ترامپ و تروریسم

راهبرد امریکا پس از داعش

فارین افِرز/پیترفیور و هال برندز ترجمه: حمید مهدوی

بخش سوم


راهبرد گلدیلاک

سومین و احتمالا بهترین گزینه، نسخه‌ی قوی‌تر راهبرد کنونی است: آن‌‌را «مزیت ضد داعش» بنامید. این راهبرد، در مقایسه با دو راهبرد اولی، تعهد نظامی بزرگترِ ایالات متحده، اما به اندازه‌ی قابل توجهی کمتر از یک رویکرد افزایش نیروها، را شامل خواهد بود. حداقل، این تعهد به کمپاین ضد داعشِ حکومت اوباما در سال 2016 نزدیک خواهد بود که در آن حدود 5000 سربازا ایالات متحده به عراق و سوریه اعزام شدند و چند هزار سرباز دیگر را که حملات هوایی یا دیگر عملیات‌های حمایتی دیگر را در این منطقه انجام می‌دادند، شامل بود. حداکثر، تعداد پرسونل ارتش در این راهبرد به 20000 تن خواهد رسید؛ پرسونلی که برای مقابله با تهدیدات مشخص از سوی قوی‌ترین سازمان‌های تروریستی و آموزش و کمک به نیروهای منطقه‌یی اعزام خواهند شد. و مهم‌تر از همه، این راهبرد از تنها اعزام سربازان بیشتر در مقایسه با رویکرد حضور اندک فراتر خواهد رفت: این راهبرد هم‌چنین به آن‌ها اجازه خواهد داد تا قاطعانه‌تر عمل کنند.
نیروهای امریکایی هنوز حملات توسط هواپیماهای بدون سرنشین و دیگر انواع حملاتِ راه دور و با مسئولیت کمتر انجام خواهند داد؛ اما این‌ها بخشی از حملات هوایی کلانتر و فشرده را شکل خواهد داد که هواپیماهای سرنشین‌دار، کنترل هوا به جلو و طیف وسیع‌تری از اهداف را شامل می‌شود. در همین حال، نیروهای عملیات ویژه یورش‌های منظمی را برای جمع‌آوری معلومات استخباراتی، کشتن یا اسیر کردن رهبران تروریستان و مختل ساختن سازمان‌های تروریسی انجام خواهند داد.
نیروهای امریکایی با اندازه‌ی یک کندک عملیات‌های جنگی در میدان نبرد را، یا مستقلانه یا در حمایت از شریکان منطقه‌یی، انجام خواهند داد. این عملیات‌ها شبیه عملیات اناکوندا (مار افعی) در افغانستان در سال 2002 خواهد بود که در آن بیش از 1000 سرباز امریکایی و 1000 تن از نیروهای شبه‌نظامی افغان، با حمایت دیگر نیروهای ائتلاف، درگیر نبرد شدیدی علیه جنگجویان القاعده و طالبان شدند. سرانجام، سربازان امریکایی نه‌تنها با آموزش و تجهیز نیروهای شریک بلکه با مشوره دادن و همراهی کردن آن‌ها در نبرد با آن‌ها کار خواهند کرد. این ماموریت‌های کمک به نیروهای امنیتی حتا پس از پایان یافتن مبارزات اصلی برای حصول اطمینان از موثریت نیروهای شریک، ادامه خواهند یافت.
در این رویکرد، ایالات متحده هنوز برای دگرگونی جوامع خاورمیانه تلاش خواهد کرد، هرچند این کشور می‌تواند شریکان محلی [اش] را برای آوردن اصلاحات سیاسی و اقتصادی به هدف شکست دادن ایدیولوژی جهادی‌ها تشویق کرده و از دیپلماسی و سرمایه‌گذاری‌های متوسط اقتصادی برای تشویق آن اصلاحات استفاده کند. در عین زمان، واشنگتن به‌دنبال شکست نظامی سازمان‌های تروریستی خواهد بود، نه‌فقط مهار آن‌ها. و برای انجام این کار، واشنگتن خطر تلفات بیشتر امریکایی‌ها را خواهد پذیرفت.
