با فرا رسیدن فصل سرما و زمستان، شهر کابل شاهد مصایب بزرگی میشود که خود از آن شرمنده است. کابل با جمعیت فراتر از ظرفیتش، در هر زمستان با پارادوکسهایی مواجه میشود که لکهی ننگی بر جبین شهر بودنش میشود. هرچند ساختمانهای آسمانخراش، موترهای شیک و زیبا با سرنشینان خوشتیب ظاهری بسیاری از شهرها را به رخ شهروندان میکشد، اما واقعیتها برخلاف آنچه که تصور میکنیم، هستند. نگاه سر به بالای بسیاری از ظاهربیینان توانسته است کابل را زیبا، پرشور و دلانگیز جلوه دهد، اما واقعیت امر آن است که نگاه واقعبینانه در اطراف به ما نشان میدهد که کابل ظاهرشهرِ روستاباطن هست.
در میان این ساختمانهای آسمانخراش کابل، بعضی ساختمانهای کهنه و قدیمی نیز در کوچهها و پسکوچههای شهر به چشم میخورند. دیوارهای گلی، با دروازههای چوبی و بعضا فلزی زنگ خورده و فرسوده، مکانی شدهاند برای دانشجویانی که از اطراف وارد شهر میشوند، دانشجویانی که عموما قشر فقیر، محروم و بیپشتوانه در این شهرند. شب و روزهای سرد زمستان در این دیوارهای کهنه و بیدر و پیکر زندگی دوزخی را عملا به رخ دانشجویان میکشد.
از مدت دو روز به اینسو که کابل شاهد بارندگی شدید و طولانی میباشد، سقف خانههای دانشجویان به غربالهایی میمانند که در ظاهر سقفاند، اما چیزی در آن گیر نمیماند و همه پایین میریزند. از سقف این خانه چکک میچکد. دار و نداری دانشجویان چند جلد کتاب، بسترهی کهنه با لحافی گرم پشم گوسفند است که از اطراف با خودشان آوردهاند. با چکیدن چکک و نمی که از اتاقهای نمناک به این بسترهها سرایت میکند، بویی از آن بر میخیزد که از خُم خمار میکده مست کنندهتر است.
اتاقهای دانشجویان سردتر از زندانهاییاند که برای مجرمهای خطرناک و حرفهای ساخته میشوند. گرمای این اتاقها تنها همانا عشق و علاقه به آموزش، چشم دوختن به فردای بهتر و مبارزه با خرافات و بازگشت به گذشتهی تاریک است. غیابت برق و نداشتن وسایل گرم کننده در همهی اتاقها یکرنگ است.
گرانی مواد سوختی، بالا بودن قیمت برق و جیبهای خالی دانشجویان باعث شده است که این سرما را به قیمت بسیاری از مشکلات و مریضیهایی که از آن نشأت میگیرند، تحملپذیر سازد؛ آنان با این وضعیت خو گرفتهاند. عدهای از وکیلان در ظاهر احسان میکنند، اتاق و حویلی را برای دانشجویان موکلشان به کرایه میگیرند، هرچند این کار در ظاهرش بد نیست، اما به رخ کشیدنهای فردای آنان سوزندهتر از سرمای زمستان است که تا مغز استخوان ریشه میدواند. به هرصورت، هرچه هست، این سرنوشت دانشجویان است و در این شهر با آن روبهرواند.
بدتر ازهمهی اینها، راهنماییهای معاملات و صاحبان این کهنهخانههای فرسوده، اتاقها و خانههای کرایی را به دانشجویان به کرایه نمیدهند. کمتر دانشجویان میتوانند حویلی را برای بود وباش و زندگی دوران دانشجوییشان به کرایه بگیرند. بیشترین آنها در سرایها، دوکانها و هوتلها بود و باش دارند. زندگی در هوتل و سرای برای تحصیل و آموزش دو چیز کاملا متضاد است. با ذهن آشفته در فضای نامناسب، کمتر زمینه مساعد میشود تا ذهن آمادهی جذب و پذیرش مفاهیم گردد.
هرچند درد همهی دانشجویان مشترک است، اما دانشجویان دختر در این میان با مشکلات بیشتری روبهرواند. در جامعهی سنتی و قبیلهمحور افغانستان تاهنوز ولایات و ولسوالیهایی هستند که مانع تحصیل دخترانشان میشوند. تحصیل دختران نه تنها که ممنوع است، بلکه تداوم و پافشاری بعضی خانوادهها بر تحصیل دخترانشان سبب میشود که آن خانواده در میان جامعه، به گفتهی خود روستاییان، سبکرو، بیغیرت و بیننگ تلقی شود.
خوابگاههایی که برای دانشجویان دانشگاههای پنجگانهی کابل، برعلاوهی تحصیلات نیمهعالی در نظر گرفته شدهاند، گنجایش نصف دانشجویان دختر را ندارد. دانشجویان پسر با وجودی که فضای سراها و هوتلها برایشان مناسب نیست، میتوانند شب و روز روزگار تحصیل را سپری کنند، اما برای دانشجویان دختر نه تنها که مناسب نیست، بلکه سپری نمودن در آن مکانها باوجود سنت حاکم بر جامعه، با برچسبها و حرفهایی نیز همراه میشود.
زمستان قبل چندین ساختمان کهنه و فرسودهای که میراث بازماندهی جنگهای داخلی و مجاهدین شجاع بود، بالای دانشجویان و بعضی خانوادههای فقیر فرو ریختند. خوشبختانه که این فرو ریزی ساختمانها تلفات جانی را در پی نداشت. یکی از این ساختمانها نیمههای شب بالای دانشجویان فرو میریزد و خوشبختانه خسارات جانی وارد نمیکند. بار و بساط دانشجویی آنان را در گل و لای فرو میبرد و سرگردان شهر میسازد.
فضای آرامی که در آن ذهن دانشجو بتواند آمادهی مطالعه جذب و پذیرش درس باشد، گوشهی هوتل و سراها نیست. از لازمههای مطالعه و تفکر، فضای آرام و مناسب است که کمتر دانشجویان از این فضا برخوردار میشوند. در حالی که تشویشهای مختلف در فضای هوتل، سراها و دوکانها، این آرامش خاطر دانشجویان را بههم زده و هر لحظه در فکر مصئونیتهای ذهنی و فکری خویش میباشند تا به تفکر و جذب مطالعات و مفاهیم جدید.
با وجود مشکلات بود و باش در کابل، بسیاری از خانوادهها هزینههایی را با یکتن از اعضای خانواده از روستاها و ولایات دوردست روانهی پایتخت میکنند تا باشد که تحصیلات فرزندانشان کامل و در برابر آنان شرمنده نباشند. هرچند که مشکلات زیادی فراروی دانشجویان دختران قرار دارند، اما عشق و علاقه به تحصیل آنان را در برابر کوهی از مشکلات مقاوم ساخته است. شهر کابل با وجود وسعت و امکاناتش با اینگونه مشکلات فراروی دانشجویان ظهور میکند، اما از ولایات و ولسوالیهای دوردست کمتر خبری داریم.
این مشکلات تنها به دوران تحصیل و تعلیم آنان بر نمیگردد، بلکه پس از اتمام دوران تحصیل نیز دچار مشکلات فراوانی میباشند. با فراغت از تحصیل روزنهی جدیدی از بدبختی به رویش گشوده میشود. سرگردانی و الافی برای یافتن کار و پیشه از گوشههای دیگر آن است. دولت که تا هنوز نتوانسته زمینههای اشتغال را برای شهروندان مساعد سازد. شرکتهای خصوصی و کارگاهها هم به قدر کافی راهاندازی نشدهاند که بتوانند نیروی سرگردان کار را جذب خود سازند. سالانه هزارهها دانشجوی جوان از دانشگاهها فارغ میشوند، اما یافتن کار برای آنان دشوارتر از راه یافتن به دانشگاه است.