نیاز به تجدید نظر در استراتژی جنگ و صلح بر محراق اراده‌ی مردم

ساعت هشت و بیست دقیقه صبح چهار شنبه دهم جوزای ۱۳۹۶ امواج ناشی از انفجار قدرتمند دفتر کار مان در ساحه کارته چهار در غرب کابل را تکان داد. صدای انفجار چنان نزدیک به نظر رسید که من و همکارانم احساس کردیم انفجار در صدمتری دفتر کار ما به وقوع پیوست و پا به فرار گذاشتیم. اما به زدی با دیدن ستون دود غلیظی در آسمان شرق کابل، متوجه شدیم که انفجار در شرق کابل صورت گرفته است. رسانه‌ها به سرعت محل دقیق انفجار را ساحه وزیر اکبر خان، نزدیک سفارت آلمان که فاصله دوصدمتری با ارگ ریاست جمهوری دارد و ساحه به شدت محافظت شدۀ امنیتی و دیپلماتیک می‌باشد گزارش کردند. اندکی بعد تر رسانه‌ها گزارش دادند که عامل انفجار موتری حامل بیش از یک تن مواد انفجاری و یک فرد انتحاری بوده است.

دوازده ساعت بعداز حادثه نهادهای رسمی اعلان کردند که انفجار جان بیش از هشتاد تن که اکثر آنها افراد ملکی شامل کودکان، زنان، کسبه کاران و کارمندان شرکت‌های خصوصی بودند را گرفته و بیش از چهارصد فرد دیگر را زخمی ساخته است. شهرداری کابل آمار خسارات مالی را بیش از چهار ملیارد افغانی برآورد کرد. چندین شرکت تجارتی خصوصی از جمله بانک‌ها، شرکت مخابراتی روشن، زنبق فرنیچر و هوتل کابل ستار که نزدیک به محل انفجار بوده از دو تا پانزده ملیون دالر خساره مالی متقبل شده اند.


واکنش‌های داخلی به این جنایت خونین بصورت عموم آمیخته با احساسات واقعی و احساسات آمیخته با اغراض کاذب سیاسی صورت گرفت. مردم عام که احساس همدردی و هم سرنوشتی با قربانیان حادثه و بازمانده‌های آنان دارند همراه با آنها ، احساس واقعیِ اندوه، خشم و اعتراض داشتند و در کنار آن تا پاسی از چهار شنبه شب خونین، گروه گروه در بیمارستان‌ها مراجعه و ده‌ها هزار سی سی خون برای زخمیان حادثه اهدا کردند. دو روز بعداز حادثه به تاریخ دوازدهم جوزا هزاران نفر از مردم بصورت خود جوش در واکنش به آن حمله و اعتراض به بی کفایتی رهبران دولت به خیابان‌های کابل ریخته و دست به تظاهرات اعتراض آمیز زدند. تظاهرات چیان تاکید داشتند که خواست شان نه براندازی حکومت بلکه اصلاحات در حکومت و وقع نهادن به اراده مردم توسط رهبران دولت است. آنان با شعارهای مرگ بر طالبان و اشرف غنی عبدالله استعفا استعفا، انزجار و نفرت شان از عاملین جنایت و کوتاهی رهبران دولت در مهار جنایت را بیان کردند. اما اندکی پس از شروع تظاهرات نیروهای امنیتی پاسخ تظاهرات چیان را با شلیک گلوله داده و شش تن را به کام مرگ فرستاده و بیش از ده تن دیگر را زخمی نمودند.

عدۀ دیگر اما جو آشفته و احساساتیِ پدید آمده از حادثات دهم و دوازدهم جوزا را غنیمت شمرده و احساسات شدید مخالفت با دولت از خود به نمایش گذاشتند و خواهان استعفای رئیس جمهور و رئیس اجرائیه و در برخی موارد حتی خواهان براندازی دولت و تشکیل دولت موقت شدند. بدون آنکه وضاحت دهند که آیا از نظر سیاسی و اقتصادی شرایط مساعد داخلی، منطقه ای و بین المللی برای ایجاد دولت موقت وجود دارد؟

کشورها، سازمان‌ها و نهادهای متعدد بین المللی از جمله هند، آلمان، ایالات متحده آمریکا، پاکستان، ایران، پاپ فرانسیس رهبر کاتولیک های جهان، سازمان ملل متحد، لالیگا و دیگران ضمن ابراز همدردی با خانواده‌های قربانیان، حادثه خونین صبح چهارشنبه دهم جوزا در کابل را محکوم کردند و مثل همیشه بر طبل همکاری با دولت افغانستان و مبارزه با تروریزم کفتند. صدراعظم آلمان کمی بعداز حادثه در پرده تلویزیون ظاهر شده و ضمن محکوم کردن آن و بی مرز خواندن تروریزم اعلام کرد که روند اخراج گروهی مهاجرین افغان از آن کشور را در واکنش به این حادثه به حالت تعلیق در آورده و موقتاً متوقف ساخت.

من و شاید تمام شهروندان کشور اما لحظه به لحظه منتظر حضور رئیس جمهور غنی در پردۀ تلویزیون بودیم. تا اینکه رئیس جمهور غنی بعداز قریب به ۱۴ ساعت از حادثه، با چهرۀ آشفته و خشماگین ساعت ده و اندی از شبِ حادثه برای مدت کوتاهِ تقریباً چهار دقیقه ای در صفحۀ تلویزیون ظاهر شد و حادثه صبح چهار شنبه را محکوم کرد. بر منتخب بودن دولت اش تاکید ویژه نمود و از تمام مردم افغانستان خواهان کنار گذاشتن تمام اختلافات و ایجاد بسیج عمومی و ایستادن در کنار دولت منتخب افغانستان شد. اما او واضح نکرد که بسج علیه کی‌ها؟ ایستادن در کنار دولت منتخب برای چه؟ او در آن شب حتی اعلان نکرد که در واکنش به این جنایت و جنایت‌های همانند دیگری که قبلن در کندز، شاه شهید کابل، ده‌مزنگ کابل، قلعه حیدرخان کابل، شفاخانه وزیر محمد اکبر خان کابل، قول اردوی ۲۰۹ شاهین در بلخ، ریاست محافظت از رجال برجسته در کابل و پاسگاه‌های نظامیان ارتش در کندهار و غیره جاها، از آدرسهای مشخص تروریستی(طالبان) صورت گرفته و آنها رسمن مسئولیت عملیات‌ها را پذیرفته، چه خواهند کرد؟ او ظاهرن بیش از حد تحت تاثیر شدت انفجار و پیوستگی حادثات بود و عمیقاً نگران تبعات روانی و سیاسی به ویژه حادثه خونین چهارشنبه برای مشروعیت و محبوبیت اجتماعی دولت اش بود. از سوی دیگر تاکید ویژۀ رئیس جمهور غنی بر منتخب بودن دولت او و فراخوان بسیج عمومی، نشان دهندۀ نگرانی عمیق او از نامطمئین بودن استمرار صبر و حمایت مردم، سازمان‌ها، جامعه مدنی و گروه‌های به ویژه منتفد سیاسی از دولت او است.

