جدال برسر رهبری جهان

در حالی‌که قدرت‌های بزرگ اقتصادی در هامبورگ با هم دیدار کردند، یک جهان واقعی چند قطبی نهایتاً در حال ظهور است.
الجزیره/ مروان بشرا -تحلیگر ارشد سیاسی در الجزیره
برگردان: سمندرلکاریان و بهار مهر
با ایالات متحده‌ی امریکا آغاز می‌کنیم. ایالات متحده‌ی امریکا با داشتن بزرگ‌ترین قدرت نظامی دنیا همراه با «قدرت نرم» و اقتصاد در حال رشد، بر جهان تسلط دارد.
اما از زمان پایان جنگ جهانی دوم تاکنون، سهم ایالات متحده‌ی امریکا در اقتصاد جهانی ازنصف به کم‌تر از یک- پنجم کاهش یافته و نفوذ ایالات متحده از زمان پایان جنگ سرد، به‌ویژه از زمان حمله‌ی غیرمسئولانه به عراق و بحران مالی ۲۰۰۸ به‌شدت کاهش یافته است. واشنگتن، با وصف داشتن قدرت نظامی ویرانگر، درهیچ جنگی، پس ازجنگ جهانی دوم برنده نشده است.
امریکا درجنگ ویتنام شکست خورد، درجنگ دوم خلیج فارس (پس ازکامیابی درآزادسازی کویت در اولین جنگ) ناکام ماند و خبرهای هفته‌ی گذشته ازشبه‌جزیره‌ی کوریا یادآور آن است که چرا جنگ دهه‌ی ۱۹۵۰ در این شبه‌جزیره ناتمام گذاشته شد. موفقیت کوریای شمالی درآزمایش موشک بالستیک میان‌قاره‌یی در روز استقلال امریکا، تهدیدی بود برای این کشور و سیلی محکمی به روی رییس‌جمهور آن کشور به‌حساب می‌آید.
ظهور قدرت‌های جهانی و منطقه‌یی مثل چین، اتحادیه‌ی اروپا، هند و روسیه در برابر قدرت امریکا چالش‌برانگیز بوده و ظرفیت‌های این کشور را در رهبری مسایل جهانی محدود می‌کند. رییس‌جمهور اوباما با درک این واقعیت جهانی، تلاش کرد نقش واشنگتن را درسطح جهانی به مسیر بیشتر واقع‌بینانه، فروتنانه و همکار هدایت کند. قدرت ایالات متحده‌ی امریکا شاید برای تحمیل سیاست‌های اقتصادی وراهبردی‌اش بر قدرت‌های دیگر کافی نبوده باشد، اما برای مدت طولانی ضامن نظم بین‌المللی، به‌رهبری غرب بود. اما امروز، تمام این مسایل مورد تردید قرارگرفته و شاید هم درحال برگشت به عقب است.
بی‌پروایی و بی‌تجربه‌گی اداره‌ی ترمپ، رهبری امریکا در سطح جهان را تضعیف می‌کند. این وضعیت نه صرفاً به‌خاطر سیاست‌های ملی‌گرایانه و عوام فریبانه‌اش در محافظت از امریکا پیش می‌آید؛ خروج از توافق‌نامه‌ی اقلیمی پاریس و نزدیکی بیش ازحد با عربستان سعودی، تنها دو مثال از این دست است. اگر شهرت‌طلبی تنها گزینه برای ترمپ باشد، او فراتر از سایر رهبران جهان مانند آنگلا مرکل، برای آن تلاش می‌کند.

ظهور چین
در جهتی دیگر، چین در سطح جهانی به‌عنوان یک رقیب نیرومند اقتصادی و نظامی در برابر امریکا ظاهر شده است.
چین، درسه دهه‌ی اخیر، با بهره‌گیری از مازاد تجاری بی‌سابقه و رشد دو برابری و کسب ثروت عظیم به «کارخانه‌ی پیشرو» جهان تبدیل شده است. تمام این‌ها در حالی صورت می‌گیرد که این کشور به‌شدت روی نیروی نظامی به‌ویژه نیروی دریایی خود سرمایه‌گذاری می‌کند. البته که اندازه مهم است و چین هم شبیه یک هوا پیمابر پیوسته در حال گشت‌زنی بوده است. اما این کشور برای نمایش قدرت خود برای جلب اعتماد و یا شاید هم تهدید همسایه‌های کوچک خود تهاجمی عمل کرده است.
تلاش‌های دولت اوباما برای محدود نگهداشتن چین در سیاست «محور آسیا» با شکست مواجه شد. و امروز، چینایی‌ها از رویکرد کوتاه‌مدت ترمپ در قبال آسیا استفاده کرده و در حال گسترش نفوذ خود در این قاره هستند. (گزارش‌هایی وجود دارد که بیان می‌کند چینایی‌ها از انتخاب ترمپ خرسند بودند).
در مقابل، ریاست‌جمهوری نیرومند و باثبات رییس‌جمهور شی، نقش چین را در سطح جهانی گسترش داده است. وی که اوایل امسال در مجمع جهانی اقتصاد در داووس صحبت می‌کرد هم‌زمان با درون‌گرایی امریکا، علاقه‌ی پکن برای رهبری جهان را به‌طور ضمنی بیان کرد. رییس‌جمهور شی حتا در مقابل ملی‌گرایی«کور» از تجارت آزاد حمایت کرد و به‌طور ضمنی بر سیاست‌های جهانی ترمپ تاخت.
چین ممکن است در عرصه‌ی قدرت نرم، نوآوری و مسایل حقوق بشر، دست‌آورد قابل توجهی نداشته باشد، اما ظرفیت این کشور در مهندسی و صدور مدل‌های جدید توسعه برای کشورهای کوچک و بزرگ جذابیت داشته است.
در حالی‌که سران بیست اقتصاد عمده‌ی جهان در نهمین اجلاس سالانه‌ی خود دور هم جمع شده‌اند، در مورد نقش روبه‌افزایش چین در کنار امریکا هیچ شکی وجود ندارد، تصمیم‌های این دو کشور در این نشست بر اعضای گروه جی ۲۰ تاثیرگذار خواهد بود.
اما تنها چین و امریکا نیستند که بر سر این رهبری رقابت می‌کنند.

اتحادیه‌ی اروپا؛ اتحادیه‌ی پیشرو جهان
دیدگاه‌ها درباره‌ی آینده‌ی اتحادیه‌ی اروپا از زمان بحران مالی بین‌المللی سال ۲۰۰۸ که برخی از اقتصادهای ضعیف این اتحادیه را متاثر کرد، کاملا منفی بوده است. و بدبینی‌ها در مورد آینده‌ی اتحادیه‌ی اروپا سال گذشته پس از رأی خروج بریتانیا از این اتحادیه گسترش یافت. و این هم‌زمان شد با فشارهای روسیه درشرق و تردید دونالد ترمپ در مورد آینده‌ی اتحادیه‌ی اروپا.
اما انتخابات‌های ماه‌های اخیر در برخی از کشورهای عضو این اتحادیه به‌وِیژه در فرانسه، بزرگترین اتحادیه‌ی اقتصادی جهان را کم ازکم از لحاظ روانی دوباره متحده کرده و به آن قدرت و توان دوباره بخشیده است.
همکاری‌های آلمان ـ فرانسه اتحادیه‌ی اروپا را به بزرگترین بازار اقتصادی اروپا تبدیل کرده و امروز گفته می‌شود، با کنار آمدن مرکل ـ‌ مکرون این همکاری تقویت خواهد شد.
به همان اندازه‌یی که صدراعظم مرکل، به‌مثابه‌ی یک رهبر واقعی و محبوب در اقتصاد اتحادیه‌ی اروپا ظهورکرده، همین‌گونه در مسایل راهبردی، محیط‌زیستی و بشردوستانه نیز قدعلم کرده است.
میزبانی این هفته‌ی خانم مرکل از سران بیست اقتصاد بزرگ جهان نشان داد که شهرت و محبوبیت وی، در درون و هم‌چنان در سطح جهانی بیشتر از رییس‌جمهور امریکا است. این واقعا متناقض است؛ آلمان و جاپان، دو قدرت بزرگ جهانی که در جنگ جهانی دوم شکست خوردند، حالا در دوران ترمپ به‌عنوان دو صدای همنوای نظم جهانی لیبرال ظاهر شده‌اند.
هرچند که از خانم مرکل به‌مثابه‌ی صدایی رسا در برابر چالش‌های جهانی از جمله مهاجرت و محیط زیست یاد آوری می‌شود، برخی‌ها حتا باور دارند که خانم مرکل یا «سیاست‌های مرکلی» به‌راحتی می‌تواند اتحادیه‌ی اروپا و سیاست‌های جهانی را از چاله‌ها و خطراتی که پیش‌روی آن‌ها قرار گرفته‌اند، عبور دهد.
به این ترتیب، اتحادیه‌ی اروپا هم قدرت خانم مرکل را تقویت کرده و هم آن را گسترش داده و به‌عنوان یک انتخاب سوم جذاب، به‌خوبی بین ترمپ و شی‌جی‌پنگ در حال ظهور است.
با این حال، اتحادیه‌ی اروپا به‌خاطر سیستم بروکراتیک، پیچیده و عملکرد بطی، ناکارآمدی‌هایی هم دارد که تمایل رهبری جهان را از این اتحادیه گرفته و به امریکا و چین که ظرفیت بیشتری برای بحث و پاسخ‌گویی دارند واگذار کرده است.

جهان چندقطبی
ایالات متحده‌ی امریکا، چین و اتحادیه‌ی اروپا، سه قدرت پیشرو جهان با رهبران به‌خصوص خودشان، مدل‌ها، دیدگاه‌ها و شیوه‌های حکومتی متمایز و متضادی را که بیشتر شبیه جهان پسا-امریکایی معلوم می‌شود، ارایه می‌کنند.
جهان چندقطبی که ژاک شیراک، رییس‌جمهور پیشین فرانسه در دوران بحران خلیج، تهاجم به عراق در سال ۲۰۰۳ ازآن صحبت می‌‌کرد (زمانی که فرانسه و آلمان با حمله به عراق مخالفت کردند)، در نهایت در مقابل ما قرار گرفته است.
در آینده، هیچ قدرتی توانایی رهبری سیستم بین‌المللی پیچیده و چالش‌برانگیزی را که از دوران پس از جنگ سرد ظهور کرده است، ندارد. دالر، پنتاگون، هاروارد و هالیوود در حال حاضر ممکن است یکه‌تاز میدان باشند، اما با افول هژمونی امریکا در سطح جهان، پدیده‌های دیگری هم که این کشور به جهان ارایه می‌کند، به زوال خواهند رفت.
جدا ازدنیای دموکراتیک، ما مطمینا داریم آهسته‌آهسته از جهان دوقطبی دوران جنگ سرد و پیامد ناگهانی یک‌قطبی شدن آن فاصله می‌گیریم.
تنها می‌توانیم امیدوار باشیم که قدرت‌های جهانی مسئولیت‌های‌شان را بپذیرند و با درایت و ظرفیت با چالش‌های قرن ۲۱ با درگیری کمتر و همکاری بیشتر رویارویی کنند.
آیا این یک خیال واهی نیست؟

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *