طالبان افغان پس از یک دهه جنگ؛ آماده برای صلح؟

تیو فرل و مایکل سمپل/ مترجم حسن رها

نکات کلیدی
• جنبش طالبان در بی‌نظمی به‌سر می‌برد. رهبر جدید طالبان، ملا هیبت‌الله آخوندزاده، در میان اعضای این گروه به‌شکل گسترده‌یی به‌عنوان یک رهبر ضعیف و غیرموثر پنداشته می‌شود.
• دسته‌های متعددی در درون طالبان برای کسب قدرت رقابت می‌کنند. شبکه‌ی منصور که پایگاه آن در هلمند قرار دارد و ادعا می‌کند که توسط ایران و روسیه حمایت می‌شود، به فعال‌ترین گروه در درون طالبان مبدل شده است.
• روحیه‌ی گروه طالبان در نوسان است. ارتقای روحیه‌ی ناشی از موفقیت‌ها در میدان جنگ در سال 2016، تحت تاثیر میزان بالای تلفات، بیزاری تعداد زیادی از طالبان از رهبری این گروه و موجودیت این ذهنیت که تعداد زیادی از آن‌ها از منافع به‌دست‌آمده بی‌بهره مانده‌اند، تضعیف شده است. اخراج مهاجرین افغان از پاکستان نیز فشار‌ها بر طالبان را تشدید کرده است.
• بی‌علاقگی به مبارزه‌ی مسلحانه در درون طالبان رو به افزایش است. تعداد زیادی از طالبان حس می‌کنند که جنگ از هدف و مسیر اصلی آن خارج شده و جنبش آن‌ها را فاسد ساخته است.
• گفت‌وگوهای صلح نیاز به یک رویکرد جدید دارد تا شمار زیادی از طالبان ناراضی را منسجم ساخته و آن‌ها را برای دور زدن ممانعت‌های رهبری این گروه آماده سازد.
• تحولات یادشده در درون طالبان فرصتی را برای صلح با شورشیان مهیا ساخته است. فروپاشی رهبری تحت سرپرستی هیبت‌الله، قدرت گرفتن شبکه‌ی منصور و ناتوانی رهبری طالبان در جلوگیری از اخراج مهاجرین توسط پاکستان فضای سیاسی را برای شورشیان طالب طرفدار صلح گسترش داده است.
تهیه‌کنندگان این گزارش در ماه نومبر 2016، با هفت نفر از چهره‌های پررابطه‌‌ی طالبان که از حوزه‌های متفاوت نمایندگی می‌کنند گفت‌وگو کرده‌اند. در این گفت‌وگوها شکست سازوکارهای موجود برای مذاکره – پروسه‌ی چهارجانبه در پاکستان، کمیسیون سیاسی طالبان در قطر- و گزارش‌های مبنی بر ناکامی امیر جدید ملا هیبت‌الله آخوندزاد، به‌منظور بررسی دورنمای رهبری جدید طالبان و امکان شروع مجدد گفت‌وگوهای صلح مورد بحث قرار گرفته است.
این گفت‌وگوها در جریان ده روز در محلی بیرون از منطقه‌ی مورد بحث انجام شده است. در این گفت‌وگو، روش مصاحبه‌های فردی به‌کار رفته است. این مصاحبه‌ها به زبان‌های پشتو و دری صورت گرفته، سپس به انگلیسی ترجمه شده است. مصاحبه‌های فردی، نویسندگان را قادر ساخته تا نظریات مستقل مصاحبه‌شونده‌ها را جمع‌آوری کنند. تنها یکی از مصاحبه‌شونده‌ها به‌دستور همقطارانش و دیگران با انتخاب شخصی خود در مصاحبه‌ها شرکت کرده، همگی مقام و گروه خود را در درون جنبش مشخص ساخته‌اند. مصاحبه‌شوندگان عبارتند از:
مصاحبه‌شونده‌ی الف: معین اسبق یکی از وزارت‌ها در دولت طالبان، مرتبط با قوماندان‌های قندهار و عضو شبکه‌ی منصور.
مصاحبه‌شونده‌ی ب: عضو گروه طالبان و والی اسبق طالبان با ارتباطات گسترده در شمال افغانستان.
مصاحبه‌شونده‌ی ج: از همبستگان نزدیک ملا محمد عمر از آغاز جنبش طالبان که روابط نزدیکی با چندین تن از اعضای شورای رهبری دارد.
مصاحبه‌شونده‌ی د: قوماندان جنگی و عضو ارشد شبکه‌ی نورالله نوری.
مصاحبه‌شونده‌ی هـ: از همبستگان اصلی ملا عمر از آغاز جنبش و والی اسبق و معین یکی از وزارت‌های دولت طالبان که روابط نزدیکی با هیبت‌الله و روابط رسمی با گروه رسول و شبکه‌ی منصور دارد.
مصاحبه‌شونده‌ی و: عضو گروه طالبان از قندهار و قوماندان اسبق در جبهه‌ی شمال که با شبکه‌ی گسترده‌یی در کویته در ارتباط است و همچنان با شبکه‌ی منصور رابطه دارد.
مصاحبه‌شونده‌ی ز: عضو ارشد گروه رسول که روابط فامیلی گسترده‌یی در درون جنبش طالبان دارد.
برای دقت در روش تحقیق، مصاحبه‌ها بر اساس معیارهای مشخص صورت گرفته است. نخست از مصاحبه‌شونده‌ها خواسته شده تا بیوگرافی خود را ارایه کرده و موقعیت خود را در درون طالبان با در نظرداشت شبکه‌ی اصلی‌شان مشخص سازند. سپس نظریات آن‌ها در مورد وضعیت جنبش طالبان و امکان از سرگیری گفت‌وگوی صلح پرسیده شده است و در اخیر، موضوعات کلیدی که در جریان یک گفت‌وگو مطرح شده، با مصاحبه‌شوندگان دیگر بررسی شده است.
این گزارش به بحث در مورد سابقه‌ی این تحقیق و تلاش‌های قبلی برای پیشبرد گفت‌وگوی صلح می‌پردازد. سپس، در بدنه‌ی اصلی تحقیق بر گفته‌های مصاحبه‌شوندگان تمرکز صورت می‌گیرد.

پس‌زمینه
این سومین مجموعه‌گفت‌وگو است که نویسندگان این گزارش با چهره‌های ارشد طالبان انجام داده‌اند. در سال 2012، برای ارزیابی شرایط و امکانات گفت‌وگوی صلح با چهار عضو ارشد طالبان مصاحبه صورت گرفت. در آن زمان، ایالات متحده مشغول گفت‌وگوی ابتدایی با نمایندگان طالبان در دوحه بود. تحقیقی که توسط نویسندگان این گزارش صورت گرفت میزان حمایت از پایان دادن به جنگ از طریق مذاکرات را در میان عناصر عمل‌گرای طالبان آشکار ساخت. بر اساس یافته‌های گزارش یادشده، دیپلمات‌های طالبان آماده بودند تا دو خط قرمز ایالات متحده – قطع ارتباط با القاعده و موافقت با ادامه‌ی حضور نظامی ایالات متحده پس از توافق صلح – را بپذیرند.
در سال 2013، نویسندگان این گزارش گروه کوچکی از اعضای ارشد طالبان و مقامات دولت افغانستان را گرد هم آوردند تا امکان آتش‌بس در سطح محلی، پیش‌شرط‌های لازم و سازوکارهای ضمانتی برای تطبیق آن و چگونگی گسترش آن به پروسه‌ی ملی صلح را بررسی کنند. شرکت‌کنندگان، پروسه‌ی صلح موجود را که در سال 2010 توسط حامد کرزی به راه انداخته شده و توسط شورای عالی صلح که توسط او تعیین شده بود رهبری می‌شد، دارای مشروعیت و اعتبار نمی‌دانستند. در یک گزارش محرمانه به پالیسی سازان ایالات متحده و بریتانیا، نویسندگان نتیجه‌گیری کرده بودند که امکان آتش‌بس در سطح محلی حداقل در چهار ولایت – هلمند، قندهار، ننگرهار و کاپیسا – وجود دارد. هرچند برای تدوام آن نیاز به توافق در چارچوب پروسه‌ی ملی صلح بود. مذاکرات صلح دوحه، در جون 2013 پس از تلاش‌های نافرجام برای گشایش دفتر طالبان در قطر به شکست انجامید. حامد کرزی گشایش دفتر طالبان در قطر را به‌رسمیت شناختن ضمنی حکومت طالبان پنداشته و با آن مخالفت نمود. آن دفتر بیست‌وچهار ساعت پس از گشایش بسته شد و نمایندگان سیاسی طالبان بدون دفتر رسمی در دوحه باقی ماندند.
آغاز دوباره‌ی گفت‌وگوی صلح تا تحلیف اشرف غنی به‌عنوان رییس‌جمهور افغانستان در سپتمبر 2014 به تعویق افتاد. در سال 2012 ایالات متحده پاکستان را به‌عنوان یک مانع برای پروسه‌ی صلح می‌دانست و پروسه‌ی صلح دوحه برای کاهش دخالت‌های پاکستان در گفت‌وگوی صلح طراحی شده بود. اشرف غنی با یک رویکرد جدید تلاش کرد تا در همکاری با پاکستان طالبان را به میز گفت‌وگو بکشاند. در نتیجه‌‌ی این تلاش‌ها در سال 2015، نمایندگان طالبان و مقامات دولت افغانستان در چین و پاکستان گفت‌وگوی رودررو انجام دادند. در جنوری 2016، ایالات متحده، چین، پاکستان و افغانستان یک گروه مشترک را برای پیشبرد گفت‌وگوی صلح ایجاد کردند، اما گروه طالبان از اشتراک در آن پروسه امتناع ورزید.
در ماه جولای 2015 افشا شد که ملا عمر دو سال قبل از آن مرده بود و طی این مدت معاون او اختر محمد منصور با آگاهی بخش کوچکی از شورای رهبری طالبان، رهبری گروه را در دست داشته است. با افشا شدن مرگ ملا عمر کشمکش بر سر قدرت میان منصور و ملا محمد رسول، والی طالبان در ولایت نیمروز، شروع شد، اما منصور موفق شد طی چند هفته جایگاه خود را به‌عنوان امیر جدید تثبیت سازد.
منصور که در برابر فشارهای پاکستان برای اشتراک در پروسه‌ی چهارجانبه‌ی صلح مقاومت کرده بود، در ماه می 2016 در حمله‌ی یک پهباد امریکایی در بلوچستان به قتل رسید. با اعلام مرگ او، باراک اوباما رییس‌جمهور وقت امریکا گفت که آرزو می‌کند طالبان با استفاده از این فرصت یگانه راه‌حل برای پایان دادن به این منازعه را دنبال کنند و به پروسه‌ی صلح، که منجر به صلح و امنیت پایدار خواهد شد، به دولت افغانستان بپیوندند. برنت رابین، مشاور اسبق وزارت خارجه‌ی امریکا در امور افغانستان، پنج ماه بعد از آن چنین نوشت: «به نظر نمی‌رسد که گروه طالبان قتل رهبرشان را به‌عنوان دعوت به صلح تفسیر کرده باشند.»

رهبری طالبان
گروه طالبان به‌زودی جانشین منصور را تعیین کرد. هیبت‌الله به‌تاریخ 25 می 2016 امیر جدید اعلام شد. هیبت‌الله قاضی‌القضات اسبق طالبان، رییس شورای علما و بلندپایه‌ترین مقام مذهبی این گروه می‌باشد. برخلاف منصور که یکی از چهره‌های برجسته‌ی طالبان و سیاستمداری ماهر بود، هیبت‌الله یک ملای محافظه‌کار است. پس از رسیدن به امارت، نام ملا هیبت‌الله در لیست سیاه سازمان ملل متحد اضافه نشد. ملا هیبت الله به‌خاطر صدور احکام بی‌رحمانه در مسند قضا و صدور فتوا در توجیه حملات انتحاری به شهرت رسیده است.
در سنت طالبان وابستگی عقیدتی شدیدی به سلسله‌مراتب مذهبی وجود دارد. بر اساس باورهای طالبان وجود امیرالمومنین، رهبری با الهامات الهی، ضروری است تا تضمین کند که این گروه برای منافع اسلام فعالیت می‌کند. حاکمیت مطلق ملا عمر، منصور را قادر ساخته بود تا اقتدار او را در غیاب‌اش اعمال کند. با این‌وجود، ناظران آگاه توانایی ملا هیبت‌الله در اعمال این اقتدار را منحیث امیر جدید زیر سوال برده‌اند. ملا هیبت‌الله از روابط محکم در میان قوماندان‌های طالبان محروم است. ظاهرا او بر اساس این اجماع انتخاب شده است که نتواند تمایل و یا تاثیری روی آغاز مجدد پروسه‌ی صلح داشته باشد. بر اساس مشاهدات برنت رابین، «رهبر جدید ناآزموده و ضعیف است، او در تصمیم‌گیری در مورد پیوستن به پروسه‌ی صلح کاملا عاجز است».

امیر جدید
تمام مصاحبه‌شونده‌ها تایید کردند که ملا هیبت‌الله عموما یک رهبر ضعیف و ناموثر پنداشته می‌شود. مطابق گفته‌های مصاحبه‌شونده‌ی ز، «همه می‌گویند که در رهبری طالبان مشکلات وجود دارد». مصاحبه‌شونده‌ی د به این باور است که «دلیل وجودی طالبان متزلزل شده است، زیرا هیبت‌الله رهبری ناتوان است. او فقط به‌عنوان یک سمبول در راس جنبش حضور دارد». همچنان مصاحبه‌شونده‌ی ب اشاره کرد که «همه می‌دانند هیبت‌الله فقط یک سمبول است و هیچ‌گونه اقتداری ندارد». مصاحبه‌شونده‌ی د به این نکته اشاره کرده که «ملا هیبت‌الله از اعتبار و نفوذ اندکی در درون جنبش طالبان برخوردار است، او حتا در میان قبیله‌ی خود ( قبیله‌ی نورزی) اعتبار چندانی ندارد».
چند تن از مصاحبه‌شونده‌ها اظهار کردند که اصل اطاعت از امیر در مورد هیبت‌الله خیلی کمتر از آنچه باید، مراعات می‌شود. ساختار دولت طالبان که در سال‌های 2000 تشکیل شده است (شوراهای ملی، ولایتی و ولسوالی برای مسایل سیاسی و نظامی) در حال فروپاشی است. مصاحیه‌شونده‌ی د اشاره کرد که، «قبلا تصمیمات گرفته‌شده در سطح بالا به‌صورت جدی عملی می‌شد؛ اما دیگر چنین نیست، جنبش دچار کمبود منابع و عدم فرمانبرداری است». مصاحبه‌شونده‌های ب، د، و ز به‌عنوان مثال از محمد رحیم، والی نام‌نهاد طالبان در هلمند، یادآوری کردند که مستقل از شورای رهبری (شورای کویته) فعالیت می‌کند. پس از انتصاب هیبت‌الله به‌عنوان امیر، رحیم از فرستادن عایدات هلمند به کویته خوددرای می‌کند. همچنان، مصاحبه‌شونده‌ی هـ اشاره کرد که، «ملا رحیم مدعی است که نسبت به هیبت‌الله در رهبری طالبان از مقام بالاتری برخوردار است».
این نکته نشان‌دهنده‌ی یک مشکل اساسی برای هیبت‌الله است: محرومیت از دسترسی به منابع طالبان. مصاحبه‌شونده‌ی ز اظهار کرد که امیر جدید «بر منابع پولی کنترل ندارد، بنابراین اقتدار را از دست می‌دهد». او اشاره کرد که ملا گل‌آغا، رییس کمیسیون مالی طالبان، با ملا رحیم همسو بوده، مانع دسترسی هیبت‌الله به منابع مالی می‌شود. چند تن از مصاحبه‌شونده‌ها به کمبود عمومی منابع در درون طالبان اشاره کردند و یکی از آن‌ها یادآوری کرد که به نظر می‌رسد ذخیره‌ی مالی طالبان ناپدید شده است. بر اساس گفته‌های مصاحبه‌شونده‌ی و «تعداد زیادی به این باور اند که پول‌ها نزد گل‌آغا و سمیع ثانی (معاون کمیسیون مالی) است، اما آن‌ها انکار می‌کنند». شدت جنگ در سال 2016 نشان داد که طالبان به تمویل جبهه‌ی جنگ اولویت داده که این اقدام باعث کنار گذاشته شدن امیر و محروم شدن او از منابعی شده است که منصور توسط آن اقتدارش را تثبیت کرد.
چندین تن از مصاحبه‌شونده‌ها اشاره کردند که هیبت‌الله در گماشتن افراد خودش در مناصب کلیدی ناموفق بوده و این باعث ضعف او در رهبری شده است. نمونه‌ی مهم این مساله ملا قیوم ذاکر، رییس اسبق کمیسیون مرکزی نظامی طالبان است. چند تن از مصاحبه‌شونده‌ها اظهار کردند که ملا ذاکر با ملا هیبت‌الله متحد شده بود و انتظار داشت در مقابل به مقام ارشدی تعیین شود، اما فعلاً هیچ مقام رسمی ندارد. بر اساس گفته‌های مصاحبه‌شونده‌ی و، «ملا ذاکر خاموشی گزیده است، شما فقط می‌توانید با منشی‌اش تماس بگیرید که پیام‌ها را دریافت می‌کند». هیبت‌الله در عزل افرادی مانند گل‌آغا که اقتدارش را زیر سوال می‌برند ناتوان است. او به‌سختی مانع عزل متحدانش، مانند ملا یعقوب (پسر بزرگ ملا عمر) شده است. بازهم، عملکردش با تجربه‌ی منصور در تضاد است که مهارت خود را در کنترل پروسه‌ی تعیینات در دورن جنبش ثابت کرده بود.
