از صفر تا صد شمارههای دیگری هستند و هر کدام از این شمارهها میتوانند گامی بهسوی کاهش یا افزایش باشند. برای من معمایی است که چرا در ملک ما بهجای مفهوم کاهش و افزایش مفهوم هیچ و همه اینقدر خریدار دارد. مثالی از عالم سیاست بدهم:
مجموعهیی از افراد یک خواست سیاسی دارند. طبیعی است که چنین خواستی را میتوان در شکل آرمانیاش صورتبندی کرد و خواستار برآورده شدن آن صورت کامل آرمانی شد. اما میدانیم که میدان سیاست بازیگران بسیار دارد و ممکن است خواست یک گروه با خواستههای بازیگران دیگر این میدان تصادم کند. به این معنا که در عالم واقع ممکن است آدم ناگزیر شود صورت آرمانی خواست خود را تعدیل کند. این تعدیل کردن در جایی میان صفر و صد اتفاق میافتد. یعنی شما نه به صفر رسیدهاید که کاملا خواستهیتان را کنار بنهید و نه صددرصد ِ خواستتان برآورده شدنی است.
حال، سوال این است که چرا در ملک ما تعدیل ِ خواست فورا به سقوط به نقطهی صفر تعبیر میشود؟
گمان من این است که در مدل ذهنی ما از معاملات اجتماعی مفهومی به نام پیشرفت/پسرفت اساسا وجود ندارد. کلمهی «پیشرفت» را داریم، اما مفاهیم تابع و الزامات عینیاش را نداریم. برای ما یک نقطه هست به نام صفر که یا صفر میماند یا به صد ارتقا مییابد (ارتقای جهشی و بیواسطه). عبور از صفر به ده، به بیست، به بیستوهفت، به چهلویک، به پنجاهودو و… برای ما ناشناخته میماند. نه ابزار اندازهگیری چنین حرکت رو به پیشرفت را داریم و نه میپذیریم که از مسیر این افزایش تدریجی به طرف صد برویم.
چرا چنین است؟
علت این رویکرد به گمان من این است که در ملک ما ابزار جهش از صفر به صد همیشه «زور» بوده و نه «برنامه». در جهتی معکوس نیز، آنچه سقوط از صد به صفر را ممکن میساخته زوال زور بوده و نه زوال برنامه. استفاده از زور برای رسیدن صددرصدی به یک خواسته، مفهوم تدریج و پیشرفت و افزایش زماندار را از میان برمیدارد. شما امروز در صفر هستید و فردا در صد. یا اینکه در همان صفر میمانید. آن «برنامه»ی استراتژیک و «فکر شده» است که نیاز به اجرای تدریجی، مرحله به مرحله و زمانبَر دارد. تنها در چنین برنامهیی افزایش، کاهش پیشرفت، پسرفت و تعدیل معنا مییابند و همهی شمارههای میان صفر و صد اهمیت پیدا میکنند.
گاه در پیوستار میان صفر و صد فرصتهای مغتنمی رخ مینمایند، اما این فرصتها در مدل تفکر «یا صفر یا صد» دیده نمیشوند و اگر دیده شوند مهم پنداشنه نمیشوند. به همین خاطر، در تصادم دایمی افکار و اقدامات صدگرایانه آنچه بسیار داریم صفر است.