یاسین احمدی
ساختار سیاسی قدرت در پاکستان با پویایی روابط نظامیان و غیرنظامیان و پیوند اسلامگرایی با دولت شکل میگیرد. از اینرو، همیشه یک گفتمان خشونتآمیز حول محور تصاحب قدرت و سیاست خارجی در پاکستان درجریان است. پیچیدگی کنشها بین این سه بازیگر ضمن آنکه در دوران ده سالهی حکومت غیرنظامیان از سالهای 1988 تا 1999 جلو نهادینه شدن دموکراسی نیمهبند پاکستانی را گرفت و راه را برای ورود مجدد نظامیان به عرصهی قدرت باز نمود، این تعامل سیاسی از نوع پاکستانیاش، نوعی سردرگمی سیاسی را در صحنهی روابط بینالمللی این کشور نیز به وجود آورده است. در نگاه دیگر، فلسفهی تولد پاکستان فلسفهی تضاد در نگرشهای حکومتداری در این کشور است. استقلال پاکستان به دست دو نحلهی متضاد فکری، یعنی بروکراتها و اسلامگراها تحقق یافته است، از آن روز تا حال نبرد همیشه بر سر پیادهسازی ایدههای یکی از این دو نحلهی فکری چرخیده است. پاکستان در بطن خویش گروههای متعدد اسلامی را پرورش داده است، ولی در یک جمعبندی کلی، تمامی آنان را میتوان در سه شاخه دستهبندی نمود:
1. گروه حنفیان تندرو: این گروه داعیهی پیروی شاه ولیالله دهلوی را داشتند و با رهبریت اولیهی مولانا بشیر احمد عثمانی و حالا هم مولوی سمیعالحق و مولوی فضلالرحمن به حیات اجتماعی-سیاسی خویش در پاکستان ادامه میدهد. این نحلهی فکری کینههای بنیادینی با اندیشه و فرهنگ غربی دارد و در واقع تداوم سلسلهی خلافت اوتار پرادیش هند را در پاکستان، این گروه به عهده دارد.
2. گروه دیگری که نسبتا میانهرو بود و با رهبری مولانا مودودی آغاز شد، تا به قاضی احمد حسین رسید، این گروه بیشتر به ایدههای اخوانالمسلمین مصر نزدیک است.
3. گروه دیگری که توسط آغا رضا خان برلیوی هدایت میشد و خواهان رجوع بیواسطه به قرآن بود و خواستار پذیرش آموزههای فرهنگی غرب. در واقع این گروه سومی بهنحوی از جریان فکری سر سید احمد خان هندی نمایندگی میکرد.
حال این سه نحله را در کل و نظامیان را در کنارشان تصور کنید، تا تاریخ درگیریهای خونبار سیاسی در این کشور آشکار گردد. جدا از اینکه هر یک از این گروهها منافع پاکستان را از زاویههای خاص نگرش خویش تفسیر میکنند، یکی منافع ملی را در گرو مبارزه با غرب، دیگری در گرو سازش با آن و سومی حالت تلفیقی را پیشنهاد میکند.
گذشته از اینها، سیر تحولات نوین روابط در نظام بینالملل، درنگاه کلیتر خود، سرنوشت دیگری را برای پاکستان و سیر حکومتداری آن ترسیم مینماید. به گونهی خلاصه، ترس پاکستان از نزدیکی امریکا با هند در قالب همکاریهای گستردهی تکنالوژیکی، رویای پاکستان برای تسلط بر آسیای میانه، وحشت این کشور از موجودیت اختلاف در قضیهی دیورند و سرانجام، اصل کنترول بحران از سوی غرب که شاید پاکستان یک ابزار آن باشد، همه میتواند نوعی سردرگمی را در سیاست این کشور، چه در بعد داخلی و چه در فضای خارجی آن به وجود آورد.
سیاست اصولی پاکستان برای بقا و تداوم سلسلهی حاکمیت، همیشه بر دو محور استوار بوده است: دشمنسازی از بیرون و هضم توان نیروهای اپوزیسیون از درون. این دومی، از راه ایجاد تفرقه در بین فرقههای مختلف ساکن در این کشور میسر بوده است، چنانچه تاریخ این کشور گاهی شاهد آرامش میان اقوام آن نبوده است، زیرا رنگ دادن به تمایزات قبیلهای و تشدید اختلافات دینی مذهبی یا زبانی در کل، یکی از ابزارهای توانمند سیاستمداران این دیار برای کنترول کشور و مهار نیروهایی به شمار میرود که به گونهای میتوانند اقتدار سیاسی پنجاپیتباران را با چالشهای جدی روبهرو سازد. درگیری دولت با نیروهای اکبرخان بوگتی، زخم ناسور وزیرستان، نبردهای فرقهای کراچی و پاراچنار و سرانجام تصفیههای خونین چند سال اخیر با شیعیان پاکستانی در کویته و دیگر نقاط آن، همه حکایتگر اشتیاق دولت پاکستان برای مهار نیروهایی است که در آیندهها شاید سد راهی برای اقتدار نحلهی حاکم به شمار آید.
اما در بعد دشمنسازی از بیرون، کشمیر نقطهی تداوم ثبات سیاسی پاکستان از درون به حساب میآید. این اختلاف تاریخی میتواند مزایای فراوانی برای حاکمیت داشته باشد، که انحراف توجه اذهان عمومی از نابهسامانیهای موجود در سیستم اداری و اقتصادی و سرگرم نگهداشتن نیروهای اسلامگرای افراطی به مسئلهای که برای خود دولت خطری به دنبال نداشته باشد، میتواند یکی از این مزایا شمرده شود.
در یک نگاه کلی، ساختار سیاسی اقتدار در پاکستان به گونهای مهندسی شده است که دولت باید همیشه برای تداوم سلطهاش به مسایل جنبی توجه فراوانی مبذول دارد. این امر میسر نیست، مگر از راههای بحرانآفرینی در داخل و خارج از این کشور، دخالتهای مداوم پاکستان در افغانستان علاوه بر پیگیری منافع کلان ملی آن کشور میتواند از این منظر نیز قابل بررسی باشد.
در بخشهای آینده ما بیشتر بر نقاط بحرانزای سیاسی پاکستان و نحوهی تعامل این کشور با نیروهای داخل و خارج تمرکز خواهیم داشت، زیرا پاکستان به عنوان کشوري با قومیتهاي متفاوت که درگیريهاي فرقهاي و مذهبی همواره جزئی از روابط اجتماعی آن محسوب میشود، با ساختار سیاسی متزلزل و بیثبات خویش معروف است.
تشدید فرقهگرایی در پاکستان علاوه بر اثرات داخلی و درونساختاري در این کشور، لطمههای جبرانناپذیري را بر همسایگان آن نیز وارد نموده است. در واقع پاکستان هویتی چندگانه و چند محوري دارد و همین دوگانگی هویتی از دلایل اصلی بیثباتی سیاسی همیشگی، ناتوانی حکومت مرکزي در امر اعمال قدرت سراسري و محرک فزایندهی وفاداريهاي قومی-مذهبی و درهم شکنندهی هویت ملی مدنی است. خواستهاي ناهمساز رهبران سیاسی و رهبران مذهبی، پاکستان را از همان نخستین روزهاي پس از استقلال، دچار بیثباتی و ناآرامیهاي سیاسی ساخته است که حکومت فعلی و حکومتهاي بعدي راه طولانی براي رهایی از آن دارند.
گرانیگاه تقابل نیروهای بروکراتیک و اسلامگرا، از ابتدای تأسیس این کشور با ایدههای قاید اعظم، محمد علی جناح و دیگر پیشگامان استقلال این سرزمین از هند، قابل کنکاش است، زیرا رهبران استقلال از دو نحلهی متفاوت فکری شکل گرفته بودند که نبض یک بخش آن در قلب اسلاممحوری میتپید و بخش دیگر به ارزشهای بروکراتیک میاندیشیدند. «ما تشکیل پاکستان را برای به وجود آوردن یک حکومت قرآنی میخواهیم. این سبک حکومتی، انقلابی در زندگی ما به وجود خواهد آورد و به منزلهی یک رنسانس برای ماست که هم به ما توان حرکت و جنبش میدهد و هم پاکی و شکوه اسلام را احیا خواهد کرد». ( نواب بهادرخان یار جنگ، اجلاسیهی حزب مسلم لیگ،1943، در حضور قاید اعظم و دیگر بنیانگذاران استقلال پاکستان). اینکه چرا و چگونه نیروهای اسلاماندیش از ابتدای تاریخ شکلگیری این کشور نتوانستند اسلام را آنگونه که در ابتدا وعده دادند در پاکستان پیاده نمایند، موضوعی است که تلاش داریم در بخشهای آینده آن را به بررسی گرفته و نیز تأثیر آن را بر گذار این کشور از مراحل متعدد حکومتداری در حوزهی داخل و خارج این کشور مورد گفتوگو قرار خواهیم داد.
سرچشمههای سیاسی قدرت در پاکستان:
1-قوهی مجریه:
قوهی مجریه در پاکستان از نهادهای اساسی تصمیمگیریهای کلان در این سرزمین به شمار میرود، که در صدر این مجموعه، ابتدا رییس جمهور با نقش مشاورت نخستوزیری و تشریفاتی، بعد نخستوزیر و کابینهی نهاد ریاست جمهوری و شورای امنیت ملی قرار دارند. هیأتی از اعضای مجلس سنا و اعضای مجلس ملی و ایالتی، رییس جمهور را برای یک دورهی پنج ساله انتخاب میکند، رییس جمهور میتواند برای دو دورهی متوالی انتخاب گردد. این مقام معمولا به حیث مشاور نخستوزیر عمل میکند (غزاله، نظیفکار، برآورد استراتژیک پاکستان، تهران، 1382، ص93).
نخستوزیر در پاکستان دومین مقام اجرایی پس از ریاست جمهوری شمرده میشود. هرچند رییس جمهوری خود دارای نقش بیشتر تشریفاتی است، ولی ساختار قدرت و عدم موجودیت قوانین صلاحیتهای رییس جمهوری، سبب شده است تا همیشه این مقام بتواند موانعی بر سر راهی عملکردهای نخستوزیر ایجاد نماید.
2-قوهی مقننه:
قوهی مقننه یا مجلس شورای ملی از دو مجلس سنا و ملی تشکیل شده است. اعضای مجلس ملی براساس یک انتخابات آزاد از سوی مردم پاکستان که سنشان بالای 21 سال باشد، برای مدت پنج سال تعیین میگردد. چوکیهای مجلس ملی عادتا بین چهار ایالت پاکستان و مناطق قبایلی تقسیم میشود. اعضای مجلس ایالتی از جانب نمایندگان مجلس سنا تعیین میشوند و پنج درصد از مجموع کرسیها به اقلیتهای مذهبی اختصاص دارد.
3- قوهی قضائیه:
قوهی قضائیه از بخشهای دیوان عالی و دیوانهای عالی ایالتی و دیگر دادگاههای کشوری که دارای صلاحیت رسیدگی به امور مدنی و غیره هستند، تشکیل میشود. انتخاب رییسان این نهادها به دست رییس جمهوری صورت میگیرد. دادگاه دیگری نیز در پاکستان فعالیت دارد که به نام دادگاه فدرال شریعت یاد میشود. این دادگاه از هشت تن قاضی مسلمان تشکیل شده که وظیفهیشان تطابق قوانین موضوعهی کشور با شریعت اسلامی است.
استوانههای اساسی قدرت در پاکستان:
1- ارتش یا اردوی مسلح پاکستان:
ارتش پاکستان در عین حالی که در منطقه یکی از توانمندترین ارتشهاست، در داخل پاکستان نیز از توان و تأثیرگذاری فراوان، در تمامی عرصههای داخلی و خارجی برخوردار است. هرچند گفته میشود که ارتش پاکستان حق دخالت در امور سیاسی را ندارد، اما نظام سیاسی-اجتماعی پاکستان به گونهای است که ارتش کلیدیترین نهاد سیاسی آن کشور به شمار میرود (افغانستان و ظهور طالبان، ص 79). ارتش پاکستان از ابتدای جدایی آن کشور از بدنهی هندوستان، دو مأموریت مهم را به دوش میکشیده است: الحاق کشمیر به پاکستان و اسلامیزه نمودن ساختار سیاسی قدرت. این دو وظیفهی ارتش سبب شدند تا این نهاد دفاعی در کلیهی امور ملی و کشوری دست باز داشته باشد، حتا اکثری از کارخانههای اقتصادی و صنایع نظامی به دست این نهاد اداره میشوند. به همین خاطر است که ارتش پاکستان قدرتمندترین نهاد سیاسی و اقتصادی این کشور به شمار میرود. نویسندهی کتاب پاکستان، اقتصاد ارتشی مینویسد که ارتش پاکستان در صنایع این کشور دارای سهام است، به گونهای که امروزه در صنایع نفت، گاز، شکر و برنج از نقش تعیین کننده برخوردار است. وی میگوید، حتا بنادر دریای پاکستان در کنترول ارتش است، ضمن آنکه قانون اساسی پاکستان مزایای فراوانی برای ارتش در نظر گرفته است، که به بسیاری از اقدامات ارتش وجههی قانونی میدهد. براندازی حکومتهای ملی پاکستان و تقویت سیستم بنیادگرایی در کشور و در اختیار داشتن بنگاههای اطلاعاتی همه به معنای توان این نهاد به شمار میرود که هر آن میتواند حکومت را شدیدا تحت فشار قرار دهد.
احزاب سیاسی پاکستان: تعداد احزاب سیاسی در پاکستان به بالای بیست حزب میرسد، اما در نظام احزاب بینالمللی میتوان این کشور را کشور دو حزبی به شمار آورد، که در واقع دو حزب در محوریت قدرت قرار دارند و سایر احزاب نیز هرچند در معادلات قدرت از توان بسیاری برخوردار است، اما در بخش کنترول اقتدار سیاسی خیلی مطرح نیست.
1. حزب مسلم لیگ: این حزب درسال 1906 با عنوان لیگ مسلمان هندی به منظور دفاع از منافع مسلمانان در سرزمین پاکستان امروزی تأسیس گردید. بنیانگذار این حزب پدر استقلال این کشور، محمد علی جناح یا قاید اعظم بود.
2. حزب مردم پاکستان: این حزب که توسط ذوالفقار علی بوتو در سال 1967 تأسیس شد و با شعار «اسلام دین ما، دموکراسی سیاست ما و سوسیالیسم اقتصاد ما» به میدان آمد. در دوران حکومت نظامی ضیاالحق این حزب مبارزات دموکراسی خواهانهی پاکستان را به عهده داشت. حزب مردم که زمانی نمایندهی طبقهی متوسط این کشور در برابر زمینداران بزرگ و نظامیان به شمار میرفت، در رساندن بوتو به قدرت در سال 1970 نقش بسیار مهمی داشت (امامی، حسامالدین، افغانستان و ظهور طالبان، ص 96).
3. گروههای مذهبی:
در پاکستان عمدتا سه جریان بزرگ فکری اسلامی وجود دارند
الف) جماعت اسلامی: گروه مذهبی با فعالیتهای گسترده و سراسری در پاکستان است که از دوران حاکمیت ضیاالحق نفوذش را در این کشور افزایش داد و به گونهای ابزار تیوریکی برای ضیاالحق به شمار میرفت.
ب) جمعیت علمای اسلام: گروه حنفی مذهب، ولی جزماندیش که از پیروان شاه ولیالله دهلوی به شمار میرود و در اصول و اعتقادات از محمد ابن تیمیه و محمد ابن عبدالوهاب پیروی مینماید. این گروه به همکاری سازمان اطلاعاتی پاکستان، از عمدهترین حامیان و پدیدآورندگان گروه طالبان در افغانستان محسوب میگردد. این گروه دارای دو شاخهی اکثریت و اقلیت است که اکثریت آن را مولانا فضلالرحمن و شاخهی اقلیت آن را مولانا سمیعالحق رهبری میکند. رهبریت اولی این حزب را مولانا بشیر احمد عثمانی به عهده داشت.
ج) جمعیت علمای پاکستان: گروهی با ایدههای وهابیت و از متحدان نواز شریف، رهبر مسلم لیگ است. دارای دو جناح اصلی است که رهبریت این دو جناح را مولانا شاه احمد درانی و مولانا عبدالستار نیازی به عهده دارند. سایر احزاب و گروهای مذهبی زیرمجموعهی این سه گروه به شمار میرود. هرچند حساب تحریک نفاذ فقه جعفری از این مجموعه جدا است و ما در یک بخش جداگانه تعداد و بیوگرافی احزاب مذهبی پاکستان را مورد بحث قرار خواهیم داد.