ضعف‌های رهبری ملا هیبت‌الله قبلا آشکار بود اما میزان فروپاشی نظام طالبان پیش از این آشکار نشده بود. این مصاحبه‌ها تصویری را از درهم شکسته شدن تدریجی نظم طالبان پس از مرگ ملا عمر عرضه می‌کند. اطاعت محتاطانه از امیر در دوران ملا عمر به شخصیت فردی او مرتبط بود. صرفه‌جویی، شهرت او در حفظ بی‌طرفی و نقش‌اش در پایان دادن به پدیده‌ی منفور جنگسالاری در افغانستان باعث اطاعت از او در میان طالبان شده بود. برخلاف، در زمان رهبری منصور ما شاهد رشد قبیله‌گرایی و گروه‌گرایی بودیم و این روند تحت رهبری هیبت‌الله رشد بیشتری داشته است. روش‌های منحصربه‌فرد تعیین امیران طالبان پس از ملا عمر، مشروعیت آن‌ها را زیر سوال برده است. چند تن از مصاحبه‌شوندگان شاکی‌اند که هیبت‌الله توسط یک مجموعه‌ی کوچک و بدون مشوره تعیین شده است. نقطه‌ضعف دیگر هیبت‌الله این است که او به‌عنوان معاون منصور در اقدامات وی برای حذف رقیبان درونی‌اش سهیم بوده است. این موضوع در درون طالبان به‌عنوان «مسلمان‌جنگی» یاد شده که اکثر اعضای این گروه آن را ناجایز می‌دانند.
مصاحبه‌شونده‌ی د نظرات تمام مصاحبه‌شونده‌ها را چنین خلاصه کرد: «پس از مرگ ملا عمر ارزش‌های جنبش طالبان از میان رفته است، چون تمام رهبران این گروه برای منافع شخصی خود تلاش کرده‌اند… در وضعیت فعلی هرکس تلاش می‌کند در قدم اول برای خودش و بعد برای دوستان نزدیک‌اش کار کند. هیچ‌کس تصویری کلی از منافع عمومی جنبش ندارد».

موج جدید اختلافات گروهی
همبستگی طالبان به‌شکل جدی در معرض خطر است. مصاحبه‌شونده‌ی د مشاهدات خود را چنین بیان کرد: «در مورد این‌که گروه طالبان دیگر بتواند یک رهبری متحد داشته باشند، طوری که در دوره‌ی ملا عمر داشتند، شک وجود دارد. من انتظار دارم که طالبان به چندین گروه تقسیم شود». تاکنون تمرکز اصلی روی شاخه‌ی تحت رهبری ملا رسول بوده است. ملا رسول برای به‌چالش‌کشیدن رهبری منصور شورای رهبری موازی را تشکیل داد. در سال 2014 او مدعی شد که حمایت حدود 40% از طالبان را با خود دارد. با وجود اغراق‌آمیز بودن، این ادعا میزان جاه‌طلبی او را نشان می‌دهد. رسول در ماه مارچ 2016 توسط مقامات پاکستانی دستگیر شد و هنوز هم در بازداشت آن‌ها قرار دارد و تمام تلاش‌های گروه‌اش برای آزادی او متمرکز شده است. در تحقیقات اخیر بیشتر به رشد شبکه‌ی حقانی پرداخته شده است. شبکه‌ی حقانی در عمل یک شبکه‌ی تروریستی مستقل است که در مناطق شرقی افغانستان و منطقه‌ی مرزی پاکستان فعالیت می‌کند و شدیدا توسط آی.اس.آی پاکستان حمایت می‌شود. بنیانگذار شبکه‌ی حقانی یکی از مجاهدین افغان بود که به طالبان پیوست. پس از آن شبکه‌ی حقانی اقتدار امیر طالبان را به‌رسمیت شناخته و عضویت کمیسیون نظامی طالبان در پشاور را به‌دست آورد.
نفوذ کمیسیون نظامی پشاور در درون طالبان، تحت سرپرستی منصور، بیشتر شد. این کمیسیون در مسلکی‌سازی عملیات‌های نظامی طالبان موفقانه عمل کرد. انتصاب سراج‌الدین حقانی به‌عنوان معاون منصور در آگست 2015 نفوذ این شبکه‌ی تندرو را در درون طالبان گسترش داد. مصاحبه‌شونده‌ها به اختلافات بین منصور و شبکه‌ی حقانی در مورد استقلالیت از امیر اشاره کردند. سراج‌الدین ظاهرا از امیر فرمان می‌برد اما در منطقه‌ی تحت کنترل‌اش در شرق افغانستان مستقلانه عمل می‌کرد. افراد وفادار به منصور مانند صاحبان جنبش رفتار می‌کردند. آن‌ها می‌خواستند کنترل مناطقی در جنوب را که توسط قوماندانان وابسته‌شان اداره می‌شد در دست داشته و همزمان امیر را در مرکز تحت کنترل داشته باشند. هیچ‌یک از مصاحبه‌شونده‌ها از شبکه‌ی حقانی به‌عنوان یک رقیب اصلی قدرت در درون جنبش نام نبردند. مصاحبه‌شونده‌ی ز اشاره کرد که با وجود این‌که شبکه‌ی حقانی یک گروه مهم در درون طالبان است، اما سراج‌الدین از رقابت آشکار با هیبت‌الله خودداری می‌کند.
از سوی دیگر تعدادی از مصاحبه‌شونده‌ها به تمایل شبکه‌ی منصور، تحت رهبری ملا رحیم، به کنار گذاشتن هیبت‌الله و عملکرد مستقلانه اشاره کردند. شبکه‌ی منصور بخش زیادی از درآمد طالبان از مواد مخدر در هلمند را تحت کنترل خود دارد و امتناع رحیم از فرستادن این درآمد ها به کویته ضربه‌ی بزرگی را بر اقتصاد طالبان وارد می‌کند. اکثر اعضای شبکه‌ی منصور از قبیله‌ی اسحاق‌زی می‌باشند اما این شبکه منحصرا به افراد این قبیله خلاصه نمی‌شود. از جمله، ابراهیم صدر رییس کمیسیون نظامی طالبان عضو این گروه و از قبیله‌ی علی‌زی است. صدر که در گذشته در پاکستان زندانی بود، در هلمند فعالیت می‌کند. بر اساس یک گزارش، پس از کشمکش میان منصور و هیبت‌الله برای گماشتن افراد وابسته به خودشان در این پست، دو طرف بر انتخاب صدر توافق کردند.
بر اساس گفته‌های مصاحبه‌شونده‌ها هیبت‌الله در کنترول شبکه‌ی منصور قرار دارد. مصاحبه‌شونده و گفت که، «اطراف هیبت‌الله را افراد منصور گرفته‌اند و این امر باعث شده که او نتواند به‌عنوان یک رهبر موفق عمل کند». همچنان مصاحبه‌شونده‌ی هـ اشاره کرد که، «هیبت‌الله کاملا توسط افراد منصور احاطه شده است و در تعیینات هیچ نقشی ندارد». مصاحبه‌شونده‌ی ب افزود که، «قدرت در اختیار افراد منصور قرار دارد، آن‌ها منابع مالی و تدارکات را اداره می‌کنند». این اظهارات نارضایتی‌ها از انحصار جرگه‌ی قندهار بر رهبری طالبان و بیزاری شدید طالبان شمال و شرق کشور را نشان می‌دهد.
هرچند کنترل شبکه‌ی منصور بر رهبر طالبان نباید دایمی پنداشته شود، اما تلاش‌های گروه‌های دیگر برای محدود کردن نفوذ این گروه بر رهبری طالبان می‌تواند به خودمختاری بیشتر این گروه‌ها بینجامد. مصاحبه‌شونده‌ی الف اشاره کرد که قبیله‌ی اسحاق‌زی به‌دلیل سهم چشمگیرش در منابع مالی و تدارکات و کنترل‌اش بر قلمرو قابل توجه، از نفوذ زیادی در درون طالبان برخوردار است. اما این قبیله با فشارهای دولت‌های پاکستان و افغانستان، که هردو این قبیله را دردسرساز می‌دانند، مواجه است. مصاحبه‌شونده‌ی الف اشاره کرد که مقامات افغانستان منافع تجارتی این گروه را در افغانستان محدود کرده‌اند و افراد برجسته‌ی این گروه در پاکستان در معرض گرفتاری قرار دارند. مصاحبه‌شونده‌ی و اشاره کرد که گرفتاری صمد ثانی توسط پاکستان نشان‌دهنده‌ی برخورد این کشور با قبیله‌ی اسحاق‌زی بوده و در میان طالبان تاثیری عمیقی به‌جا گذاشته است. او همچنان یادآوری کرد که شایعاتی مبنی بر این‌که پاکستان قرار است کمپ گردی جنگل را به یک زندان تبدیل کند، وجود دارد. افراد قبیله‌ی اسحاق‌زی بدین باور اند که مقامات امنیتی پاکستان سعی دارد با این فشارها آن‌ها را به فرمانبرداری از پاکستان وا دارد.
حمایت ایران و روسیه از گروه‌های مشخص در درون طالبان به تفرقه‌ی بیشتر در درون این گروه انجامیده است. مصاحبه‌شونده‌ی ب اشاره کرد که تیرگی روابط با پاکستان منجر به قطع کمک‌های سال گذشته‌ی آن کشور به طالبان شد . چند تن از مصاحبه‌شونده‌ها به افزایش کمک‌های مالی ایران و روسیه به این گروه اشاره کردند. مصاحبه‌شونده‌ی و گفت که، «در حال حاضر اکثر افراد گروه ملا منصور روابط نزدیکی با ایران دارند و از این کشور پول، اسلحه و مهمات دریافت می‌کنند». وی افزود که «روسیه هم کمک‌هایی از قبیل پول، سلاح و مهمات به طالبان می‌دهد». مصاحبه‌شونده‌ی و اظهار کرده است که روسیه تجهیزات شب‌بین را به طالبان داده است. وی همچنان افزودکه ایران ملاقات بین طالبان و روسیه را با این شرط تسهیل کرده که این گروه در مقابل شاخه‌ی خراسان دولت اسلامی در افغانستان بجنگد. هرچند ادعاهای طالبان مبنی بر دریافت کمک‌ها از بازیگران منطقه‌یی باید به‌دقت مورد بررسی قرار گیرد، زیرا مبالغه در مورد دریافت کمک‌های خارجی در افغانستان تاریخ طولانی دارد – از جنگ اول افغان و انگلیس. با این‌حال چنین گزارش‌هایی به توانمندی بیشتر شبکه‌ی منصور می‌انجامد. نارضایتی پاکستان از نقش روزافزون روسیه و ایران در میان طالبان دور از انتظار نبوده و افزایش فشارهای این کشور بر شبکه‌ی منصور به‌منظور واداشتن آن‌ها به قطع روابط با ایران صورت گرفته است.
مخالفت تعدادی از اعضای گروه طالبان با معاملات این گروه با روسیه یکی از دلایل اصلی تفرقه در میان این گروه می‌باشد. مصاحبه‌شونده‌ی ز اشاره کرد که تعدادی از طالبان به این باور اند که روسیه «قاتل مردم افغانستان است» و «ایران هرگز دوست مردم افغانستان نخواهد شد». از سوی دیگر کمک‌های روسیه و ایران در کنار منابع درآمد دیگر، برخی از گروپ‌های طالبان را قادر ساخته است تا مستقل از کویته به فعالیت‌های خویش ادامه دهند. مصاحبه‌شونده‌ی د گفت که «در گذشته منابع مالی توسط رهبری طالبان جمع‌آوری و توزیع می‌شد ولی فعلاً هر گروپ برای مخارج خود پول جمع‌آوری می‌کند و قوماندان‌ها جنگ را با بودجه‌ی شخصی خود پیش می‌برند». او همچنان افزود که «در حال حاضر بعضی از قوماندان‌ها از ایران پول نقد و اسلحه دریافت می‌کنند».
روحیه‌ی نیروهای طالبان
طالبان افغان، پس از یک دوره‌ی کوتاه آرامش نسبی بین سال‌های 2002 تا 2004، بیشتر از یک دهه است که در جنگ به سر می‌برند. این گروه در سال‌های 2005 و 2006 به‌عنوان یک قدرت اصلی در جنوب و شرق افغانستان دوباره ظاهر شدند. گسترش نیروهای آیساف به جنوب و شرق افغانستان تلاش‌های این گروه را برای تصرف ولسوالی‌ها خنثی کرد. چنانچه انتظار می‌رفت با ختم ماموریت آیساف در دسمبر 2014، این گروه به دست‌آوردهای قابل ملاحظه‌یی دست یافته است. یکی از اهداف اصلی فعالیت‌های نظامی این گروه را در دوسال گذشته به کنترل درآوردن مراکز ولایات تشکیل داده است. طالبان موفق شدند شهر قندوز را دوبار، در سپتمبر 2015 و اکتوبر 2016، تصرف کنند. در ماه می 2016 آن‌ها موفق شدند تا شهر لشگرگاه را از نزدیک در معرض تهدید قرار دهند. بخش زیادی از ولایت هلمند در کنترل طالبان است و لشکرگاه در محاصره‌ی آنان قرار دارد. در اخیر می 2016 نیروهای امریکایی در افغانستان گزارش داده‌اند که تنها 66% از 407 ولسوالی کشور در اختیار دولت قرار دارد. بر اساس این آمارها انتظار می‌رود که سربازان طالبان از روحیه‌ی بالایی برخوردار باشند اما مصاحبه‌های ما خلاف این موضوع را آشکار می‌سازد.

جنگ بی‌هدف
از تبلیغات رسمی طالبان چنین برمی‌آید که روحیه‌ی نیروهای آن‌ها بالا است. با این‌حال، مصاحبه‌شونده‌ها تعریف دقیق‌تری را از نظرات همقطاران‌شان در مورد فعالیت‌های نظامی این گروه ارایه کردند. گفته‌های آن‌ها مشخص می‌سازد که در مورد روحیه‌ی بالای نیروهای طالبان اغراق صورت گرفته است. مصاحبه‌شونده‌ها با اشاره به تلفات این گروه در ولایت‌های فراه، فاریاب، هلمند، ارزگان و قندوز تاکید کردند که موفقیت‌های آن‌ها در میدان جنگ پرهزینه بوده است. از سوی دیگر، موفقیت‌های این گروه در میدان جنگ اختلافات سیاسی را در میان اعضای این گروه ایجاد کرده است. اکثر اعضای این گروه بر این باور اند که این موفقیت‌ها ارزش تلفات نظامی را نداشته است. بنابراین روحیه‌ی طالبان در بهترین حالت در حالت نوسان است.
نیروهای طالبان بر رهبری این گروه و استراتژی جنگی آن اعتماد ندارند. مصاحبه‌شونده‌ی ج گفت که «در حال حاضر صفوف این گروه شدیدا آسیب‌پذیر است زیرا آنان نمی‌دانند به کدام مسیر می‌روند و فردا چه اتفاق خواهد افتاد. رهبری فقط برای حفظ خود تلاش می‌کند و از اعضای گروه برای این مقصد استفاده می‌کند. ما شاهد میزان بلند تلفات نیروها در میدان جنگ هستیم که هیچ اشکی برای آن‌ها ریخته نمی‌شود». به‌طور عموم تعداد زیادی از قوماندانان حس می‌کنند که عملیات‌های نظامی از هدف و مسیر اصلی‌اش خارج شده است. پس از بیشتر از یک دهه جنگ، هیچ نشانه‌یی از پیروزی وجود ندارد.
تعداد زیادی از قوماندان‌های طالبان در مورد حفظ دست‌آوردهای نظامی نگران‌اند. طالبان نمی‌توانند کنترل یک شهر را پس از تصرف آن حفظ کنند. مصاحبه‌شونده‌ی د از گفت‌وگوی اخیرش با معاون والی نام‌نهاد طالبان در ولایت زابل یادآوری نمود که از نبود چشم‌انداز پیروزی در میدان جنگ شکایت دارد و باورمند است که ادامه‌ی این وضعیت هیچ سودی ندارد.

کشتار افغان‌ها
رشد تنفر نسبت به انگیزه و رفتار غیر اسلامی بعضی از قوماندان‌های گروه طالبان در جبهه، به مشکلات این گروه افزوده است. ممنوعیت تخریب زیرساخت‌ها و کشتن غیر نظامیان توسط طالبان، به‌شکل گسترده‌یی نادیده گرفته می‌شود. مصاحبه‌شونده‌ی ج به مخالفت‌های شدید برخی از اعضای این گروه با کشتار غیر نظامیان اشاره کرد. از نظر او کشتار غیرنظامیان مخالف شریعت می‌باشد. او افزود که تلفات غیرنظامیان تحت سرپرستی ملا ذاکر در رهبری کمیسیون مرکزی نظامی افزایش یافته است. کمیسیون تلفات غیر نظامیان گروه طالبان در مهار عملیات‌های بی‌رویه‌ی قوماندان‌های این گروه ناموفق بوده است. رقابت‌های درونی میان قوماندان‌های محلی در استفاده از حملات انتحاری (به استثنای حملات گروه حقانی در کابل) بر نگرانی‌ها در مورد کشتار غیر نظامیان می‌افزاید. مصاحبه‌شونده‌ی ج گفت که «قوماندان‌ها از حملات انتحاری برای کسب شهرت و منافع شخصی استفاده می‌کنند. آن‌ها از حملات انتحاری در اهدافی استفاده می‌کنند که بیشترین تعداد تلفات را در پی داشته باشد. این مساله باعث رقابت بین قوماندان ها می‌شود و هرکدام تلاش می‌کنند بیشترین تعداد تلفات را سبب شوند».
این دیدگاه کلی در میان اکثر اعضای طالبان وجود دارد که اساسات اخلاقی این جنگ به فساد کشانده شده است. بر اساس گفته‌های مصاحبه‌شونده‌ی و، «هزارها نفر در صفوف طالبان بر این باور اند که این جنگ هیچ چیزی به جز ویرانی به‌بار نمی‌آورد، اما آن‌ها این حرف را پیش خود نگه می‌دارند». علاوه بر این، تعدادی از مصاحبه‌شوندگان نگرانی خود را از فاسد شدن جنبش طالبان در نتیجه‌ی ادامه‌ی جنگ اظهار کردند. آن‌ها نگران این‌اند که جنبش طالبان سیستم جدیدی از جنگسالاری را به‌میان بیاورد که در آن قوماندان‌های محلی سلسله‌مراتب نظامی را گسسته و به تحکیم قدرت محلی و رقابت برای منابع بپردازند. در حالی‌که اکثر اعضای طالبان به‌شکل مستقیم یا غیرمستقیم درگیر جنگ‌اند، اما این مصاحبه‌ها میزان بلند نارضایتی‌ها در میان این گروه را نسبت به مبارزه‌ی مسلحانه نشان می‌دهد.