در آن شب وقتی بیاینه رئیس جمهور ختم شد، از اعضای فامیلم پرسیدم نظرشان در مورد بیانات رئیس جمهور چیست؟… همه و به ویژه پدر و دو برادرم به سخنان رئیس جمهور پوزخندی تلخ زدند و آنرا «چتیات» خواندند. آنها آرزو کردند «کاش یک انتحاری می‌رفت و خود او را تکه تکه می کرد که راحت می‌شدیم». من که همیشه بر سر موضوع نفرت و نومیدیِ فزایندۀ پدر و برادران و سایر اعضای فامیلم و گاهی همکارانم در دفتر و نیز دوستان احساساتی ام، نسبت به دولت با آنها جدال میکنم، اما آن شب واقعن احساس نومیدی کردم. بیانیه رئیس جمهور غنی هیچ تاثیر آرامش بخشی بر این حس درد آور مشترک من و بازماندگان قربانیان که ممکن قربانیان فردا ما باشیم، در من نگذاشت. اما با وجود آن تلاش کردم حداقل اهمیت وجود دولت کنونی و تبعات منفیِ مرگ غنی و یا کنار زدن او را از قدرت بر وضعیت عمومی توضیح بدهم و تحت تاثیر احساسات ناشی از عمق فاجعه، راه را بر خرد نبندم و مرز بین خوب و بد، مثبت و منفی و نیک و بد را فرو نریزم. من به پدرم گفتم شما حداقل تجربه جنگ علیه دولت نجیب را به یاد دارید. هیچ کسی بدیلی برای دولت نجیب نشد و همه بعداز سقوط دولت نجیب زخم بی مداوا برداشتند. یا کشته شدند، یا معیوب شدند، یا آواره و بی خانمان شدند و یا مورد تجاوز قرار گرفتند. اما حالا شما حداقل در برچی بطور نسبی امنیت داشته اید تا کنون، بعدازین هم به همان سان و یا اندکی خوبتر یا بدتر امنیت خواهم داشت. در چتر همین امنیت نسبی فرزندان شما تحصیل کرده اند و خود شما توانسته اید کار کنید. این امنیت در چتر همین دولت بد هنوز باقی و بطور نسبی مستقر است. این دولت فعلن با غنی رهبری میشود. در وضعیت آشفته ای کنونی تقریبن وجود دولت و وجود غنی یا هر کسی دیگری که جای او رئیس جمهور باشد، همسان شده است. اگر غنی فردا بمیرد یا وادار به استعفا شود، هیچ تضمینی وجود ندارد که ما امنیت نسبی مان درین نقطه شهر، سایر نقاط شهر و دیگر شهرها را کاملن از دست ندهیم و در نتیجه روند زندگی عادی ما کاملن مختل نشود و ما به سرعت قربانی گلوله باری‌های جنگ سالاران نشویم و کشور در کام جنگ‌های خانمان سوز داخلی فرو نریزد و جامعه و دولت در منجلاب آشوب مرگ نه غلطد. پدرم سکوت کرد و برادرم آه سردی کشید و گفت این کشور جور شدنی نیست و جور نخواهند شد. باید به فکر رفتن به یک جای دیگر باشیم. از دیدن میزان رو به افزایش نومیدی به آینده و نفرت از دولت دل آدم می شکند.

اما ۳۱ ساعت بعداز حادثه خونین ۱۰ جوزا رسانه‌ها از امضای حکم اعدام ۱۱ تن از اعضای شبکه حقانی و طالبان که گفته می‌شود هفت تن آنها عضو شورای کویته طالبان می‌باشد، توسط رئیس جمهور غنی گزارش دادند. این اقدام رئیس جمهور ضمن آنکه ارزش نمادین دارد از نظر سیاسی حامل این پیام استراتژیک نیز می تواند باشد که حکومت آماده تجدید نظر در استراتژی جنگ و صلح با تروریستان است. و تنها به تلاش‌های سیاسی در مهار عاملین جنایت اکتفا نمی‌کند و از قوۀ قهریه علیه آنها بهره میگیرد. از نظر روانی دستور اعدام ۱۱ عضو شکبه حقانی و طالبان برای مردم و به ویژه بازماندگان قربانیان حادثه و سربازان متعهد و شجاع امنیتی کشور آرام بخش و روحیه بخش می‌باشد. اما این اقدام به هیچ وجه بسنده نیست و نیاز به توسعه و انکشاف و استمرار دارد. حکومت باید اقدامات به مراتب جدی‌تر در برابر تمامی گروه‌های جنایت کار طالب و داعش و شبکه حقانی و هر گروه دیگر و به ویژه همدستان آنها در نهادهای دولتی و جامعه در چارچوب قوانین نافذه کشور به اجرا بگذارد.

