هادی دریابی
از وقتیکه مندلیف کاکایم علیهالرحمه، برای ما سمبول عرضه کرد، زندگی بسیار ساده و جذاب شده است. ساده از این جهت که خیلی از حماقتها را به پای سمبول ختم میکنیم. نه ببخشید منظورم از حماقت کاستی و نادرستی است (در اینجا یک زنده باد پولیس و اردوی ملی عنایت بفرمایید).
مندلیف عزیز که حالا در میان برادران روسی ما نیست و جایش بهشدت خالی است، براین باور بود که لویه جرگه در افغانستان نتیجه نمیدهد. او چهار فرمول ساده را برای اثبات ادعای خویش، وارد دفترچهی خاطراتش کرده که از آن چهار فرمول، یک فرمول بسیار نازنین و سفیدش را خدمت شما به خوانش میگیرم.
«من عالیجناب مندلیف، باشندهی روسیه که شدیداً به مسایل افغانی علاقهمندم، بر خود واجب میدانم تا چند و چون لویه جرگه را از باب دوستی برای بازماندگان نسل آدم، ارائه کنم. لویه جرگه، آنطوریکه دوهزار سال قبل از میلاد توسط یک راجای هندی تعریف شده بود، عبارت است از تجمع مردمان سفارش شده که در راس آن یک آغایی بهشدت سفارشی حضور خواهد داشت. این آغا به رغم طبیعت لطیف و شاعرانهاش، پیش از هرکاری یا خواب میبیند یا صلاح کار را در استخاره جستوجو میکند. در آخرین موردی که یکی از نزدیکان شریک مندلیف و آغا، دست به تبلیغات زده، اعتراف کرده که قدرت خواب دیدن آغا، به صورت معجزهآسا به وی منتقل شده است. وی از آنجایی که نگران سلامتی آغا و تلاش وی برای چاق کردن کبوتر صلح است، گفته که امیدوار است در نبود آغا، خوابهای خوب و گلرنگی ببیند. ایشان ادعا کرده که در یکی از شبهای مبارک جنگ برای صلح، خواب دیده که در حوالی شاهراه کابل-کندهار، سه طالب چتل که بوی گند عرق از تار تار مویشان به مشام مسافرین میرسد و عالم و آدم بر این امر شاهدند، میتواند بر سی نفر چاق و سفید، چنان حکومت کند که تمام وزارت داخله در کابل، از نوع حکومت آنها عاجز است. وی گفته که یکی از شخصیتهای نورپیچ در خواب وی به صورت مسکالهای تیلفونی حاضر شده و ابلاغ فرموده که این حکومت، از برکت دموکراسی است. به باور وی، دموکراسی را باید از خواب بیدار کرد و به حرف آورد. اگر دموکراسی در افغانستان حرفی برای گفتن ندارد، باید چوب به فلان جایش زد و دوباره روان کرد به زادگاه مارتین لوترکینگ! (خدا رحمتش کند).
اما اگر حرفی برای گفتن دارد، باید از طریق آن به گوش رییس لویه جرگه رساند که رییس گرامی! ببخشی که شما را به زور رییس مقرر کردهاند. حکومت مجبور بوده، شاید شایستگی و لیاقت کشف ناشدهی شما را کشف کرده و خواسته از آن استفادهی بهینه بکند. شاید هم در آدمشناسی مشکل دارد. حالا هردلیلی که دارد، مهم نیست. مهم این است که شما شخصاً به بطالتاش معتقدید. شما خیلی صریح و در عالم بیداری، به خیر و صلاح این مملکت اندیشیدهاید و سرانجام تسلیم خود و خویشتن خود شدهاید. شما سمبول دیانت هستید. شما به نظرم وعدهی بهشت هم دریافت کردهاید، یا من در خطایم؟ نمیفهمم. وقتی تلاشهای شما را به حساب مینشینم، فقط یک پاو نیکی کم میبینم تا بدون واسطه و بروکراسی به بهشت وارد شوید. البته من حسابدار قابلی نیستم و مطمئنم که از جایزالخطا بودن انسان، کمال استفاده را بردهام.
ها راستی! حرف در مورد آغا بود. آغا! آغا! آغا!… برای سلامتی آغا (یک دفعه ذهن مبارکتان به سوی دیکتاتور ایرانی کشیده نشود)، همین حالا در صفحهی مسیج موبایلتان رفته، زنده باد آغا نوشته و به یکی از دوستان خود ارسال نمایید. به یاد داشته باشید که با این کار ممکن است یک خشت برای آباد کردن خانه در بهشت درست کنید و به دستان نورانی و قابل بوسیدن فرشتههای خانهساز بدهید تا دیوار یا ستونش را برای شما آماده کند. اگر فکر میکنید که لویه جرگه هنوزهم مؤثر نیست، لطف کرده به نیکنامیهای شورای ملی مراجعه نمایید. در آنجا کد رویشناسی را وارد کرده فوراً یک دریچه به سوی افشاگری و فشار کاری باز خواهد شد. شما از این دریچه به خود افتخار خواهید کرد. افتخار برای این که چقدر در گزینش نماینده دقیق هستیم. چون همیشه ملت غیور بودهایم، همیشه بهترین تریاک را صادر کردهایم.
اوفففف هرجا که نظر کنیم غیرت از سر و روی ما میریزد. چندوقت پیش خمینی ایرانی در کابل آمده بود و از نامزدی یک نفر اعلام حمایت کرد؛ اما فکر میکنم به خاطر گرفتاری به توبرکلوز عقلی-عصبی، از قطار رقابت بیرون شد و فعلاً افسوس را در بیتالخلاهای سیاسی دفع میکند. یک لعنت به کسانی که فکر میکنند از طرف خدا رهبر ما مقرر شدهاند!
در اخیر مه میگم دم این مندلیف گرم! خدا میداند که چه چیزهای دیگری در مورد لویه جرگه گفته باشد که ما از آنها بیخبریم. شاید گفته باشد که لویه جرگه یک سرگرمی، برای دور زدن انتخابات و زد و بندهای انتخاباتی است. حقیقتش به خدای حق معلوم است. الله اکبر!