مشکلات در پاکستان
ایجاد محدودیت‌های ناگهانی توسط پاکستان، مانند دستگیری تعدادی از رهبران طالبان و وضع مقررات به‌منظور دشوار ساختن زندگی افغان‌ها در پاکستان، به پایین بودن روحیه‌ی طالبان کمک کرده است. یکی از نگرانی‌های اصلی که مصاحبه‌شونده‌های د، هـ و ز از آن یادآوری کردند تصمیم پاکستان به «اخراج پناهجویان» افغان از خاک این کشور می‌باشد. از نظر آن‌ها برگشت مهاجرین به افغانستان با در نظرداشت سردی هوا در زمستان به «فاجعه‌ی انسانی» منجر خواهد شد. همچنان مصاحبه‌شونده‌های هـ و ز به تاثیر مستقیم اخراج مهاجرین از پاکستان بر طالبان اشاره کرده افزودند که این مساله مشکلات زیادی را برای طالبان به‌بار خواهد آورد، چون طالبان در میان مهاجران پنهان شده و هم از بین مهاجران سربازگیری می‌کنند. فشارهای دولت پاکستان بر مهاجران افغان در اواخر 2016 متوقف شد، اما آزار و اذیت آن‌ها در تابستان 2016 و ممنوعیت عبور بدون مدرک از مرز باعث شده تا مهاجران افغان در خاک پاکستان احساس امنیت نکنند.
مصاحبه‌شونده‌ها از طرح این ادعا که پاکستان پناهگاه طالبان در پاکستان را صدمه زده است خودداری کردند اما، به رشد تردیدها در مورد آینده و احساس ناامنی در میان طالبان مستقر در پاکستان اشاره کردند. مصاحبه‌شونده‌ی ه گفت که بعضی از رهبران طالبان، به‌شمول ملارحیم، خانواده‌های طالبان را به افغانستان انتقال و در آن‌جا اسکان داده‌اند. طالبان در مناطق تحت اداره‌شان در هلمند زمین‌های مردم را غصب نموده و بین خانواده‌های طالبان برگشته از پاکستان توزیع نموده‌اند، طوری که هرخانواده‌ی برگشته 20 جریب زمین دریافت کرده است. هرچند صاحبان اصلی این زمین‌ها برای شکایت به ملا یعقوب مراجعه کرده‌اند اما او از مداخله در این موضوع ابا ورزیده است. مصاحبه‌شونده‌ها تایید کردند که این اقدام در حل مشکلات گسترده‌ی مهاجرین اخراج‌شده کمک نمی‌کند. از سوی دیگر، مردم این مناطق این اقدام طالبان را فعالیت این گروه برای «منافع شخصی» تعبیر خواهند کرد.

رویکرد جدید به صلح
مصاحبه‌شونده‌ها نارضایتی‌های گسترده با وضعیت جنبش در درون طالبان، مدیریت و مسیر جنگ و به‌ویژه ضعف رهبری ملا هیبت الله را توضیح دادند. بر اساس گفته‌های آن‌ها، این مسایل باعث شده است که در صفوف طالبان و سطح رهبری این گروه بر تعداد کسانی‌که برای پایان یافتن جنگ آماده‌اند افزوده شود. با این‌حال، خوشبینی‌ها در مورد موافقت رهبری طالبان و افراد قدرتمند این گروه با پروسه‌ی صلح اندک بود. همزمان شدن این مصاحبه با رد آخرین تلاش‌های صلح از طرف رهبری مستقر در کویته این بدبینی را تقویت می‌کند.

صلح با شورشیان
برای استفاده از تمایلات صلح‌خواهانه در درون طالبان، قبل از هر اقدامی باید به موانعی که پروسه‌ی صلح چهارجانبه و تلاش‌ها برای مذاکرات از طریق نمایندگی سیاسی طالبان در قطر را عقیم ساخته است رسیدگی شود. رویکرد جدید (صلح با شورشیان) باید برای دورزدن ممانعت‌های رهبری طالبان طراحی گردد. مطابق این طرح، گفت‌وگوهای صلح بدون توافق رهبری طراز اول طالبان به پیش خواهد رفت. اشتراک در این گفت‌وگوها باید برای تمام طالبانی که در درون آن گروه اعتبار و نفوذ دارند و می‌توانند حمایت طرفداران خود را جلب نمایند، ممکن باشد. در این‌صورت، صلح با شورشیان می‌تواند برای اعتراض طالبان بر ضعف رهبری این گروه در طرح یک استراتژی معتبر، گزینه‌ی عملی ارایه کند.
برای موفقیت صلح با شورشیان لازم است تا یک مکانیزم کارآ برای گردآوری طالبان طرفدار صلح ایجاد گردد. اگر این گفت‌وگوها در ایجاد منافع مشترک بین شورشیان طالب و دگر سهامداران قدرت در افغانستان موفق شود، می‌تواند به دست‌آوردهای عملی برای مردم افغانستان بینجامد. مصاحبه‌شونده‌ها مشخص ساختند که نارضایتی‌های گسترده از فساد رهبری و اثرات مخرب جنگ دوامدار، بیانگر روحیه‌ی شورشیان طالب می‌باشد. با این‌حال، مصاحبه‌شونده‌ها افزودند که طرفداران جنبش طالبان هویت سیاسی خود را به‌عنوان طالب حفظ کرده‌اند و باور دارند که جنبش آن‌ها به هدف آوردن اصلاحات ایجاد شده بود. بنابراین شورشیانی که در گفت‌وگوهای صلح اشتراک می‌کنند مجبور اند تا برای حفظ حمایت طرفداران‌شان از وفاداری خود به روح جنبش طالبان دفاع کنند و از نشان دادن هرگونه تسلیمی به دولت افغانستان خودداری ورزند. این امر مستلزم هماهنگی و احتیاط شریکان قدرت در افغانستان می‌باشد.

