خادمحسین کریمی
یک
ساعت سه بامداد ششمین روز پاییز ۱۳۹۴، وقتی نورالعین بیخبر از وحشت حاکم بر شهر، آمادهی خروج از خانه و حرکت به سمت ترمینال مسافربری بود تا به کابل برود، یکی از دوستانش که در مرکز شهر کندز زندگی میکرد، به او تماس گرفت و گفت که از خانهاش خارج نشود. جنگجویان طالبان، شهر را سقوط داده بودند و رفتوآمد برای کارمندان دولت، خبرنگاران و همهی کسانی که اهداف طالبان بهشمار میآیند، خطرناک بود. نورالعین با این تصور که حداکثر تا شام آن روز، نیروهای امنیتی شهر را از کنترل طالبان خارج خواهند کرد، منتظر نشست. این انتظار سه روز دیگر تمدید شد ولی شهر همچنان در وحشت ناشی از جولان جنگجویان طالب فرو رفته بود. او با خود کنار آمد و ترجیح داد بهجای اینکه طالبان احتمالا در خانه به سراغاش آیند، خود به مصاف خطر برود. از خانهاش واقع در یکی از قشلاقها در شش کیلومتری مرکز شهر کندز، خارج شد و سوار بر یک سهچرخه، به سمت شرق و به مقصد تخار حرکت کرد. فارغ از دیگر صحنههای خردوریز هنگامهی فرار که سایهی مرگ را بر خود میدید، در یکی از لحظات نفسگیر، وقتی سهچرخهی حامل آنها درست در میانهی شلیکهای سنگین درگیری تعدادی از جنگجویان طالبان و آخرین گروه تانکهای زرهی ارتش گیر کرده بود، نورالعین امکان مرگ را بیشتر از زنده ماندن و فرار در ذهناش سنجیده بود. او بالاخره موفق به فرار شد و از تخار به بدخشان و سپس به کابل رفت. دو سال و اندی پس از روزهای وحشتناک سقوط کندز و فرار موفقانه، اکنون او را در اتاقی کوچک واقع در طبقهی سوم یکی از عمارتهای وزارت احیا و انکشاف دهات، ملاقات کردم. نشسته بر پشت میز، کنار پنجرهیی رو به کوه تلویزیون که چشمانداز آرامشبخشی زیر دیدگان آدم پهن میکند. در فاصلهی نیممتر از پرچم افغانستان که در کنج اتاق کارش گذاشته شده، با آرامش و طمأنینه، با لبتاپاش مصروف است و بر روال معمول، از شش ماه به اینسو، مسوولیت تولید، ویراست و بازنویسی را در مرجع اطلاعرسانی این وزارت به عهده دارد. در حاشیهی پاسخ دادن به یکی از پرسشهایم، با لبخند ملیحی اعتراف میکند که مصروفیت با اخبار و گزارشهای مربوط به ساختوساز و توسعهی روستاهای کشور، روحیهاش را با امید و نیرومندی، درآمیخته است.
