگر قبول نکرد، برایش عکس ذغال بعد از برف را نشان داده و روایت کنید که برف رفت و دست از سر ذغال برداشته.
فشار شفاهی: این فشار در حقیقت مکتبی از نزاکت است. لازمه‌ی این فشار، چوکی و قدرت است. سابق که شاه قدرت داشت و هریکی از پسران یا برادرانش می‌خواست او دیگر قدرت نداشته باشد، در انسانی‌ترین حالت او را با چاقو می‌کشت و در معمولی‌ترین حالت کودتای نظامی می‌کرد، چند هزار نفر را به کشتن می‌داد تا چوکی و مقامش را از آن خود کند. اما حالا که عصر انتخابات و رای و تقلب است، معمولاً این مسئله در سطح وزارت‌خانه‌ها است. از آقای ضیاءالحق امرخیل معذرت می‌خواهم که هر روز مجبورم او را مثال بزنم. آخر او کاری کرد که نباید می‌کرد. او با فشار شفاهی مواجه شد، این فشار آن‌قدر شدید شد که او استعفا کرد. اگر شما قسم یاد کرده‌اید که دیگر به آن انتخابات حتا فکر هم نکنید، مورد آقای نبیل را پیش می‌کنم. نبیل گفت فشارهای شفاهی از سوی رییس جمهور آن‌قدر زیاد شد که دیگر چاره نماند و من استعفا می‌کنم. می‌بینید که دریایی از نزاکت در برخورد اشرف غنی با نبیل جریان دارد. اگر به زبان ساده بگویم، اشرف غنی هر روز به نبیل می‌گفته که لالا نبیل من مجبورم که تو را مجبور کنم که استعفا کنی! برو استعفا کن! یا هر لحظه به مبایلش پیام می‌داده که رحمت‌الله استعفا استعفا!
فشار گشته‌ایم ما: بنیان‌گزار این نوع فشار مولانا جلال‌الدین بلخی است. شب و روز دنبال یک نفر می‌گشت. مردم بارها به او گفتند یافت می‌نشود گشته‌ایم ما اما مولانا شله بود و می‌گفت آن‌که یافت می‌نشود آنم آرزوست. خدا مولانا را بیامرزد، کارش را کرد و رفت و حالا ما مانده‌ایم و سلسله‌ی از فشارهای گشته‌ایم ما. به وزارت دفاع نگاه کنید، طبق قانون حضور معصوم استانکزی در راس این وزارت نامشروع است اما اشرف غنی فریاد می‌کند که یافت می‌نشود گشته‌ایم ما و پارلمان هم شله است که یافت می‌شود یک بار دیگر بگرد. اشرف غنی هم هر چه می‌گردد غیر معصوم استانکزی کسی را نمی‌بیند. اما اگر مثلاً وزیر تجارت را برکنار کند از فشارهای دیگر استفاده کند تا او استعفا دهد، گزینه‌ی سرپرست وزارت از قبل مشخص است.
فشار خوشبختی: خوش‌بختی همیشه خوب نیست. گاهی منجر به قتل کودکان و اسارت زنان می‌شود. مثلاً شما اگر در وزیرستان خانه داشته باشید هم از سوی پاکستان شهروند حساب می‌شوید هم اگر حامد کرزی رییس جمهور افغانستان باشد، از سوی حامدکرزی شهروند افغانستان حساب می‌شوید. حتا اگر حامدکرزی رییس جمهور نباشد، وزیر اقوام و قبایل اشرف غنی هم کافی است که این خوشبختی را به شما برساند. اما در میان این کشمکش شهروند حساب کردن، آن‌که تلف می‌شود کودکان افغانستان است و آن‌که ممکن به اسارت رفته و گردن بریده شوند، زنان و مادران این سرزمین باشند.
فشار مصالحه: یعنی همه داد از مصالحه می‌زنند اما بعد توضیح می‌دهند که این یک پیام بازرگانی بود. یا اگر اجازه دهید و من کارشناسی کنم، می‌شود: ما نه تنها از پاکستان توقع داریم که در نابودی طالبان، القاعده، داعش و سایر گروه‌های تروریستی با ما صادقانه همکاری کند بلکه ما از این کشور انتظار داریم تقریباً نصف خاک خویش را به ما بدهد. البته یک خواهش کوچک دیگر هم داریم و آن این‌که پاکستان این‌قدر احمق نباشد و به تقاضای معقول ما پاسخ مثبت بدهد!