اما دو روز بعداز حادثه به تاریخ سیزدهم جوزا باز هم به منظور تشدید جو رو به آشوب و ذهنیت توطیه و احساسات تقابل تلخ دولت و مردم، سه عامل انتحاری دیگر خود را در میان جمعیتی که در مراسم کفن و دفن یکی از کشته شده‌گان تظاهرات روز جمعه شرکت کرده بودند انفجار داده مردم را به خاک و خون کشیدند. این حادثه نشان میدهد که تروریست‌ها می‌خواهند با تشدید حملات خونین خود امکان هر نوع نزدیکی میان مردم و دولت را به صفر تقرب داده و گراف نفرت و انزجار از دولت را به هدف تشدید جو آشوب، بالا ببرند. چیزی که رئیس جمهور غنی نیز در بیانیه شنبه شب اش بر آن تاکید کرد.

در این میان خدمات عاجل صحی با وجود کمبودات امکانات زیربنایی و تجهیزاتی، برای صدها زخمی و کشته‌ی حادثات خونین روزهای گذشته که، تعدادی زیادی از زخمی‌های آن نیاز به جراحی داشتند، رضایت بخش و ستودنی بوده است. این نشاندهندۀ بهبود ارائه خدمات صحی در مقایسه با سالهای گذشته می‌باشد.
اما اهداف و استراتژی‌های دشمن چیست؟

بیایید بپرسیم که چرا دشمن یک و نیم تن مواد انفجاری را انفجار دادند؟ چرا پنج صد کیلو نه؟ چرا پنجاه کیلو نه؟ چرا پنج کیلو نه؟ چرا دشمن از کشتار مردم ملکی هیچ ابایی ندارد؟ دشمن چه اهدافی را تعقیب میکند؟ چگونه میخواهد به اهداف اش دست یابد؟

در برابر این گونه حوادث مسئول کیست؟ چرا مسئولین (اعم از افراد و نهادها) نتوانسته اند دست جنایت کاران را کوتاه و افسار آنها را مهار کند؟ در پی این حوادث با مسئولین چه رفتاری باید پیشه کرد؟ راه حل چیست؟ ما چه می‌توانیم؟

در سوی دیگر اما تقاضاهای احساساتیِ برخی افراد مبنی بر استعفای رهبران حکومت و یا براندازی حکومت به چه معنا است؟ اگر به فرض غنی فردا استعفا دهد آیا دولت و ملت افغانستان آن استعداد و شایستگی مطمئینِ سیاسی، اقتصادی، نهادی و مدنی را برای پر کردن صلح آمیز چوکی غنی دارا می باشد؟ آیا تضمینی وجود دارد که با کنار گذاشتن/رفتن غنی و آمدن یک فرد یا افراد دیگر وضعیت بهبود پیدا میکند؟ اصلن وضعیت ما از چه قرار است؟

از نشانه‌ها قابل استنباط است که طالبان و داعشیان و تمام گروه‌های تروریستی دیگر به عنوان دشمنان مردم و دولت افغانستان در دو سطح با استراتژهای متفاوت اهداف شان را تعقیب می‌کنند.

اول) اهداف سطح ایده آل

اهداف سطح ایده آل شامل سقوط دولت جمهوری اسلامی افغانستان و بنای امارت/خلافت اسلامی می‌باشد. از ایجابات استراتژیک دست یابی دشمن به این اهداف یکی، ایجاد و حفظ روابط فعال سیاسی با بازیگران منطقه ای و بین المللی مسائل افغانستان و جلب حمایت‌های سیاسی، اقتصادی، استخباراتی و حتی نظامی آنها و جنگیدن در رکاب آنها در زمین افغانستان می‌باشد. تداوم و استمرار حمایت پاکستان از طالبان و نیز حمایت روسیه و برخی دیگر از کشورهای منطقه از طالبان و سایر گروه‌های تروریستی از محورهای استراتژی دست یابی دشمن به اهداف ایده‌آل آنان میباشد. این همان کابوس سیاهی است که طی یک و نیم دهۀ گذشته دولت افغانستان اعم از دولت کرزی و دولت غنی بیشترین انرژی خویش را در جهت خنثی سازی آن (قطع کردن پیوند میان گروه‌های تروریستی مثل طالبان و داعش و شبکه حقانی و حامیان منطقه‌یی و بین المللی آنها به ویژه پاکستان) صرف کرده است. اما دست آورد قابل اتکایی که بهبودی در وضعیت آورده باشد، به دست نیاورده اند. تقلای بیش از حد سیاسی برای مصالحه با طالبان، پیش آمد مداراجویانه و عاطفی با آنها و عدم قاطعیت در میدان‌های نبرد علیه دشمنان دولت و ملت افغانستان توسط دولت افغانستان طی یک و نیم دهۀ اخیر نمونه‌های بارز تلاش‌های استراتژیک اما بی ثمر دولت افغانستان در جهت خنثی سازی استراتژی کلان دشمن بوده است.

