از آنسوی بام افتادن یکی از گرایشهای جاودان در رفتار آدمی است.
از سوالهای مهمی که بشر تاکنون از خود پرسیده، یکی این است که قدرت «زور» چهقدر است. به بیانی دیگر، استفاده از زور ِ عریان تا کجا میتواند آدم را به مقصود برساند؟
قرن بیستم قرن آزمایش زور بود و امتحان ظرفیتهایش. دو جنگ بزرگ جهانی در همین قرن رخ دادند. شاید کسی بپرسد که مگر قبل از قرن بیستم کسی از زور استفاده نمیکرد؟ چرا. استفاده میکرد. اما در قرن بیستم استفاده از زور دو وجه متمایز داشت:
یکی اینکه برای اولینبار بشر در قرن بیستم به میزان بسیار ویرانگری از زور نظامی دست یافت که قبلا تصورش را هم نمیکرد. دیگری اینکه در این قرن محدودیتهای استفاده از زور نیز به نحو بیسابقهیی آزموده شد. به این معنا، که برای نخستینبار توجه آدمی به این نکته جلب شد که اولا زور بعضی از گرههای پیچیده در حیات اجتماعی انسان را باز کرده نمیتواند و ثانیا، ممکن است استفاده از زور به جایی برسد که بر ضد خود تبدیل شود. بمب اتمی نمونهی کامل بیقدرت شدن ِ زور بود. چرا که استفاده کردن از این ابزار فوقالعاده ی زور بهمعنای نابود شدن همه، از جمله خود زورمند، بود. این انتباه بینالمللی که زور نمیتواند همهی گرهها را باز کند، به پدید آمدن سازمان ملل منتهی شد و دهها و صدها قانون بینالمللی را بهمیان آورد. در ضمن، شکست زور عریان در حوزهی استعمارگری نیز کشورهای زورمند را به این نتیجه رساند که گونههای دیگری از قدرت نرمافزاری (پیشآمدهای تبلیغاتی، فرهنگی و اقتصادی) را بیازمایند…
و با همین توجه به گونههای نرمتر قدرت بود که «از آنسوی بام افتادن» آغاز شد و جملهی «راهحل نظامی ندارد» محبوبیت بیاندازه یافت.
حال، در افغانستان نیز همین سخن که مسالهی تروریسم راهحل نظامی ندارد، پیوسته بر زبانهاست. واقعیت اما آن است که جواب نظامی در برابر تروریسم در افغانستان خوب جواب میدهد. تنها یک بمب تبلیغاتی بزرگ (معروف به مادر همهی بمبها) حامد کرزی، حامی بیپردهی تروریسم در افغانستان، را چنان نگران کرده که سخن از جهاد در برابر امریکاییها میزند. چرا؟ برای اینکه کرزی میداند که اگر سیاست خارجی امریکا متمایل به استفاده از زور نظامی در برابر گروه تروریستی طالبان شده باشد و این سیاست بهصورت جدی تطبیق شود، زوال طالبان نزدیک خواهد بود. جواب نظامی جواب میدهد. هیچ راهحل دیگری جز سرکوب بیرحمانهی طالبان زانوی این گروه کشتارجو را خم نخواهد کرد.