میگویند بهترین تجربه استاد است. این سخن درستی است. ما تا در صنف ننشسته بودیم و ترسیدن در حضور استاد را تجربه نکرده بودیم، نمیدانستیم که… معذرت میخواهم از اتاق فرمان به من فرمان میدهند که جمله را درست بخوانم. میگویند بهترین استاد تجربه است. خوب، این هم سخن درستی است. آدم در اثر تجربه چیزهایی را در زندهگی یاد میگیرد که هیچ استادی قادر به آموزاندنشان نیست. اگر اعتراض نمیکنید، یا اگر اعتراض میکنید اما اعتراض خیابانی نمیکنید، یا اگر اعتراض میکنید و اعتراض خیابانی میکنید اما دکانهای مردم را به آتش نمیکشید، من عرض مهمی داشتم:
به نظر من، حتا خود قادر متعال در اثر تجربههای طولانی و گوناگون بعضی روشهای تازه را آموخته است. حتما به یاد دارید که قادر متعال وقتی حضرت آدم صفی را ساخت (چون آن زمان امکان نداشت آدم متولد شود)، چندین چیز را متوجه نبود. مثلا چون قبلا با آدمی سروکار نداشت، تجربهی شناخت این موجود را هم نداشت. چه میدانست که بعدها آدم طغیان میکند و کار را به جاهای باریک میرساند. یا مثلا وقتی از ابلیس خواست که پیش آدم سجده کند و ابلیس سجده نکرد، خونش به جوش آمد و شیطان را فورا از درگاه خود راند. حالا یکی میگوید خداوند که از داشتن خون منزه است. قبول. ولی شما را ببین. برای ایشان درگاه و بارگاه قایلاید، ولی خونش را قبول ندارید. اَ جان آ. به هر حال، سجده نکردن ابلیس در برابر آدم، که پسان معلوم شد چندان شخص درستی هم نیست، گناه یا خطای بسیار بزرگی نبود. ابلیس میگفت من سرم را پیش این مرتیکه خم نمیکنم. ولی خداوند متعال او را بهخاطر همان خطای اندک طرد کرد. آن هم نه بهطور موقت. الی ابد.
ولی تجربه چیز دیگری است. حالا که خداوند رسما فرمان داده و سر خم کردن پیش پای انسانها را ممنوع اعلان کرده، هر روز مردم به پابوسی انسانها میروند و در وصفشان سخنان اغراقآمیز فراوان میگویند. چرا حالا خداوند با آن شدت سابق عمل نمیکند و این افراد را، که منع او را لغو میکنند، مجازات نمیکند؟ پاسخ این سوال در تجربه است. ایشان دیگر مثل سابق سخت نمیگیرد. میداند آدمپرستی بد است و در این باب منع هم صادر کرده، ولی تجربه به ایشان یاد داده که با آدمیزاده باید با احتیاط برخورد کند. موجود خطرناکی است (حتا اگر لاف مسلمانی بزند).