از ایجابات دیگر استراتژی دست یابی به اهداف ایده‌آل دشمن، ارائه مدلی از نظام سیاسی و ارزشهای آن به مثابه بدیل دولتِ بر سر اقتدار است که، ارائه مدل امارت اسلامی و خلافت اسلامی توسط گروه‌های جنایت کار طالبان و داعش از آن جمله است.

و سرانجام داشتن تشکیلات و ساختار منظم برای حفظ همبستگی و رهبری موثرِ درون و بیرون سازمانی بخشی دیگری از ایجابات دست بابی به اهداف ایده‌آل دشمن است. وجود رهبرانی مانند ملامحمدعمر و سپس ملا منصور، ملا رسول و ملاهیبت الله، وجود شوراهای پالیسی ساز، برنامه ریز و تصمیم گیرنده در سطح خرد و کلان سیاسی و نظامی و اقتصادی و فرهنگی و روابط خارجی مانند شورای کویته، شورای پشاور، والی‌ها و ولسوال‌های نام نهاد، مسئولان تدارکاتی و جنگی و نمایندگی سیاسی و امثال اینها بخشی دیگری از قوت سازمانی دشمن برای دست یابی به اهداف ایده‌آل است.

دوم) اهداف سطح میانه و خرد

اهداف سطح متوسط و خرد دشمن اما شامل تضعیف مشروعیت سیاسی و نظامی دولت افغانستان، گسترش دامنه ناامنی‌ها، دست یابی به منابع بومیِ اقتصادی، اجتماعی-فرهنگی و جغرافیایی، تقویت شبکه‌های جاسوسی و استخباراتی در درون دولت و جامعه و نیز تقویت گروه‌ها و شبکه‌های که از نظر ارزشی تعلقیت ایدیولوژیک با دشمن و از نظر حقوقی متعلق به دولت و جامعه میباشد، است. استراتژی دست یابی به این اهداف با توجه به نشانه‌ها در چهار بخش متفاوت قابل درک است. بخش اول جنگ‌های چریکی می‌باشد که مشمول انتحار، کشتار بواسطه عوامل نفوذی، ماین گذاری‌ها، اختطاف و ترورهای مرموز انفرادی می‌شود. بخش دوم جنگ‌های جبهه‌ای را دربر میگرد. این بخش شامل عملیات‌های منظم، سازمان یافته و هدفمند بر شهرهای آسیب پذیر، مناطق روستایی و به ویژه مناطقی دارای اهمیت استراتژیک جنگی و اقتصادی، به منظور تصرف و تسخیر و چپاول آن مناطق، اقدام به بنا و استقرار حاکمیت‌های محلی (امارت/خلافت کوچک) در مناطق تحت تصرف و عملیات‌های پراکنده‌ی اخلال گرانه بر شاه‌راه‌ها و پاسگاه‌های امنیتی و امثال اینها، می‌شود. بخش سوم جنگ روانی می‌باشد. این بخش شامل اِعمال بدترین شیوه‌های قتل، کشتار، شکنجه و هدف قرار دادن جمعیت بیشتر انسانهای به ویژه ملکی در حملات انتحاری و انفجاری در شهرها، شکنجه بی رحمانۀ اسرای جنگی و نمایش دیدیوهای آنها و نیز پخش و نشر تهدید‌های کتبی، صوتی و تصویری به منظور ایجاد و تشدید احساس وحشت، ترس، نومیدی و نفرت از ثبات، کارآیی و استقرار دولت و همین طور تشدید انگیزه و احساس تقابل مردم با دولت می‌باشد. بخش چهارم تدارک اطلاعات جاسوسی را در بر می‌گیرد. این بخش شامل سرمایه‌گذاری بر عوامل نفوذی در درون نهادهای به ویژه امنیتی و اقتصادی دولت به منظور دسترسی به پالیسی‌ها، پلان‌ها و تصامیم سری جنگ و صلح، نقشه‌های سری تاسیسات مهم دولتی، شناسایی خلاها و ضعف‌های نهادهای مهم دولتی و امثال اینها می شود.