نورالعین در تابستان ۱۳۶۷، در یکی از کمپهای مهاجرین افغان در چترال پاکستان زاده شد. پنج سال بعد، خانوادهی او تحت تأثیر اخبار امیدبخش و کذایی ناشی از سقوط حکومت کمونیستی و تسلط مجاهدین بر کشور، به کندز برگشتند. دانشآموز صنف دهم لیسهی شیرخان بود که به روزنامهنگاری در یکی از هفتهنامههای آزاد کندز آغاز کرد. در سال ۱۳۸۶، به دانشکدهی ساینس دانشگاه کابل که اکنون به چند دانشکده تقسیم شده است، راه یافت. او با ۳۰۰۰ افغانی در جیب، از کندز به پایتخت آمد. پانزده روز بعد، در حالیکه تنها ۸۰۰ افغانی در کیف پولش باقی مانده بود، تلاشهایش برای دستوپا کردن کاری که کفاف مصارف تحصیلاتاش را بدهد، شکست خورد. نورالعین، به کندز برگشت و روزنامهنگاری در رسانهها از جمله جریدهی دولتی کندز، ویبسایت افغانستان-تودی و خبرگزاری ایشیاپرس را جدیتر و فشردهتر از پیش ادامه داد. اوضاع مالیاش که بهبود یافت، در دانشکدهی زبان و ادبیات فارسی یکی از مؤسسات تحصیلات عالی خصوصی ثبت نام کرد. همگام با دانشجویی، در برجستهترین نمونه، برای دو سال مسوولیت دفتر روزنامهی هشت صبح در شمالشرق کشور را بهعهده داشت. پس از سقوط کندز در پاییز ۱۳۹۴ به دست طالبان، نورالعین به پایتخت آمد و بهعنوان گزارشگر تحقیقی روزنامهی هشت صبح، کارش را آغاز کرد. افشای اختلاسهای رییس معارف شهر کابل، امتناع حکومت از جلوگیری فعالیتهای حزب التحریر و کارشکنی وزیر پیشین اقتصاد در خصوص تکمیل شدن بند کمال خان در ولایت نیمروز از گزارشهای تحقیقی برتر او هستند. نورالعین در کنار گزارشگری در روزنامهی هشت صبح، حدود دو سال دبیر خبر یکی از تلویزیونهای خصوصی نیز بود.
دو
در جریان گفتوگوی صمیمانه و غیررسمی، یکی از لحظاتی که احساس کردم بهمعنای واقعی، نشاط و افتخار توام با لبخندی بیپیرایه در رگهایش دوید، هنگامی بود که در پاسخ به پرسش تردیدآلودم در مورد روزگار آموزش و معارف در لوگر، دستش را به طرف شمال –جاییکه عمارتهای دانشگاههای دولتی کابل است- نشانه رفت و گفت که اکنون اوضاع برای تحصیل و آموزش در لوگر اندکی رو به بهبود است و حتا چندین دختر از ولایتش پس از فراغت از مکتب، در این دانشگاهها درس میخوانند.
جمعهگل اشرفی، زادهی نخستین روز سال ۱۳۶۸ در ولسوالی محمدآغهی لوگر است. او دوران دانشآموزیاش را در مکتب ابتداییهی مغلخیل-که اکنون لیسه شده است- و لیسهی دهنو گذراند. در سال ۱۳۸۹ از دانشکدهی ژورنالیزم دانشگاه کابل با معدل کدر لیسانس گرفت و پس از آن در دورهی شش ماههی استاژ اداری در انستیتوت خدمات ملکی افغانستان شامل شد. برای دو سال، در بخش روابط عمومی شرکت مخابراتی اتصالات کار کرد. در سال ۱۳۹۲، بهعنوان آموزگار در مؤسسهی خصوصی-غیردولتی (HDS) به قندهار اعزام شد. ماحصل سفر او به قندهار، آموزش ۵۲ پسر و دختر در یک دورهی آموزشی ششماههی ژورنالیزم بود که اکنون تعدادی از آنها، بهعنوان خبرنگاران محلی برخی از رسانهها در قندهار، به اطلاعرسانی میپردازند. در سال ۱۳۹۴، بهعنوان دستیار تولید، در برنامههای «غمی» و «جرگهی آزاد» بیبیسی میدیا اکشن که شعبهیی از شعبات رادیو بیبیسی است، استخدام شد. جمعهگل، از هفت ماه به اینسو، مسوولیت تولید، ویراست و ترجمه به زبان پشتو را در مرجع اطلاعرسانی وزارت احیا و انکشاف دهات بهعهده دارد.
با توجه به نفوذ ایدئولوژی طالبان بر جوانان و ساکنان روستاها و مناطقی از کشور که بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم تحت تسلط این گروه قرار دارد، وقتی از جمعهگل در مورد نگاه و نوع مواجههی جوانان روستایش با او که خبرنگار و کارمند دولت است پرسیدم، پاسخی داد که احساس رضایت و افتخار را بهوضوح در لحن و سیمایش تماشا کردم. «اکنون، جوانان روستایم اغلب برای برگشتم و گفتوگو با من، انتظار میکشند. آنها مرا دوست دارند و از گفتوگو با من لذت میبرند».
