افتادن از آن‌سو

از افغان پرسیدند می‌خواهی پشت بام بمانی؟ گفت نه، می‌خواهم بیفتم. گفتند می‌خواهی از پیش بام بیفتی یا از پشت بام؟ گفت همسایه از کدام طرف افتاده که روی همدیگر نیفتیم؟

حالا عده‌یی می‌گویند که نه فقط افغانستان استقلال ندارد که اصلا خود استقلال بی‌معنا است. درست است که استقلال در مفهوم کلاسیک‌اش دیگر کاربردی ندارد؛ ولی هنوز یعنی امروز هم می‌توان گفت که فلان کشور نسبت به فلان کشور دیگر مستقل‌تر است، یعنی در تصمیم‌گیری‌های ملی خود دست بازتری دارد و مجبور نیست هر لحظه به یک ارباب بیرونی پاسخ بدهد.
درست است که تاکید کورانه بر مفهومِ منسوخ شده‌ی قرن نوزدهمی یا قرن بیستمی استقلال ما را از درست دیدن مناسبات بین‌المللی مدرن میان کشورها باز می‌دارد، اما این به این معنا نیست که از هیچ نظر نتوانیم از استقلال و مستقل بودن نسبی سخن بگوییم.
همین افغانستان را در نظر بگیرید. همین امروز مردم افغانستان باید به یکی از این دو گزینه‌یی که شهروندان کشور در تنظیم‌شان هیچ سهمی ندارند، گردن بنهند: یا باید قبول کنند که امریکا و اروپا برای‌شان حکومتی بسازد که خود افغان‌ها از ساختن‌اش ناتوان‌اند؛ یا باید بپذیرند که پاکستان و عربستان سعودی امارت اسلامی طالبان را بر افغانستان حاکم کنند. ایستادن در برابر هر دو گزینه برای شهروندان افغانستان اصلا قابل تصور نیست. برای همین هم هست که وقتی وزیر خارجه‌ی امریکا می‌آید و توافق‌نامه‌ی سیاسی میان دو جناح حکومت را طرح می‌کند، هیچ کسی نمی‌تواند آن را رد کند. مهم‌ترین تصمیم‌های ملی افغانستان نمی‌توانند بدون دخالت مستقیم بیرونی‌ها گرفته شوند. حال، این را با وضعیت کشوری چون پاکستان مقایسه کنید. پاکستان از هر نظر نسبت به افغانستان مستقل‌تر است. پاکستان البته ناگزیر است که بعضی پسندها و ناپسندهای قدرت‌های مهم منطقه و جهان را رعایت کند، اما مثل افغانستان نیست که یک پیاله آب را نیز نتواند بدون اذن ارباب بنوشد.
هرچند نمی‌توان و نباید در این عصر بر مفهوم منسوخ استقلال در جهان گذشته تاکید کرد، خوب است نسل‌ نو شهروندان افغانستان به این باور برسد که افغانستان نیز می‌تواند بسان یک عضو باعزت در جامعه‌ی بین‌المللی حضور داشته باشد و حداقل در تصمیم‌گیری های بسیار مهم ملی خود حدی از استقلال را تجربه کند.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *