مردم از پشتم صدا میزنن. مردم استن دیگه. باید همرایشان بسازی. مره بابای ملت خود میدانن. حق دارن صدا بزنن. دلشان که تنگ شوه، دانشان که تلخ شوه، سرشان که زور بیایه، بیچارا چی کار کنن، زور خودشان دَ کس نمیرسه، مره صدا میزنن. مه زیاد وقت سر ِ شانه جمع کدُم. از خو و خوراک خود زدم، شو بیدار ماندم، خون دل خوردم که ای ملته ازی بدبختی بیرون بکشُم. میفامن. ازمو خاطر مره بابای ملت میدانن. تیت و پرک بودن. مه که آمدُم جمع شان کدُم.
ولی مه یک اشتباه کدُم که ماندُم عبدالله و اشرف غنی یک چند وخت سررشته کار رَ دَ دیست بگیرن. میفامیدُم که مرد دولتداری نیستن. میفامیدُم که از پیششان میشاره. اینا دَ مقابل امریکا یا ناتو یا شوروی ایستاد شون؟ هیهات هیهات. دَ سر ازو گفتم از خاطری که مردم ببینن گفتُم اینه انتخابات شد مه میرُم. آلی ببینین که چه کار میکنن. دَ وخت مه امریکاییا بی اجازهی مه تُف خوده دَ ای ملک انداخته نمیتانستن. ایطو دَ قوطی انداخته بودمشان که که که که که که از دستم موش واری غار میپالیدن. آلی بم یازده تنی خوده سر ما آزمایش میکنن.
مه تصمیم خوده گرفتیم. مه ای خارجیا را ازی خاک میدوانم. به خدا اگه گهگهگهگه یکیشانه بانم. ما شیر استیم شیر. میگم به آرامی که برآیین. برآیین. نبراین به زور اخراجشان میکنُم. ازی کده مرگ ما خوباس.
(از خواب بیدار میشود. یادداشت کاردار ششم سفارت امریکا در کابل را کنار بالشت خود میبیند. نوشته: «ما با رویاهای تو مشکل نداریم. اما در بعضی قسمتهایش زیادهروی کردی. مصطفی، ترجمان سفارت، امروز میآید. باید به او توضیح بدهی که چرا فلان قسمت خوابت زیادهروی داشت. باید توضیح بدهی. اینکه بگویی خواب بود و کنترل نداشتی، جواب نمیشود. توضیح بده.).