د‌کتر اشرف غنی و خوانش سرچپه‌ای کاتب

عبدالله وطندار

د‌کتر اشرف غنی احمدزی، دانش‌مند برجسته‌ای است. گرچند مهارت سیاسی ایشان و کارآیی آن در جامعه‌ی افغانستان هنوز آزموده نشده است، اما حرف‌های زیادی برای گفتن دار‌د. ایشان در برنامه‌ای در یکی از دانشگاه‌های خصوصی‌، در مورد فیض محمد کاتب و کارهایش سخن می‌گوید. اکثر شرکت کنندگان در این برنامه را جوانان هزاره تشکیل می‌دهند.

ایشان در اول صحبت‌هایش می‌گوید که صحبتش کاملا علمی است و تشکر می‌کند که به او فرصت داده شده است تا چهار ساعت از سیاست فرار کند. اما به نظر من‌، ایشان نه تنها نتوانسته‌اند در این برنامه از سیاست فرار کنند، بلکه ایشان هم یک خوانش کاملا سیاسی از آثار کاتب ارائه می‌کنند و هم در پایان صحبت‌هایش دست به دعوت سیاسی می‌زند.

د‌کتر اشرف غنی در قسمتی از سخنانش دو چهره برای عبدالرحمان ترسیم می‌کند. یکی چهره‌ی یک ستم‌گر خون‌خوار و یکی چهره‌‌ی یک شهریار دانا بر تمام ریز و درشت‌های آن‌چه در گوشه و کنار ملکش می‌گذرد، و توانسته نظم و ثبات بی‌مانندی را در مملکت به وجود آورد. این تلاشی است برای پالایش یکی از پلید‌ترین چهره‌های سیاسی افغانستان. آیا مگر چنگیز نظم بی‌نظیری در بخش‌های زیادی از جهان آن روز ایجاد نکرد؟ آیا مگر هیتلر نظم بی‌نظیری در آلمان ایجاد نکرد؟

هم‌چنان ایشان ستم عبدالرحمان در هزارستان را در ردیف ستم رفته بر شینواری‌ها، غلزی‌ها و طرف‌داران ملا مشک عالم قرار می‌دهد و به این ترتیب فاجعه‌ی نسل‌کشی هزاره‌ها به دست عبدالرحمان را تلطیف می‌کند. در جای‌ دیگری، ماهرانه و استادانه، مقاومت هزاره‌ها را دلیل اصلی نسل‌کشی‌شان به دست عبدالرحمان می‌داند و برای تقویت این ادعا، تسخیر نورستان و مسلمان شدن مردم آن را مثال می‌زند.

« در مرحله‌ی اول جنگ مطرح نبود، جذب مطرح بود. … مقاومت مردم هزاره در افغانستان مرکزی موجب به حاشیه راندن شد…».

سوالی که پیدا می‌شود، این است که اگر ما مقاومت در مقابل تجاوز و ستم را عامل نسل‌کشی‌های تاریخ بدانیم، در این صورت آیا هیچ‌نسل‌کشی را می‌توان محکوم کرد؟ در این صورت آیا می‌توان تجاوز روسیه بر افغانستان را محکوم کرد؟ آیا می‌توان ویرانی کامل شمالی به دست طالبان را محکوم کرد؟ آیا می‌توان نسل‌کشی چنگیز در کشور ما و کشورهای دیگر منطقه را محکوم کرد؟ آیا می‌توان جنایات استعمارگران غرب در کشورهای مستعمره را محکوم کرد؟ آیا اصلا می‌توانیم یک نسل کشی را در تاریخ نشان بدهیم که بر سر فرمان‌بران مطیع رفته باشد؟

نکات باریک و ظریف منفی و مثبت دیگر هم در گفته‌های ایشان فراوان‌اند و دوستان می‌توانند‌ سخنرانی ایشان را ببینند و قضاوت کنند. در پایان سخنان ایشان، حاضرین برایش کف می‌زنند. تقریبا همه‌ی حاضرین را جوانان هزاره تشکیل می‌دهند. آیا کف زدن حاضرین‌، از اعتماد به‌نفسی می‌آید که سخن ناپسندیده‌‌ی سخنران هم نمی‌تواند به واکنش ناشکوه‌مند‌شان وادار کند و دوست دارند دیدگاه‌های متفاوت و خوانش‌های رقیب را هم بدانند؟ اگر چنین است، باید تبریک گفت. نقد‌ناپذیری دیدگاه‌های پذیرفته شده در میان هزاره‌ها چیز مثبتی نیست.

یا نه، این تشویق و کف زدن نشان می‌دهد که هزاره‌ها کم کم خوانش رسمی تاریخ در افغانستان را که در بسیاری موارد یک خوانش سرچپه است، قبول کرده‌اند؟ اگر چنین است، لا‌اقل من به این نتیجه می‌رسم که هزاره‌ها در حد‌اقل یک قرن گذشته، در یک دایره‌ی بسته حرکت کرده‌اند.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *