هادی قاسمی
نامزدان ریاست جمهوری این بار بیشتر از قبل برای رسیدن به ارگ رقابت میکنند. شروع قبل از وقت کمپاین و سفرهای ولایتی و اخطار کمسیون گواه این امرند. اما آنچه مهم به نظر میرسد، نحوهی چنیش آنهاست که به نظر نویسنده نه بر اساس منافع ملی یا قومی، بلکه براساس منافع شخصی قدم نهادهاند. نمونههای منفعت شخصی جمع شدن افراد و اشخاصی میباشد که دیروز در نبردهای خونین برای رسیدن به قدرت علیه همدیگر فتوای جهاد صادر میکردند، اکنون در کنار هم در زیر یک چتر برای بودن دوامدار برنامه میریزند.
گرچند نفس بودن و پذیرش خوب است، اما اینکه چگونه در کنار هم قرار گرفتن چیزی غیر از منفعت شخصی نمیتواند باشد. با در نظرداشت چنین مسايلی، در مییابیم که جنگ پایان سیاست و آغاز دیگر است یا اینکه در مییابیم که سیاست، هنر مدیریت درست و سالم جامعه است، اما با آنهم در زمان متفاوت در افغانستان تفسیرهای متفاوتی از آن رونما بوده است. در این برههی زمانی بُعد دوم بیشتر از بعد اول در جامعهی افغانی صدق میکند. چنانچه میگویند، سیاست به مثابه هنر، «نه دوست دایمی و نه دشمن دایمی» در آن وجود دارد، براین مبنا بودن اشخاص در کنار هم با ابزار انتخاباتی شخصمحور، نه برنامههای مشخص نشان داده که افراد بهترین گزینه و ابزار انتخاباتی را برای ماندن در قدرت سیاسی را یافتهاند.
انتخابات محصول دنیای مدرن است و ریشهی تاریخی غربی دارد و در آنجا قد علم نموده است، اما در افغانستان نیز با سازوکارهای مشخص خودش وارد میدان شده است. هدف انتخابات در جوامع مدرن جلو گیری از نزاع و گسترش سازو کارهای برای رفاه عمومی میباشد. مشخصهی دیگر و مهم روّندهای انتخاباتی در آن جوامع این است که افراد در قالب انتخابات میتوانند از حق انتخاب و انتخاب شدن برخوردار باشند، بدین لحاظ، سَمت و سوی افراد در همچو جوامع مشخص نیست و هرکس در مرحلهی نخست منافع شخصیاش را بیشتر بر منافع جمع ترجیح میدهد و میخواهد کاندید مورد نظر کسی یا گروهی باشد که از طریق رأی آنها به کرسی قدرت سیاسی بنشیند.
هرچند که این موضوع شایستگی فرد یا افراد در میان شهروندان در یک جامعهی آشکار میسازد، اما شهروندان افغانستان اعّم از کسانی که به قدرت رسیدهاند و نه آنانی که با به پای صندوقهای رای حاضر شدن نتوانستند مسئولیتهای خویش را به وجه احسن به اتمام برسانند. رای دهندگان نیز نتوانستند پیگیری دقیقتر را به انجام رسانند. اینجاست که در چنین شرایطی که نه درکی از مسئولیتهای فردی و نه عمومی برای درک مفهوم و مسئولیتهای رایدهی باشد، نفع شخصی نامزدان ریاست جمهوری بیشتر میشود و میدان برای بروز فساد در ادارات تحت امر شخص انتخاب شده بعد از برنده شدن بیشتر میشود. با وصف اینکه یک دهه از عمر نظام دموکراتیک در افغانستان میگذرد، با آنهم نظام دموکرایتک نتوانسته مسئولیتهای فردی را در درون ذهن شخص القا نماید. گرچند رگههای در زمینهی گسترش و فراگیری علم و دانش در ابعاد مختلف، در اکثر نقاط نزدیک و دوردست فراهم بوده است، به تناسب چنین نگاهی میتوان خوشبین بود که سطح آگاهی مردم در راستای درک و تحلیل از اوضاع فعلی و آیندهنگری در ارتباط به کشورشان به مراتب نسبت به سالهای قبلی ارتقا یافته و مییابد، اما نمیتوان یقین داشت. لذا افراد به صورت کل شاید درک کرده باشند که با به قدرت رسیدن سران احزاب سیاسی یا چهرههای کاریزماتیک قومی برای تأمین معیشت زندگیشان پاسخگو نبوده، اما باز هم از آنان بدون دورنگری یا مسئولیتپذیری پیروی میکنند. این مسئله نشان میدهد که بهرغم خوشبینیها، یک دهه پختگی و عقلانیت سیاسی مردم در گرو اقدامات رهبران و اشخاص قومی آنان میباشد. امری که نشان میدهد تا زمانی که افراد در درون یک جامعه در گرو اعمال فردی برای براورده کردن خواستهای سیاسی رهبران قومی باشد از پیشرفت و ترقی در کشور خبری نخواهد بود.
پیشرفت، توسعه و ترقی زمانی امکانپذیر خواهد بود که کار به اهل کار، دارای پالیسی، برنامه و استراتژی سپرده شود. اهمیت اشخاص در این انتخابات در گرو برنامهها و نظم کاری آنان باید باشد. مهمتر اینکه نامزدان ریاست جمهوری باید به همزاد خود و آرمانهای انسانگونه باورمند باشند. باید نامزدان بدانند که بودن در گرو منفعت شخصی و کوتاهمدت برای رفع نیاز مردم نمیتوانند مردم را به پای صندوقهای مردم بکشانند. این بار نامزدی میتواند به قدرت برسد که بعد از رسیدن به قدرت سیاسی و آنهم توسط آرای مردم، مصدر خدمت گریده و آرزوهای مردم را برآورده سازد. با تبعیضهای نژادی، قومی، لسانی و مذهبی مبارزه نماید. ملتسازی را به وجه احسن تطبیق نماید. حقوق زنان، اطفال و بیبضاعت را اعاده نماید. شاید امری که تنها در دل انتخابات 1393 نهفته باشد، این است که این انتخابات میتواند با معیار مشخص و دقیق کسب حمایت، از در میان یازده کاندید یکی را برانگیزد و یکی برگزیده شود. گرچند بیشتر نامزدان در بدنهی حکومتهای قبلی جا داشتند، ولی نتوانستند اقدامی در راستای سربلندی و ترقی کشور انجام دهند. بدون تردید، اشخاص و افرادی بودند که بهرغم بیطرفیها در دوران جنگ در بازسازی سهم وطن داشتند که نمیشود آنان را نادیده گرفت. در نتیجه اینکه شناخت دقیق از اشخاص و برنامههای کاری آنان وظیفهی اصلی مردم در این دوره برای رهایی از جنگال تبعیض و تعصب میباشد.
در این راستا باید نهادهای همکار و همیار مفهوم دموکراسی، نهادهای مدنی، رسانهها در کشور تلاش نمایند با پرتوافشانی برنامههای کاری نامزدان در راستای شناخت دقیق مردم را یاری نمایند. امری که بازسازی و ترقی در گرو شناخت دقیق افراد از کاندیدان و برنامههای کاری آنان نهفته است.