زمان مناسب
مصاحبه‌شونده‌ها تاکید کرده‌اند که زمان مناسب برای عملی ساختن طرح صلح با شورشیان فرا رسیده است. با در نظرداشت این گمان رایج که نظامیان طالبان از دست‌آوردهای‌شان در جبهه و تداوم جنگ راضی‌اند، برخی از تحلیلگران با طرح این مساله مخالفت خواهند کرد. اما وضعیت سیاسی طالبان دورنمای صلح با شورشیان را تقویت می‌کند. فروپاشی اقتدار رهبری تحت امارت هیبت الله، رشد گروه‌گرایی، ناتوانی طالبان در حمایت از مهاجران افغان در برابر کمپاین اخراج از پاکستان، و وخامت روابط میان رهبری طالبان مقیم کویته و شبکه‌ی منصور فضا را برای طالبان طرفدار صلح مساعد ساخته است. این تحولات ادعای آن‌ها را که رهبری طالبان هیچ‌گونه استراتژی پایدار ندارد، تقویت کرده است. بی‌ثباتی وضعیت طالبان تندرو در پاکستان، توان رهبری آن‌ها را در مهار کردن مخالفان کاهش داده است. با این وجود، هیچ‌یک از این عوامل دایمی نیست. احتمالاً تندروان متعهد به ادامه‌ی جنگ کنترل رهبری را به‌دست می‌گیرند و روابط‌شان را با پاکستان و بازیگران منطقه‌یی دگر مستحکم می‌کنند.

نتیجه‌گیری
این تحقیق می‌تواند برای مطالعه‌ی جنبش طالبان و طرح پالیسی برای منازعه‌ی افغانستان استفاده شود. اول، در مطالعه‌ی جنبش طالبان، سوال در مورد موضع طالبان بی‌معنا است. در عوض باید مطالعه آن قدر دقیق باشد که مواضع متفاوت در میان طالبان، در موضوعات مربوط به منازعه و آینده‌ی این جنبش، را با جزییات کافی بررسی کند. لازم است تا موضع دیپلماتیک اعضای رسمی طالبان از موضع افراد تاثیر گذار در درون این جنبش مانند قوماندان‌های محلی آن تشخیص داده شود.
دوم، مطالعات جنبش طالبان باید بپذیرد که از زمان افشا شدن مرگ رهبر اصلی این گروه تاکنون در یک دوره‌ی گذار قرار دارد. تمام پیش‌فرض‌ها در مورد رفتار طالبان باید در روشنایی این مساله مورد بررسی قرار گیرد. به‌ویژه، محققان باید تضعیف اصل اطاعت از رهبر را در درون طالبان مطالعه کنند. این فهم متعارف که طالبان منسجم‌ترین و متمرکزترین ساختار سیاسی در افغانستان می‌باشد، دیگر صادق نیست.
سوم، برای فهمیدن تفاوت‌های تفکر جدید طالبان لازم است تا اهمیت و محدودیت‌های نظریات مخالف را در درون طالبان در نظر داشته باشیم. انتقادها بر اعمال خشونت‌آمیز طالبان بر این روایت استوار بوده است که امیر و رهبران گروه‌های جنبش از مسیر شریعت و عدالت اجتماعی منحرف شده‌اند و با عملکرد حکومت و یا هم قانون اساسی افغانستان ربطی ندارد. بنابراین تمایل به راه‌حل صلح‌آمیز برخاسته از واکنش به اختلافات درونی طالبان است نه عشق به دولت افغانستان.
در رابطه به پالیسی، یافته‌های این تحقیق نشان می‌دهد که استراتژی مذاکره با رهبری رسمی طالبان برای رسیدن به توافق کافی نیست. از سوی دیگر، ظهور مخالفت‌ها در دورن جنبش طالبان هم فرصت و هم تهدید جدیدی را برای پروسه‌ی صلح ارایه می‌کند. مسلما شاخه‌ی خراسان دولت اسلامی با استخدام طالبان ناراضی بیشترین سود را از فروپاشی انسجام طالبان برده است. در مقابل، استراتژی صلح با شورشیان، طوری که پیشتر طرح شد، می‌تواند طالبان ناراضی را به پروسه‌ی صلح بکشاند. هیچ‌کدام این‌ها، بدین معنا نیست که طالبان صلح‌طلب دولت افغانستان را که اکثر طالبان از آن نفرت دارند، خواهند پذیرفت. صلح با شورشیان باید بر اساس اصل استقلال از افراد جنگ‌طلب در دورن حکومت و طالبان. همچنان طالبانی که در این پروسه سهم خواهند گرفت گروهی‌اند که می‌خواهند از خشونت‌های بی‌حاصل خلاصی یابند ولی وضعیت موجود برای آن‌ها پذیرفتنی نیست.
احتمال تغییر مسیر سیاست‌های طالبان زیاد نیست. برای افراد و گروه‌های ناراضی در صفوف طالبان لازم است در کنار کمک به تقلیل خشونت‌ها و اشتراک در پروسه‌ی صلح احترام و حمایت همقطاران خود را در درون طالبان حفظ کنند. موفقیت این پروسه بستگی به استراتژی دولت افغانستان دارد. اگر با طالبان به‌عنوان بازیگران سیاسی جدی برخورد شود و به آن‌ها اجازه داده شود تا خود را به‌عنوان مجاهدین درستکار (برای هواداران‌شان) به نمایش بگذارند، احتمال موفقیت این پروسه وجود دارد. اما اگر با طالبان به‌عنوان فراریان تسلیم‌شده برخورد شود، این پروسه به شکست می‌انجامد. از سوی دیگر ظهور اختلافات در درون طالبان چالشی را برای مقامات پاکستان ایجاد کرده است. دولت پاکستان در گذشته از یکپارچگی طالبان حمایت کرده است. بنابراین موفقیت صلح با شورشیان ناشی از تحولات سیاسی در درون طالبان خواهد بود، نه تشویق پاکستان.