واقعیت تلخ این است که استراتژی دشمنان خون آشام مردم به ویژه طالبان تا حدودی زیادی موفق بوده است. آنها عملن حاکمیت محلی دولت را در کثیری از مناطق روستایی یا مختل کرده و یا هم برچیده است و امارت/خلافت کوچک بنا کرده اند.

ضرورت مبارزه و مقابله همه جانبه و قاطع دولت و مردم با دشمن

دولت افغانستان طی یک و نیم دهه گذشته بیشترین انرژی اش را صرف قطع پیوند طالبان و سایر گروه‌های تروریستی با حامیان منطقه‌ای و بین المللی آنها کرده است. این سیاست با وجود آن که منجر به دست آوردهای عملی و محسوسی که موثریت مستقیم یا غیر مستقیم بر بهبود وضعیت امنیتی داشته باشد نشده اما، هنوز هم در محور توجه دولت بوده و بیشترین انرژی دولت را مصرف میکند. مردم اما پیوسته خواهان مقابله قاطع دولت با طالبان و سایر گروه‌های تروریستی و سرکوب آنها بوده و بر این اساس پیوسته از شجاعت و دلیری سربازان دولت افغانستان در میدانهای نبرد اعلان حمایت کرده و از رهبری ناکام و بی کفایت رهبران دولت انتقاد کرده اند. وضعیت پیش آمده ایجاب میکند که، حالا وقت آن رسیده تا رهبران دولت باید از خود بپرسند که چرا دست آوردهای قابل قبول و مطابق به خواست مردم به دست نیاورده اند؟ مشکل در کجا است؟ دولت باید جدن از خود بپرسد که آیا با همین توان دیپلماسیِ که دارد قادر است تا در سیاست‌های خارجی دولت به اهداف مطلوب اش دست یابد؟ آیا وقت آن نرسیده که دولت در کنار پی‌گیری سیاست صلح جویانه، به قوت استراتژی سرکوب آنها بیافزاید؟

واقعیت‌های اخیر به ویژه در بخش امنیتی نشان میدهد که دولت در برابر اهداف و استراتژی‌های جنگیِ معطوف به تصرف، تسخیر و براندازی دشمن، به سیاست صلح جویانه بر محراق قطع پیوند تروریستان با حامیانِ به ویژه منطقه ای آنها و توسل به استراتژی دفاعی علیه آنها پرداخته است. روندی که عملن به بن بست رسیده و نتیجه معکوس داده و کار به جایی کشیده که دولت از نظر امنیتی و توسعه ای به استراتژی حفظ شهرها و مناطق استراتژیک رو آورده است. اما دشمن در این بخش نیز با استفاده از تاکتیک‌های پیچیدۀ جنگ چریکی در عملیات‌های قدرتمند انتحاری و نفوذی، دولت را به چالش سخت مواجه ساخته و به شدت تحت فشار افکار عمومی و تقابل با مردم و گروه‌های قومی قرار داده و به بی اعتمادی سیاسی بر دولت بیش از هر وقت دیگر افزوده است. این وضعیت ایجاب میکند که دولت باید تجدید نظر جدی در رویکرد سیاسی اش با طالبان و استراتژی پی‌گیری جنگ و صلح با آنها و سایر گروه‌های تروریستی و حامیان منطقه‌ای و بین المللی آنها انجام دهد. هر نوع تجدید نظر باید بر محراق اراده و خواست‌های مردم و در مناقشه و مقابله جدی با اهداف و استراتژی‌های دشمن انجام پذیرد.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *