گفتوگوی رامین مظهر با حضرت وهریز- بهمناسبت کار موفقانهی گروه گهواره
گروه «گهواره» چند ماه پیش توسط جمعی از نویسندگان، مترجمان، نقاشان و طراحان مهاجر افغانستان تأسیس شد. این گروه تلاش میکند با آفرینش و ترجمهی کتابهای داستانی، آموزشی و سرگرمی کودکانه، دنیای کودکانهی خارج را با دنیای کودکان داخل کشور گره بزند.
اعضای این گروه میگویند که هدف اصلی آنان افزایش منابع آموزشی و تربیتی برای کودکان داخل افغانستان، زنده نگهداشتن زبان مادری برای کودکان افغان مقیم در خارج از کشور و کار در زمینهی ادبیات کودک است. به این مناسبت، با حضرت وهریز که از بنیانگذاران و یکی از اعضای اصلی این گروه است، گفتگویی انجام دادهایم.
رامین مظهر: یک دیدگاه این است که ادبیات کودک اصلاً وجود ندارد. نویسندهی صادق آنچه را که در درونش است بیرون میریزد. گاه این تراوشها با علایق و غرایز نوجوانها و کودکان همخوانی دارد گاه ندارد. از این نظر اگر تقسیمبندییی وجود دارد، باید بر اساس کتاب خوب و بد صورت گیرد.
حضرت وهریز: در سطح نظری، البته میتوان، دیدگاههای غیرمنتظرهیی را مطرح کرد و در دفاع از این یا آن دیدگاه ایستاد. میتوان چنین استدلال کرد که ادبیات، از آنجا که بیان هنرمندانهی زندهگی با کلام است، پس زندگی کودک و هیجانهای کودک هم شامل این دایرهی گسترده میشود و بنابراین، ما پدیدهیی بهنام ادبیات داریم و نیازی نیست تقسیمبندی کنیم. اما تاریخ معرفت بشر، تاریخ دستهبندیکردن، طبقهبندیکردن و تبدیل کردن یک کلیت به جزئیات آن بهمنظور دانستن است. آنی که مینویسد، پیش از هر تصمیم دیگر، ابتدا مشخص میکند چه چیزی را برای چه کسانی بنویسد. مخاطبانش را مشخص میکند. یک نویسندهی مسئول، یا یک سخنران مسئول، نمیتواند بیتوجه به ویژگیهای مخاطبانش بنویسد یا پشت منبر برود. وقتی ما با کودک روبهرو هستیم، تلاش ما این است که روانترین و سادهترین زبان را به کار بگیریم تا با مخاطب خود رابطه برقرار کنیم. آمادگیهای ذهنی کودک، گنجینهی واژگان کودک، مسایل مورد علاقهی کودک- همهی اینها باید در نظر گرفته شوند.
البته، کتابهایی هستند که ظاهر کودکانه دارند. شهزادهی کوچک سنت اگزوپری، مثلاً. این کتاب، برای همه جالب است. هم کودکان و هم بزرگسالان از خواندن آن لذت میبرند. ولی در اینجا، گمان میکنم ما با آن شگرد دوستداشتنی سهل ممتنع روبهرو هستیم. همه آن را میخوانند و همه لذت میبرند. فلمهای چارلی چاپلین را هم در همین شمار میآوریم. من آن فلمها را هم با پدرم دیدهام و شاهد بودهام او لذت برده است و هم با کودکانم و هم با تحصیلکردهها. همه لذت بردهاند. اما این سهل ممتنع، مانع از وجود پدیدهی خاصی بهنام ادبیات کودک نمیشود.
در مورد خوب یا بد بودن کتاب. ببینید، یوسف و برادران نوشتهی توماسمان را. منظورم آن ترجمهی ذبیح الله منصوری نیست که از کتاب توماسمان، چیزی شبیه امیر ارسلان رومی ساخته است. منظورم خود آن رمان است. این کتاب -احتمالاً کتابی خیلی خوب است. چند نقد و مقالهی تحلیلی در موردش خواندهام. اما خودم بیش از چهار صفحهی آن را نتوانستم بخوانم. آن چهار صفحه را هم شاید چهار بار خواندم و هر بار از خود پرسیدم: چه خواندهام؟ مگر ممکن است این کتاب را به کودک داد بخواند؟ مگر ممکن است این کتاب را که آنهمه نقد خوب در موردش نوشتهاند، یک کتاب بد دانست؟
رامین مظهر: درست است كه نويسندهی كودك نظر به ضرورت بايد خود را در عرصههای خاص تجربه و واژهگان محدود كند، كودكان بهدليل تجربه و دايرهی واژگانی محدودی كه دارند آمادگی پذيرش متنهای سنگين را ندارند و نويسنده با در نظرداشت همين مساله دست به آفرينش میزند. اما آيا بين بهترين كتابهای كودكان و آنهايی كه برای بزرگسالان نوشته میشوند، تفاوتی بهلحاظ ارزشی وجود دارد؟ آيا اثار ادبيات كودك را میتوان با آثار تولستوی يا شكسپير همارز دانست؟ با در نظرداشت محدوديتهايی كه ادبيات كودك دارد میتواند اثری در اين زمينه توليد شود كه به اندازهی ادبيات برزگسالان ارزشمند باشد؟
نمیدانم منظورتان از تفاوت بهلحاظ ارزشی دقیقاً چه چیزی است. اگر منظور ماندگاری اثر باشد، شهزاده کوچک با آن حجم کوچکش در کنار جنگ و صلح و کبیرترین کتابهای ادبی دنیا با سرفرازی میایستد. اگر منظور تاثیر این کتابها باشد، بازهم، صمد بهرنگی خود ما، تاثیر دیرپا و جاویدانی در یکایک از مایی که نوشتههای او را خواندهایم، گذاشته است. میتوان این تاثیر را با تاثیری که از غلام حسین ساعدی یا صادق چوبک و یا هدایت گرفتهایم، مقایسه کنیم؟ نمیدانم. چنین مقایسهیی هیچگاه دغدغهی من نبوده است.
رامین مظهر: در زمينهی ادبيات كودك آثاری آفريده شده كه بزرگسالان را هم شيفتهی خودشان ساخته و در دنيا توسط بزرگسالان و خوردسالان خوانده میشوند. مثل کتابی که شما از آن نام بردید، شازده كوچولو یا داستانهای هری پاتر يا ماهی سياهكوچولو در حوزهی زبان فارسی. بعضیها به اين باور اند كه كتابهای خوبی وجود دارند كه فقط برای بزرگسالان مناسباند. اما هيچ كتاب خوبی وجود ندارد كه فقط برای كودكان مناسب باشد. حالا پرسش اين است كه آيا ادبيات كودك آفريدهیی كاملاً متفاوت است يا نه؟ آيا نوشتن برای كودكان بايد با همان معيارهايی داوری شود كه نوشتن برای بزرگسالان داوری میشود؟ عدم بهكارگيری همان معيار انتقادی برای ادبيات كودك به آن معنا نیست كه بگوييم ادبيات كودكان نسبت به ادبيات بزرگسالان فروتر و كمارجتر است؟
حضرت وهریز: اگر منظور ما کلیگویی نباشد، البته نمیتوانیم کتاب کودک را با همان معیارهایی داوری کنیم که ادبیات بزرگسالان را. اما در مورد ارزش و خوبی و بدی. ببینید، ما در گهواره کتابی منتشر کردیم به نام خرسها. البته، این کتاب برای یک بزرگسال خستهکننده است. او در مورد خرسها چیزهای زیادی میداند و نیازی به این عکسها و اطلاعات ندارد. با این کتاب، ما کودکان را با یک موجود دیگر زنده آشنا میکنیم. هدف بلندبالایی نداریم و اصلاً در پی این نیستیم که با خواندن همین کتاب، کودکان به راه راست هدایت شوند. اما آیا میتوان گفت، این کتاب بیارزش است؟ نه به هیچوجه. زندهجانها کودکان را به هیجان میآورند. شناساندن این زندهجانها، یعنی شناساندن زندگی. شاید اگر به همین راحتی، شاهد بریدن سر بز و گاو و گوسفند و مرغ در سر کوچه و در روستاهای ما نمیبودیم، ارزش زندگی را بیشتر از آنچه امروز، میدانستیم. از سوی دیگر، حیوانات برای کودکان خیلی کنجکاویبرانگیز استند. یکی از پسرانم وقتی یکونیم ساله بود دو حیوان را بهخوبی میشناخت. خر و گوسفند. خر را خر مینامید و گوسفند را بعبع (با تلفظ او به به) وقتی در دو سالگی فیل زنده را دید، تعجب کرده بود این موجود را چه بنامد. از نام خر و گوسفند یک اسم ترکیبی جدید ساخت: «خر ببهیی!». آشنایی با جانوران، با چیزهای نو، ذهن کودک را برای خلاقیت برمیانگیزد. تخیل را در کودک رشد میدهد و این یکی از منظورهای ادبیات کودک است.
رامین مظهر: جناب وهریز، در يكسو ما با كودكان شهر مواجهايم. كودكانی كه تقريباً در رفاه بهسر میبرند. كودك امروز، فرزند دنيای تكنولوژی، فنآوری، رسانههای گوناگون و متنوع است. چطور میتوانيم با داستانهای كودكانه، كودكی كه گزينههای گوناگون برای سرگرمی در اختيار دارد، كودكی كه هر روز چند ساعت در بازیهای پيچيدهی كمپيوتری آدم میكشد، بمب میگذارد و كشوری را نابود میكند را به هيجان بياوريم و ادبيات كودك را بهعنوان گزينهیی بديل برايش بقبولانيم؟ در سوی ديگر كودكان كار و خيابان هستند، كودكانی كه در مناطق دوردست زندگی میكنند، آنهايی كه دسترسی به كمپيوتر و انترنت ندارند، كودكانی كه در دام دهشتافكنی افتيدهاند و در مدارس تندروان دينی درس میخوانند، ما چطور میتوانيم به آنها كتاب برسانيم، گهواره بدون همكاری دولت میتواند صدايش را به آنها برساند؟ يا اگر دولت آمادهی همكاری شود، يا نهادی فند بدهد اين همكاری را میپذيريد؟
حضرت وهریز: این چالش بزرگی است و ما را هم در گهواره به این فکر انداخته است. گرفتن تابلت یا کمپیوتر از دست یک کودک با آن بازیهایی که برای طراحیاش گروههای بزرگی از روانشناسان کودک ایستادهاند و هدفشان ارائهی سرگرمی آسان و بیمزاحمت برای پدر و مادر و بازیهای جذاب است، کار دشواری است. در کشورهای دیگر، پدرها و مادرها برنامههایی برای قصهخوانی با و برای کودکان دارند. شبکههای ویژهی تلویزیونی (همچنان با همکاری گروههای روانشناسان) برنامههای سرگرمی سودمند تولید میکنند. ما بر این چالشها واقف هستیم، ولی چه راهی داریم؟ یا آنطور که اینهمه سال عمر را خاک و دود کردهایم، ادامه بدهیم و یا همین کار کوچکی را که از ما برمیآید، انجام بدهیم و امیدوار باشیم ما هم روزی-نهچندان دور- بتوانیم محصولات مرغوبتری در دسترس کودکان قرار بدهیم. ما بنیاد کارمان را بر اصل کار داوطلبانه گذاشتهایم. بخشی از وقت فارغ دوستان و همکاران خود را در راستای تولید کتاب برای کودک بسیج کردهایم. البته، آرزوی ما این است که کتاب ما در دسترس کودکان ما در افغانستان (در شهر و روستا) قرار بگیرند. ما کودکانی را که در خارج از افغانستان، در محیط زبانهای بیگانه بزرگ میشوند، نیز در نظر داریم. یعنی چالشی که در برابر ما هست، خیلی بزرگتر از چالشی است که در برابر انتشارات کودک در کشورهای همسایه یا هر کشوری دیگر است. میدانیم که با انبوه غیر قابل تصوری از مشکلات روبهرو هستیم. اما در حال حاضر، همین کار از دست ما برمیآید. همینکه کتاب بنویسیم، ترجمه کنیم، نقاشی کنیم و حاصل کار خود را بهصورت رایگان در اختیار پدران و مادران و کودکان قرار بدهیم. البته که خوشحال میشدیم اگر دولت افغانستان به کار ما علاقهمند میشد و حداقل، برای چاپ و پخش این کتابها در سراسر افغانستان اقداماتی میکرد. اما در حال حاضر ما تنهاییم و بهتنهایی کار میکنیم. منظور ما این نیست که بگوییم با تولید کتاب در گهواره جلوافتادن کودکان ما را در دام تروریستها میگیریم. یا سهم بزرگی در پرورش نسل آینده داریم. عجالتاً، همین یگانه کاری هست که ما از عهدهاش برمیآییم و برای ما مایهی خرسندی است که میبینیم ظرفیت ما رو به رشد است. بهزودی کتابهای ما بهصورت صوتی هم نشر خواهند شد و روی ساختن اپلیکیشن کتابخوان که قابلیت استفاده در تابلت، موبایل و کمپیوتر را هم داشته باشد، کار میکنیم. تا امروز ما هفتاد کتاب به زبان های پشتو، اوزبیکی و فارسی تولید/ترجمه کردهایم. وبسایت گهواره را فعال کردهایم. هزینهیی که برای تولید اینهمه کتاب کردهایم، از حقالعضویتی که همکاران گهواره پرداختهاند، تأمین شده است. ما در نظر نداریم از گهواره سود مادی بهدست بیاوریم. اما از هر فرد یا نهادی اگر بخواهد در تأمین هزینهی چاپ و یا پخش یک یا چند کتاب، سهم بگیرد، استقبال میکنیم.
رامین مظهر: تشكر استاد عزيز، مسالهی ديگر مسالهی زبان است، ادبيات كودك ما در آغاز شفاهی بوده و در بخشهايی مثل افسانهها با ادبيات بزرگان مشتركاتی داشته. بخش بزرگی از ادبيات شفاهی، ترانهها، لالايیها و قصهها سازگار با درك و فهم كودكان با زبان عاميانه و گويشهای مردمی پديد آمده. در سايت گهواره هم كتابهايی به چشم میخورند كه با گويش نوشته شدهاند، نه با زبان نوشتار معياری. اين كار آسيبی را متوجه زبان، خواننده يا اثر نمیسازد؟ يكی اينكه دايرهی خوانندهگان اثر محدود میشود، نگرانی ديگر جدايی زبان گفتار و نوشتار است. گفتار و نوشتار ما گاهی آنقدر از هم فاصله دارند كه بعضیها حتا گفتهاند زبان گفتار و زبان نوشتار، دو زبان جداگانهاند.
حضرت وهریز: یکی از اهداف ما، توسعهی زبان کودکان است. وقتی «جانکندن» بزرگسالان را در بیان سادهترین فکرهایشان میبینیم، متوجه میشویم که این نسل هرگز با ادبیات کودک سروکاری نداشته است. کودکی بیکتابی داشته است. کودکی، سنی است که علاقهمندیهای آدم شکل میگیرند و مسیر مییابند. وقتی کودکی آدم بیکتاب بگذرد، مسلم است که انتظار چندانی نمیتوان از بزرگسالی این آدم داشت.
کار ما، یکی هم ارائهی پاسخ به مشکل فراگیر آن شمار فراوان کودکان ما است که در بیرون از افغانستان بهدنیا آمدهاند و یا کودک بودهاند که از افغانستان بیرون شدهاند. ما حالا فراوان داریم نمایندگان نسلی که زبان مادری ندارند. به زبان کشوری که زندگی میکنند، خو کردهاند و این وضع، پل رابطهی عمیق و عاطفی را از میان آنها و پدران، مادران و خویشاوندانشان برداشته است. در خانوادهی خود ما شاهد بودهام که در مجالس خانوادگی وقتی چند خانواده از چند کشور دور یک میز نان جمع شدهایم، کودکان نتوانستهاند رابطهیی با پسران و دختران خاله، عمه، کاکا و مامایشان برقرار کنند و پدران و مادران کار ترجمانی میان کودکان را به دوش گرفتهاند. آشکار است که معاشرت دو پسر خاله از طریق ترجمان، به آن پیوند عاطفی عمیق خویشاوندی و خانوادگی که افغانستان به آن معروف است، نمیانجامد.
مشکل تفاوت میان زبان گفتاری و زبان نوشتاری را تنها فارسیزبانها ندارند. این تفاوت در تمام زبانها هست. ولی راهحل آن (اگر اصلاً راهحلی نیاز باشد) در این نیست که دایم کتابها را با ادبیات نوشتاری به کودکها بدهیم. ذهن کودک در این سن آمادگی فراوانی برای جذب اطلاعات دارد. در اینکه گهواره کتابها را به هر دو شیوه منتشر میکند، مشکلی نمیبینم.
در محصولات گهواره، بیشترین تاکید را بر روانی زبان داشتهایم. هدف ما این است که کودک با سادهترین واژهها، با سادهترین جملهها بتوانند منظورش را بیان کند. به دام لفاظی نیافتد و مرعوب آنانی نشود که سادهترین گپها را با عبارتهای طولانی و مطنطن زرورق پیچ میکنند. زیباییِ سادگی زبان را بخشی از عادت خود کند. در اینجا میتوان گفت، ادبیات کودکی که ما به آن میپردازیم، «ادیبانه» نیست. اگر جایی ملاحظه میکنید، «ادیبانه و پرطمطراق» شده، قطعاً کوتاهی یا کمتوجهی ما بوده و خوشحال میشویم اگر ما را متوجه کنید/کنند.