این راهبرد بر عیب‌شناسی مشابه به راهبردی مبتنی است که بر رویکرد حضور اندک تاکید دارد و آن این‌که ایالات متحده نمی‌تواند آسیب‌هایی را که تروریسم باعث می‌شود درمان کند و بنابراین هرگز این تهدید را از بین نخواهد برد. با این‌حال، این رویکرد در مورد خطرات ناشی از اجازه‌ی زنده ماندن دادن به سازمان‌های افراطی بدبین‌تر و در مورد شانس شکست نظامی آن‌ها خوش‌بین‌تر است. در ادامه‌ی این راهبرد فکر می‌شود که ایالات متحده اگر نتواند به پیروزی نظامی دایمی علیه تروریستان دست یابد، با نابود کردن سازمان‌های آن‌ها، کشتن رهبران و سربازان آن‌ها و پناهگاه امن نگذاشتن برای آن‌ها، به پیروزی نظامی مهمی دست خواهد یافت. به‌عبارت دیگر، رقیبی را به سختیِ کافی بزنید و زمانی خواهد برد تا او دوباره برخیزد.
در واقع، مزیت اصلی این راهبرد بر گزینه‌های کمتر تهاجمی این است که نیروی زیادی علیه شبکه‌های تروریستی جمع‌آوری خواهد کرد، در حالی‌که در عین زمان جلو به‌کارگیری نیروهای کلان، پرهزینه و از لحاظ سیاسی سمی را خواهد گرفت. ایالات متحده با ترکیب طیف وسیعی از ابزارها – قدرت هوایی، نیروهای عملیات ویژه، استخبارات و دیپلماسی – می‌تواند خطرناک‌ترین شبکه‌های تروریستی را نابود کرده و جلوی تبدیل شدنِ تهدیدهای قابل مدیریت امروزه به تهدیدهای بسیار مرگبارتر در آینده را بگیرد. علاوه بر آن، حمایت قوی تر از نیروهای شریک به حفظ موثریت آن‌ها کمک خواهد کرد و اهرم بزرگتری در اختیار ایالات متحده خواهد گذاشت تا رفتارهایی چون نقش حقوق بشر و بدرفتاری فرقه‌یی را معتدل بسازد که می‌تواند در جلوگیری از نتایج منفی ناخواسته کمک کند. به‌طور مثال، نیروهای محلی که ایالات متحده شریک جنگ آن‌ها با داعش شده است – نیروهای امنیتی عراقی و پیشمرگه‌های کُردی در عراق و گروه‌های کُردی در سوریه – از زمانی که ایالات متحده در اواخر سال 2014 به راهبرد کنونی روی آورد، علمکرد بهتری داشته‌اند. تجربه‌ی 15 سالِ گذشته نشان می‌دهد که این راهبرد می‌تواند علیه حتا رقیبان ترسناکتر – چه القاعده در افغانستان در سال‌های 2001 و 2002 یا داعش امروزه – موثر واقع شود. سرانجام، این گزینه با ایجاد توازن بین افراط و تفریط، از خطراتِ راهبردهای منفعل‌تر و تهاجمی‌تر خواهد کاست.
با این حال، این راهبرد معایبی نیز خواهد داشت. این راهبرد اعزام 5000 تا 20000 سرباز در هر زمانی را شامل خواهد بود. حتا اعزام سربازها به‌طور اجتناب‌ناپذیری شانس تلفات امریکایی‌ها را بیشتر از آنچه برنامه‌ریزان انتظار دارند، افزایش می‌دهد. هم‌چنین این به‌معنای هزینه کردن 5 تا 20 میلیارد دالر در هر سال خواهد بود که مبلغ هنگفتی نیست، اما بسیار بیشتر از هزینه‌هایی است که گزینه‌های منفعل‌تر موجب خواهند شد.
بزرگترین خطر چنین کمپاینی این است که برای مدت‌زمان نامحدود و نامشخصی دوام خواهد آورد. حتا در بهترین حالت، این راهبرد مستلزم زمان زیادی برای پیروزی خواهد بود. در بدترین حالت، اگر تروریسم به حقیقت در بیماری‌های سیاسی بسیاریِ از جوامع اسلامی ریشه داشته باشد، در آن‌صورت پیروزی‌های نظامی دوام نخواهند آورد، مگر این‌که این بیماری‌ها درمان شود – چیزی که انرژی و منابع بیشتر از آنچه که این راهبرد فراهم خواهد کرد، خواهد برد.
ادامه دارد …