ایندپندنت/لوک براون
ترجمه: جلیل پژواک
در آپریل سال 2011، خالده پوپل فکر میکرد که زندگیاش به پایان رسیده است. او در این مورد بهنرمی میگوید: «من بهصورت منظم با تهدیدات مرگ از سوی طالبان روبهرو بودم و این را میدانستم که اگر در افغانستان بمانم، زندگیام در معرض یک تهدید واقعی خواهد بود. آنموقع فقط یک انتخاب داشتم. میتوانستم در افغانستان بمانم و با عواقب آن روبهرو شوم، یا کشور را ترک و در راستای هدفم کار کنم. و من نمیخواستم بمیرم».
موعد مصاحبه با خانم پوپل، یک روزِ زیبای زمستانی در مونتکارلو است. همانطور که خالده تاریکترین لحظات زندگیاش را بازگو میکند، مهمانان هوتل با خوشحالی درهم آمیختهاند و کوکتلهایی را که از منوی گرانقیمت هتل سفارش دادهاند، مینوشند. هنگامی که پوپل اولینبار به زمین فوتبال رفت –مدتها قبل از رسیدن به کاپیتانی تیم ملی زنان افغانستان- هرگز تصور نمیتوانست که سرنوشتاش او را به این جا بکشاند.
حالا خالده پوپل در دانمارک زندگی میکند و در جستوجوی پناهندگی در این کشور است. به اطراف جهان سفر میکند و از طرف کسانی که نمیتوانند از خود دفاع کنند، صدای خود را بلند میکند. با اینهمه، خالده فوتبال را در خاموشی و سکوت آغاز کرده است.
آنزمان در شهر کابل، او و دوستانش، در سایهی دیوار مکتب و در یک حیاط مجزا فوتبال بازی میکردند. همیشه مراقب بودند که سروصدای بازی تا حد ممکن پایین باشد. در طول سالهای نخستین فوتبال پوپل، نفوذ طالبان در جامعه شروع به رشد کرد و همزمان ایدئولوژی فوقسنتی را در جامعه گسترش داد که آزادیهای فردی را بهشدت محدود میکرد. دیری نگذشت شرکت زنان در فعالیتهای ورزشی و حضور آنها در ورزشگاهها ممنوع شد.
پوپل بهیاد میآورد که «من فقط از این جهت فوتبال را شروع کردم که سرگرمکننده بود. اما دیری نگذشت که فوتبال برایم جدیتر از این حرفها شد. آنها میگفتند که برایم خوب نیست که فوتبال بازی کنم و اینکه فوتبال من را بیآبرو کرده است».
پس از آن، فوتبال آماتور در میان زنان و دختران افغانستان رشد کرد و دختران بیشتری به این ورزش پیوستند. پوپل و دوستانش که از این رشد روحیه گرفته بودند، بازی فوتبالشان را از میدانهای کوچک و مخفی به زمینهای بازی عمومی بردند. هرچند که اشغال افغانستان توسط طالبان در سال 2001 رسما پایان یافت، اما ذهنیت تندروانه و سختگیرانهی این گروه همچنان در جامعه باقی ماند. بخش بزرگی از جامعه، دختران فوتبالیست را به باد انتقاد گرفتند. به دخترانی که در حال بازی فوتبال میبودند سنگ پرتاب کرده و آنها را فقط بهخاطر بازی ورزشی که به آن علاقه داشتند، فاحشه خواندند.
پوپل توضیح میدهد که «افغانستان یک کشور بسیار سنتی است. وقتی مسألهی زنان پیش میآید، افغانستان یک کشور بسیار بسته است و قتلهای ناموسی نیز شایع است. اما این امر فقط از سوی طالبان نیست، بلکه ذهنیت طالبانی است که هنوز هم در جامعه، تا به امروز رایج است و جایگاه دارد».
او میافزاید: «در جامعهی افغانی، افرادی هستند که در لباس و ظاهر هوشمندانه بهسوی کار میروند و «جنتلمن» بهنظر میرسند، اما در واقع، ذهنیت آنها خیلی خیلی علیه زنان است. و متاسفانه این نوع از افراد نمیخواهند از حقوق ما حمایت کنند. بدتر اینکه، این چنین یک ذهنیت طالبانی هنوز هم، حتا در میان برخی از افراد دولتی نیز وجود دارد و آنها مشکلات زیادی برای زنان ایجاد میکنند، مشکلاتی که پیشرفت و عملکرد زنان در جامعه را دشوار میسازد».
پوپل و دوستانش با وجود سختیهایی که متحمل شدند، حامی و متحدانی یافتند و پایگاه محلی ناتو به آنها اجازه داد تا در حیاط آنجا تمرین کنند – هرچند که هربار هلیکوپتری میخواست به زمین فرود بیاید، آنها فرار میکردند. سپس در سال 2007، تیم ملی فوتبال زنان شکل گرفت و اولین بازیاش در برابر تیم آیساف بود. آنها پنج-صفر پیروز شدند.
با اینحال، حتا دستاوردهای این تیم نوپا با تراژدی درهم آمیخته شد. بازی تاریخی این تیم در ورزشگاه غازی برگزار شد؛ جایی که طالبان قبلا بر اساس قانون شریعت، مراسم سنگسار، قطع عضوی از بدن و اعدام را در آن اجرا کرده بودند. مردم محلی پچپچ کنان میگفتند که آنقدر خون روی چمن این ورزشگاه ریخته شده است که دیگر علفی رشد نخواهد کرد.
خالده پوپل میگوید: «هر وقتی که روی این زمین توپ میزدم، نمیتوانستم ذهنم را از مسابقه و تصور متوقف کنم. من عکسها و فیلمهایی از آنچه که پیش از این در آنجا اتفاق افتاده بود را دیده بودم. من میدانستم که این ورزشگاه محل اعدامهای عمومی بوده و بسیاری از زنان در همین زمین بازی مردهاند. و من میدانستم که این اتفاقات دقیقا در همین جایی رخ داده است که من اکنون در آن فوتبال میکنم».
او مختصری مکث میکند و ادامه میدهد: «اما، هر زمانی که من توپ را لگد میزدم، حس پیروزی برای تمام زنانی که مرده بودند و همهی زنانی که قادر به دفاع از حقوق خود نبودند، و بدون هیچ دلیلی قربانی شده بودند، را داشتم. بنابراین، شکستن مانع بازی ما در آنجا بسیار اهمیت داشت و ما افتخار میکردیم که تاریخ را -از نو- میسازیم».
بهدنبال بازی در ورزشگاه غازی در کابل، تیم ملی فوتبال زنان افغانستان در مسابقات بینالمللی در برابر تیمهایی از نیپال، پاکستان و مالدیو قرار گرفت. اما موفقیت خالده پوپل با تاوان و قیمت بهدست آمد: تهدیدات مرگ شدت یافت، خانوادهی پوپل از ایمنی خود نگران شدند و کمپاین شرورانهیی هم برای بیاعتبار کردن خالده بهراه افتاد. در نهایت، پوپل احساس کرد که هیچ گزینهیی ندارد مگر اینکه به آرامی از کشوری فرار کند که او بهسختی برای نمایندگی از آن جنگیده است.
خالده در این مورد میگوید: «هنگامیکه فوتبال را شروع کردم یا حتا وقتیکه تصمیم گرفتم فوتبال را جدیتر بگیرم، هرگز فکر نمیکردم که فوتبال برای من روزی منجر به ترک کشور شود. من تا آنجا که در توانم بود پیش رفتم، اما در نهایت احساس کردم که بیش از این از حمایت کافی برای ماندن در آنجا برخوردار نیستم. افرادی بودند که زندگی من را تهدید میکردند و من نمیخواستم بمیرم. زیر من میدانستم که اگر بمیرم، نسلهای زنان بعد از من، با این ترس زندگی میکنند. و من این را نمیخواستم. بنابراین، من تصمیم گرفتم که کشور را ترک کنم و به زندگی خود و همچنین به مبارزه برای جنسیت خود ادامه بدهم».
پس از این تصمیم، او هفتهها را در مسیر جاده گذراند. پوپل با نگرانی از پاکستان گذشت تا به هند برسد و مخفی شود. در نهایت او توانست خودش را به یک مرکز پناهندگی در ناروی برساند و از آنجا به دانمارک برود، جایی که او در آن تنها و افسرده، ماهها در یک مرکز پناهندگی انتظار کشید.
پوپل نیاز داشت تا هر ذرهیی از قدرت درونی خود را برای مقاومت و پایداری به خرج دهد. او با قاطعیت، گویی که 20 دقیقه صحبت گذشته، شک و تردیدی در میان بهجا گذاشته باشد، میگوید: «من از آنهایی هستم که از ناامیدشدن متنفر اند. و هرگز نمیخواهم خودم را ضعیف ببینم. مهم نیست چه اتفاقی میافتد، من از اینکه خودم را ضعیف ببینم متنفرم. من میترسم که ضعیف باشم و نیز از اینکه ناامیدشدن چه حسی دارد میترسم».
اما زمانی هم رسیده که او تقریبا ناامید شده است. آنهم زمانی که فرصت سرنوشتساز بازی برای یک تیم محلی، با آسیب جدی که به زانوی پوپل وارد شده بود –بهخاطر دوری از میدان بازی در یک مدت طولانی- از دست رفت، و منجر به پایان حرفهاش شد. او همهچیز را برای فوتبال به خطر انداخته است؛ ورزشی که او را زمانی به زمین گذاشت که بیشترین نیاز را به آن داشت.
