ایمل فیضی
رنگین دادفر سپنتا، مشاور پیشین امنیت ملی در حکومت حامد کرزی در قسمتی از کتاب خود (سیاست افغانستان؛ روایتی از درون) مینویسد که «برخی از همکاران» رییسجمهور کرزی «بهگونهی سیستماتیک» و با «بزرگ ساختن مشکلات» به شک و گمانهای رییسجمهور کرزی در ارتباط به امریکا «دامن میزدند.»
وی که در این مورد از من (فیضی) هم نام میبرد علاوه مینماید که «سخنگوی رییسجمهور هم از هر فرصتی برای صدور اعلامیههای ضد امریکایی استفاده میکرد.»
اما سپنتا در مستندسازی و ارايهی معلومات راجع به حداقل یک گزارش خبری، به گفتهی خودشان، «دور از واقعیت» و یا مثالی از «صحنهسازیهای کاملاً هدفمند» به رییسجمهور از جانب من، در کتابشان ناتوان بودهاند.
من مواردی از کتاب را ناشی از یک سلسله برداشتهای نادرست نویسنده از رییسجمهور کرزی و واقعیتهای کاری ارگ میدانم. ولی جالب این است که برخی از واقعیتهای تلخ راجع به حضور و جنگ امریکا را که سپنتا نمیخواست در آن زمان افشاء شود و یا رییسجمهور از آن اطلاع حاصل نماید، اکنون در کتاب خود به آن مکرراً اقرار نموده است.
مسوولیت من آن زمان منحیث سخنگوی ریسجمهور خیلی مشقتبار بود، حساسیتها و سختیهای فروان داشت. من در این نبشتهی مختصر لازم میدانم تا چند مورد مشخص را که در آن زمان غالبا باعث سوءتفاهم میگردید، از دید خود بیان نمایم.
در جریان سالهای اخیر ریاستجمهوری حامد کرزی که من سخنگوی وی و رییس مطبوعات ارگ بودم، دکتور سپنتا از من بهتکرار خواست تا بعضا محتوای اعلامیههای حامد کرزی را به میل وی (سپنتا) و به نفع مواضع امریکا تغییر دهم. وی میگفت: «از ریش و بروت اعلامیههای رییس صاحب کم کن» و همچنان میافزود: ما این کار را قبلاً «سالها» کردهایم و نتیجه داده است.
این کار به چند دلیل برای من امکانپذیر نبود. اول اینکه من سخنگوی رییسجمهور کرزی بودم و وظیفهی من هدایت و مدیریت افکار عامه بهنفع موقف و سیاستهای رییسجمهور کرزی بود. مواردی بود که کرزی برایم میگفت که تنها وی آمر من است «نه سپنتا!»
دوم اینکه رییسجمهور کرزی را همیشه برخیها یک «مایکرو منیجر» خطاب کردهاند. این عادت وی در مورد طرح و چگونگی محتوا و نوشتن اعلامیهها، خبرنامهها، مکاتب رسمی وی و حتا اسناد رسمی که از طرف مشاورین ارشد وی، بهشمول سپنتا، به وی داده میشد، نیز صدق میکرد. کرزی با قلم و سلیقهی خود در تمام پیشنویسها مکرراً تغییر میآورد. برای من دست زدن در محتوای اعلامیهها که نهایی و تأیید میشدند، آوردن تغییر و یا عوض کردن کلمات، خیانت به رییسجمهور و وظیفه بود، و به همین دلیل این کار را هرگز نکردم.
فشار های امریکا بالای افغانستان
سپنتا منحیث مشاور امنیت ملی رییسجمهور، بعضی اوقات در بین فشارهای دو قوهی متناقض، کرزی و امریکا/ناتو قرار میگرفت و زمینهی کار برایش نهایت مشکل میشد. در چنین شرایطی، نشر اعلامیههای دفتر سخنگوی ریاستجمهوری که محتوای آن بعضا خلاف اهداف و سیاست امریکا در افغانستان و همچنان خواست شخص سپنتا میبود، به مشکلات وی میافزود.
زمانیکه گفتوگوها روی سند همکاریهای امنیتی و دفاعی میان افغانستان و ایالات متحدهی امریکا جریان داشت، انتظار حکومت امریکا و دفتر مشاور امنیت ملی این بود که از اختلافنظرها و مسایل حساس مذاکرات باید به رسانهها درز نکنند. ولی مقامات امریکایی خود بدون ذکر نام، برخی از مسایل مربوط به مذاکرات دوجانبه را برای آوردن فشار بالای کابل به رسانههای معتبر امریکایی انتقال میدادند. بهگونهی مثال، رسانههای امریکایی بهنقل از مقامات آن کشور مینوشتند که اگر قرارداد امنیتی با کابل به امضاء نرسد و اعزام نیرو و منابع به افغانستان پس از سال ۲۰۱۴ امکانپذیر نباشد، کابل قادر به جلوگیری از بازگشت القاعده در بخشهایی از افغانستان نخواهد شد و مناطق تحت کنترل طالبان در افغانستان نیز گسترش خواهد یافت. موضوع خروج کامل نیروهای خارجی از افغانستان هم تنها یک وسیلهی فشار بود که اکثراً مقامات بلندرتبهی امریکا آن را به رسانهها اظهار میکردند.
چنین اظهاراتی باعث گسترش فضای ترس در میان افغانها میشد. برخی از رسانههای داخلی تحت حمایت مالی و کنترل امریکا در کابل نیز چنین اظهاراتی را وسیلهی فشار بالای رییسجمهور کرزی قرار میدادند؛ چیزی که امریکاییها آن را میخواستند تا کرزی قرارداد را هرچه زودتر نهایی و امضا نماید.
برای دفع این کار، ارگ چنین اظهارات دور از واقعیت مقامات امریکایی را رد میکرد و نکات مورد اختلاف در مذاکرات و دلایل آن را با رسانههای بینالمللی شریک میساخت. این کار در راستای تحقق خواستهها و منافع افغانستان خیلی مؤثر بود، ولی همچنان باعث خشم مقامات امریکایی و آوردن فشارهای بیشتر آنها بالای مقامات افغان، بهشمول مشاور امنیت ملی میگردید.
تحلیل ما از اهداف امریکا واقعی بود که اکنون عملاً ثابت گردیده است. ارگ بارها اظهار این واقعیت را مینمود که نیروهای امریکایی برای درازمدت در افغانستان باقی خواهند ماند، و قرارداد امنیتی در از بین بردن تروریزم و یا کاستن از سطح فعالیتهای تروریستی کمک نخواهد کرد. اکنون عملاً میبینیم که حضور نظامی و جنگ امریکا نهتنها سطح تروریزم را در افغانستان کم نکرده بلکه حضور و فعالیت گروههای تروریستی در کشور و منطقه بهطور قابل ملاحظهیی بیشتر گردیده است.
مشکل رییسجمهور کرزی، نظریات یک و یا دو فرد نزدیک به وی نه، بلکه تنهایی وی بود. کرزی در راس حکومتی، بهتعبیر خود ایشان، «گوداگی» قرار داشت که در جبههگیری رییسجمهور در مقابل سیاستهای نادرست امریکا در افغانستان و منطقه (پاکستان)، پشتیبان و با وی همکار و همنظر نبود.
روابط ارگ با رسانههای خارجی
سپنتا در صفحهی 28 کتاب خود همچنان مینویسد که فیضی «با برخی از خبرنگاران امریکایی روابط بسیار استواری برقرار کرده بود. صحبتهایی را که در مجالس مطرح میشد، به خبرنگار ها انتقال میداد و رییسجمهور هم عمیقاً باور پیدا میکرد که این کار من است.»
بلی، وظیفهی من ایجاب میکرد که برای کاستن از فشارهای سیاسی و تبلیغاتی امریکا بالای رییسجمهور و جریانسازی افکار داخلی و خارجی به حمایت از موقف و مواضع وی، برخی از رازهای درونی دفتر رییسجمهور را با رسانههای معتبر خارجی و داخلی شریک کنم. دقیقاً این یکی از «افزار» کار برای تحقق اهداف استراتژیک دفتر سخنگویی بود، اما این کار هرگز به هدف تخریب رابطهی کاری رییسجمهور با مشاور امنیتی وی (و علیه سپنتا) نبود. البته، این هم درست است که رییسجمهور کرزی در مورد درز رازهای دفتر وی به برخی از رسانهها توسط مشارو امنیت ملی «عمیقاً باور» داشت، ولی این موضوع برای رییسجمهور روشن بود که رابطهی سپنتا تنها با دو رسانه بسیار نزدیک است: تلویزیون طلوع و روزنامهی هشت صبح. کرزی از منابع مختلف رسمی آگاه میشد که مشاور امنیت ملی وی گاهگاهی جزئیات صحبتها و «رازهای» وی را به همین دو رسانه انتقال میدهد. ولی این موضوع با فعالیتهای دفتر سخنگویی هیچ رابطهیی نداشت. این سپنتا، پیرمرد سیاست کشور بود که در مهار ساختن رییسجمهور کرزی طبق افکار و دید سیاسی خود و دفع فشارهای امریکا دچار سردرگمی شده بود.
کتمان حقایق
در برخی از مسایل، سپنتا از مواضع رییسجمهور کرزی در تماس با رسانهها یا دوری میورزید و یا هم از آن انکار میکرد. بهگونهی مثال، زمانیکه خبر سرازیر شدن پولهای سازمان استخباراتی امریکا، سیا، به دفتر مشاور امنیت ملی کرزی در مطبوعات خارجی و داخلی انتشار یافت، سپنتا در صحبت با رسانهها در این مورد اظهار بیاطلاعی کرد. این کار باعث شد که فشار بالای شخص رییسجمهور بیشتر گردد، چون در تمام گزارشهای خبری، تنها نام کرزی به پولهای سیا پیوند داده میشود، در حالیکه پولها به دفتر مشاور امنیت ملی داده میشد و از آنجا مصرف میگردید. البته باید در اینجا یادآور گردم که چنین پولهایی اکنون هم به ارگ ریاستجمهوری افغانستان در حکومت اشرف غنی کمافیسابق داده میشود. در آن زمان من مجبور شدم تا در یکی از برنامههای «تلویزیون یک» و در مصاحبه با برخی از رسانههای چاپی، اظهارات مشاور امنیت ملی افغانستان را رد کنم. من به رسانهها گفتم که این چگونه امکان دارد که پولهای ادارهی استخبارات یک قدرت بزرگ جهان بهطور دوامدار به دفتری که مشاور امنیت ملی در رأس آن قرار دارد، انتقال یابد ولی آقای سپنتا از آن حتا آگاهی نداشته باشد.
من به هدایت رییسجمهور در موارد دیگر نیز اظهارات مشاور امنیت ملی را در رسانهها رد کردم. باتاسف که این کار بهدلیل عدم همفکری و مخالفتهای شدید میان رییسجمهور کرزی و مشاور امنیت ملی وی آقای سپنتا در ارتباط به سیاستهای امریکا بود. برخیها اشتباهاً چنین فعالیتهای دفتر مطبوعاتی رییسجمهور کرزی را که یقیناً بر اساس ایجابات وظیفه بود، علیه خود و یا «ضد امریکایی» عنوان میکردند و میکنند.
آدم ضد امریکایی
آقای سپنتا مینویسد که من (فیضی) یک «آدم ضد امریکایی» استم. این یک اتهام بزرگ و کاملاً بیاساس است. آنانیکه به تنوع سیاسی، فکری و تکثر اندیشه باور ندارند و در درک حقایق کشور دچار مشکلاند، هر انتقادی از سیاستهای امریکا را فوراً مهر «ضد امریکایی» بودن میزنند.
با توجه به گسترش و عواقب فاجعهبار سیاستهای سلطهطلبانهی امریکا در جهان، امروز تعداد منتقدین سیاسی آن کشور (بهشمول اتباع امریکایی) در جهان بیشتر و علنیتر شده است.
اسکات گوگنهایم مشاور امریکایی رییسجمهور غنی میگوید که امریکاییها در افغانستان «جنگسالاران را دوباره به میدان آوردند» و حضور امریکا را «اشغال» و نسخههای آن کشور برای افغانستان را نسخههایی «عمیقا ناقص از دموکراسی» میداند. آیا این مشاور امریکایی رییسجمهور غنی «ضد امریکایی» است؟
حتا اکنون، آقای سپنتا در کتاب خود (صفحهی ۱۹۹) به موجودیت «توطئههای بزرگ» امریکا در افغانستان اقرار میکند و مینویسد که «امریکاییها همیشه بهجای ما تصمیم میگرفتند… . درحالیکه ما بهعنوان مسوولان حکومت افغانستان باید تصمیم میگرفتیم که چه چیزی به سود مردم ما است، چه چیزی با حق حاکمیت و قوانین ما در همسویی قرار دارد و چه چیزی مغایر اصول استقلال و حق حاکمیت ملی ماست.» (صص ۴۶۹ و ۴۷۰ کتاب).
بر اساس گزارش کتاب آقای سپنتا، افرادی «از میان طالبان» از «انگلیسها حقوق میگرفتند و آموزش نظامی میدیدند» (ص 565).
آقای سپنتا اکنون مینویسد که زندان بگرام تحت ادارهی امریکا «مرکز قانونشکنی، شکنجه و نقض حاکمیت افغانستان» بود. وی علاوه مینماید که مردم افغانستان از «حضور طولانی خارجیان و خشونتهای بیپایان آنها در کشور خسته شده بودند» (ص 302).
این خود خلاصه و تأیید موقف و حرفهای آن زمان رییسجمهور کرزی در ارتباط به قدرتهای بزرگ غربی و سیاستهای آنها در افغانستان است. اما با اظهار چنین واقعیتهای تکاندهندهی کشور، آیا باید گفت که سپنتا دچار «نوسانات روانی» شده است و یا اینکه او هم در همهچیز توطئهی امریکا را میبیند؟ آیا او هماکنون به یک آدم «ضد امریکایی» مبدل شده است که به شک و گمانهای افغانها در ارتباط به امریکا دامن میزند؟
اگر چه کمی دیر است ولی بیان برخی از واقعیتهای تلخ و انتشار این کتاب توسط آقای سپنتا برای کشور و آیندهی آن یک گام مثبت است. حقایق هر چه باشند، آن را باید به مردم گفت و نباید چیزی را کتمان کرد