گاهی میشنویم که میگویند دولت دموکراتیک دولتی پاسخگو به مردم است. این سخن درست است. اما معنایش زمانی به درستی فهمیده میشود که از کلمهی «پاسخگو» در این میان برداشت روشنی داشته باشیم. در کلمهی «پاسخگو» این معنا هست که شما چیزی از کسی میپرسید یا خواستی را پیش او مینهید و او به پرسش یا به خواست شما پاسخ میدهد.
حکومت یا دولت، چه بپسندیم و چه نپسندیم، چارچوبی برای قدرتورزی و زورآوری هم هست. به این معنا که کسانی که سعی میکنند به حکومت برسند، میخواهند منابع قدرت در حکومت را برای اجرا کردن طرحها و تصمیمهای خود به کار ببندند. طبیعی است که این افراد یا گروهها بیشتر میپسندند که کسی مانع تصمیمگیریها و اقداماتشان نشود و دربارهی آن تصمیمها و اقدامات ازشان سوالی نپرسد. این وجه ِ اعمال قدرت همهجا یکسان است. یعنی هم در حکومتهای دموکراتیک دیده میشود و هم در حکومتهای خودکامه.
حال، اگر حکومتهای خودکامه را کنار بگذاریم، کل مساله در حکومتهای دموکراتیک این است که آیا مردم در یک نظام دموکراتیک پیوسته دولت را مورد پرسش قرار میدهند یا نمیدهند و آیا مردم اساسا مطالبات عمومی از دولت دارند یا ندارند؟ اهمیت این سوال در اینجاست که اگر مردم نپرسند و نخواهند، حتا دولتهای دموکراتیک نیز خود را در برابر پرسشی که پرسیده نشده و مطالباتی که عرضه نشده، پاسخگو نمیدانند. این خاصیت حکومتهاست.
در افغانستان، مردم چیزی از حکومت نمیخواهند و سوالی از دولت نمیپرسند. شاید بگویید یعنی چه، مگر مردم شب و روز شاکی و ناراضی نیستند؟ شکایت و عدم رضایت به اینگونه که در میان شهروندان افغانستان پخشاند، حاصلی ندارند. خواهش و پرسش مردمی باید سازمانیافته و قدرتمند باشد و حکومت را در تنگنا بگذارد.
هر هفته و هر ماه در شهرها و ولایتهای کشور ما فاجعهیی گزارش میشود (نمونهی اخیرش حملهی طالبان بر شفاخانهی ۴۰۰ بستر و کشتار دهها انسان). مردم در هیچیک از موارد گریبان دولت را نمیگیرند. هیچ فشار موثر و سازمانیافتهیی برای پاسخگو کردن دولت وجود ندارد. هیچ پرسش عمومی قابل اعتنایی در برابر حکومت گذاشته نمیشود.
در چنین وضعی، طبیعی است که حکومت و دولت نیز حکومت و دولت پاسخگو نخواهد شد. مردمی که نمیخواهند و نمیپرسند، چهگونه میتوانند انتظار داشته باشند که حکومتشان، حتا اگر این حکومت دموکراتیک باشد، به مطالبات و پرسشهای مطرح نشده پاسخ بدهند؟