پوپل میگوید: «من به دانمارک وارد شدم در حالیکه برای تطابق با یک فرهنگ و زبان کاملا متفاوت دستوپا میزدم. هیچ دوست و شبکهیی نداشتم. هیچ چیزی. و بعدش آسیب دیدم. زانویم کاملا آسیب دیده بود و به من گفته شد که نمیتوانم فوتبال را ادامه دهم. و این درست زمانی بود که من توقف کردم و بهطور جدی در مورد همهی چیزهایی که برایم اتفاق افتاده بود فکر کردم و نزدیک بود که ناامید و تسلیم شوم».
خوشبختانه خالده ناامید و تسلیم نشد. او اضافه میکند: «من گفتم نه. من میدانستم که راه دیگری نیز باید وجود داشته باشد. باید طرح دومی نیز در کار باشد، چیزی که مرا قادر بسازد تا به کار در جهت تحقق رویاهایم ادامه بدهم. و فهمیدم که اگر نتوانم فوتبال بازی کنم، مشکلی نیست. من هنوز میتوانم سایر زنانی را که میتوانند فوتبال بازی کنند حمایت کنم. حمایت از کسانی که برای داشتن فرصتهایی رویاپردازی میکنند که من هرگز نداشتهام».
پوپل 20 بار با لباس تیم ملی به میدان رفته است. هرچند که دیگر شانسی نیست تا بتواند به این رقم بیفزاید، اما او همچنان بهعنوان یک شخصیت کلیدی در فوتبال زنان افغانستان باقی مانده و در حال حاضر، بهعنوان مدیر برنامههای فوتبال زنان خدمت میکند. او همچنین سازمان خودش را (Girl Power) تاسیس کرده است که برای ترویج مشارکت ورزشی در میان گروههای اقلیت کار میکند. خالده پوپل همچنین با UEFA و FIFA همکاری میکند.
خالده پوپل سال گذشته با Hummel، شرکت دانمارکی تولید لباس ورزشی، برای طراحی یک حجاب ورزشی سبکوزن بهمنظور افزایش تسهیلات برای زنانی که حجاب میپوشند، از نزدیک کار کرده است. پوپل امیدوار است که این حجاب زنان مسلمان بیشتری را به شرکت در فعالیتهای ورزشی تشویق کند.
خالده پوپل در این مورد میگوید: «کار با Hummel به درخواست برخی از بازیکنان افغانستان بود. زیرا برخی از بازیکنان ما میخواهند که در هنگام بازی حجاب بپوشند و برای برخیهای دیگر نیز، این تنها راهی است که خانوادههایشان به آنها اجازهی بازی بدهند. این پروژه در مواقعی ظاهرا بسیار پیچیده و سیاسی بوده است، اما ایدهی آن بسیار ساده است: چگونه میتوانیم برای زنان جوان در افغانستان و همهجا، فرصت بیشتری فراهم کنیم؟ چگونه میتوانیم آنها را تشویق کنیم که از خانههای خود بیرون شوند؟ ما میخواستیم از زنان حمایت کنیم تا با پوشیدن چیزی که در آن احساس راحتی میکنند، خود انتخابهای خود را داشته باشند. و ما میخواستیم نشان بدهیم که فوتبال علیه دین یا فرهنگ نیست. فوتبال فقط بهخاطر سرگرمی، لذتبردن از بازی و لذتبردن از با هم بودن است».
فضای هوتل آرام شده بود و بیرون هوا رو به تاریکی بود. پوپل قرار بود در یک مراسم اهدای جایزه اشتراک کند: نهاد صلح و ورزش (Peace and Sport) لقب قهرمان سال خود را به او داده بود، جایزهی معتبری که از تلاشهای فوقالعادهی او در راستای تغییر صلحآمیز در جهان تقدیر میکند و آنها را بهرسمیت میشناسد. او الهامبخش جهانی است و نیز امیدوار است که بهزودی کسی دیگری جای او را بگیرد و سرمشق دیگران شود.
لحظات پایانی مصاحبه است. خانم پوپل در همانحال که به سمت دروازه میرود، با لبخندی بر لب میگوید: «رویای من واقعا این است که روزی در آینده، هیچکسی مثل من نباشد. امیدوارم که در آینده کسی کاملا تنها نماند، بدون هیچ کمکی در اطرافش. چیزی را که بیش از هرچیز دیگر دوست دارم، کمک و حمایت زنان به زنان است. و این چیزی است که من میخواهم در آینده اتفاق بیفتد».