سه
احسانالله احمدی، گرافیست و عکاس مرجع اطلاعرسانی وزارت احیا و انکشاف دهات است. مسوولیت بروزرسانی ویبسایت این وزرات را بهعهده دارد. متولد سال ۱۳۷۲، در ولسوالی قرهباغ ولایت غزنی ست. با سقوط حکومت مجاهدین و استیلای طالبان بر افغانستان، وقتی چهار سال داشت، به همراه خانوادهاش به پاکستان و سپس به ایران پناهنده شدند. پس از سقوط طالبان به افغانستان برگشتند. در سال ۱۳۹۱، به دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه کابل راه یافت و از رشتهی گرافیک و عکاسی این دانشکده لیسانس گرفت. علاوه بر تحصیل در رشتهی گرافیک و عکاسی، بهصورت جنبی دورههای آموزشی کوتاهمدت در زمینهی مینیاتوری و تذهیب، عکاسی مستند و خبری، خط، نقاشی با آبرنگ، و گرافیک تبلیغاتی را فرا گرفت. در جریان چهار سال تحصیل، همزمان بهعنوان کارآموز بهصورت رضاکارانه در مرکز فیلم و فوتوژورنالیزم که یک نهاد رسانهیی خصوصی ست، کار کرد و تجربه اندوخت. از قریب به یک سال به اینسو، به گروه رسانهیی و اطلاعرسانی وزارت انکشاف دهات پیوسته است. کمحرف است و مجدانه و در سکوت، با طرحهای ناب گرافیکی زیر کارش گلاویز. ادعا میکند که شهروندی عادی در میان بیش از سی میلیون نفوس افغانستان است و جز عکاس و گرافیست بودن در مرجع اطلاعرسانی وزارت انکشاف و توسعهی روستاها، کارنامهیی ندارد و سعی میکند با تمرکز بر مسوولیتاش، کار باکیفیت تولید کند.
چهار
در یکی از روزهای اواسط بهار ۱۳۶۷، اکبر رسمتی در محلهیی واقع در حاشیهی شهر غزنی، بهدنیا آمد؛ روزی که نخستین دستهی سربازان ارتش سرخ، پس از ۹ سال اشغال و حمایت از حکومت کمونیستی تحت حمایت مسکو در برابر مجاهدین، از افغانستان خارج شدند. نوزادی که در آخرین سال اشغال کشور توسط سربازان شوروی بهدنیا آمده بود، بر خلاف امیدواری خوشخیالانهی ناشی از خروج ارتش سرخ و باز شدن منظرهای امید و صلح برای افغانستان، کودکیاش را در آشوبهای خونبار درونگروهی مجاهدین فاتح و تسخیر افغانستان توسط جنبش طالبان گذراند. آموزشهای اولیه را در مکتبی در شهر غزنی فراگرفت. در بهار سال ۱۳۸۴ خانوادهی او به پایتخت کوچیدند تا فرزندانشان از امکانات و فضای تربیت و آموزش بهتری برخوردار شوند. بهدلیل بضاعت ضعیف اقتصادی خانواده، اکبر در دو سال پایانی دورهی دانشآموزی و نخستین سال دانشجوییاش، گهگداری بهواسطهی دستفروشی در جنب مسجد پلخشتی شهر کابل به کمک خانوادهاش میشتافت. فروش میوهی خشک از قریب به یک ماه مانده به عیدهای فطر، قربان و جشن نوروز، در حاشیهی جادهها و پیادهروهای یکی از مزدحمترین محلات کابل، کمک قابل توجهی به بهبود اوضاع آشفتهی اقتصادی خانوادهاش میکرد. در آخرین سالی که او از این روش هوشمندانه برای ایجاد درآمد سود میبرد، همزمان، در هفتهنامهی کابل که در آن ایام با مدیرمسوولی فهیم دشتی، یکی از نشریههای تأثیرگذار کابل بود، گزارشگری میکرد. فراغت از لیسهی حبییه و راهیابی به دانشکدهی ژورنالیزم دانشگاه کابل، سرفصل دیگری از زندگی اکبر بود. اکنون، سالهای دشوار و خونین جهاد، جنگهای داخلی مجاهدین و حاکمیت سیاه طالبان به پایان آمده بود و در عصر پس از جنگهای عمدتا فراگیر و فرسایشی، دانشجویی در دانشگاه نخست کشور، شور و هیجان لذتبخشی داشت. وقتی چهار سال بعد، اکبر لیسانساش را با معدل کدر از دانشکدهی ژورنالیزم دریافت کرد، بهدلایل مختلف از جمله مواجههی معنادار و بازدارندهی برخی از مسوولان، از نامزدی بهعنوان استادیار در دانشکدهی ژورنالیزم بازماند. استعداد و ترصد هوشمندانهی اکبر برای شکار روزنهایی رو به آینده و موفقیت، راه کج کرد و چندی بعد، وقتی هنوز طعم زنندهی ممانعت از استادیار شدناش در دانشکدهی ژورنالیزم کام بر او تلخ میکرد، گامهای نخستین برای تولید اولین گزارش تحقیقیاش در روزنامهی هشت صبح را برمیداشت. در طول پنج سال که عمدتا دبیر گزارشهای تحقیقی روزنامهی هشت صبح بود، جایگاه قابلتوجهی برای گزارشهای تحقیقی در رسانههای افغانستان داد. در یک مواجههی واقعبینانه، برای مخاطبان رسانههای چاپی افغانستان و بهویژه روزنامهی هشت صبح، یکی از برجستهترین اسمهایی که همزمان با عبارت گزارش تحقیقی، ناخودآگاه در حافظه تداعی میشود، «اکبر رستمی» است. «معادن افغانستان تاراج میشود»، «افشای نام قاچاقبران بزرگ مواد مخدر»، «افشای اختلاسهای گسترده در وزارت امور مهاجرین»، «شهردار کابل ۴۸ میلیون افغانی اختلاس کرده است»، «افشای نام زمینخواران بزرگ» گزارشهای تکاندهندهی او هستند که در برخی موارد به استیضاح و استجواب مدیران نهادهای متهم به فساد در پارلمان منجر شد. کارنامهی قابل قبول او در عرصهی روزنامهنگاری و اطلاعرسانی در روزنامهی هشت صبح، با تحسینهایی نیز همراه بود. دو جایزهی گزارشگر تحقیقی برتر سال از طرف نی-دیدهبان رسانههای آزاد، عنوان خبرنگار شجاع سال از سوی فدراسیون ژورنالیستان افغانستان و جایزهی حقوق بشر از سوی نهادهای حقوقبشری، به پاس تلاشهای اکبر در زمینهی کار حرفهیی و شایسته به او اعطا شده است. رستمی در کنار اینکه برای روزنامهی هشت صبح گزارشگری می کرد، از ادامه ی تحصیل نیز چشم نپوشید و در سال ۱۳۹۳، ماستریاش در رشتهی روابط بینالملل را از یکی از دانشگاههای خصوصی، دریافت کرد.
از دوونیم سال به اینسو، پسری که یک دهه قبل مترصد فرصت مناسبی برای شکار اشتهای بازار و امکان دستفروشی سودده در پیادهروهای اطراف مسجد پلخشتی کابل بود، اکنون بهعنوان مشاور ارشد رسانهیی و سخنگوی وزارت احیا و انکشاف دهات، رهبری یکی از گروههای برتر رسانهیی و اطلاعرسانی را در میان نهادهای دولتی بهعهده دارد.
پنج
اصرار پیهم من مبنی بر الزامی بودن و اهمیت جزئیات زادگاه، تولد و دیگر فاکتهای شخصی که بتواند تصویری حداقلی از مسیر حرکت او در زندگی-از تولد تا به اکنون-ارایه کند را نپذیرفت و با سماجت سرسختانهیی گفت که در افغانستان زاده شده است و افغان است. امتناعاش از سخن گفتن در مورد زادگاه که بهتبع، معرف تعلق تباری و برخی اطلاعات ریز شخصی نیز است را بهگونهیی توضیح داد که از دوام اصرارم منصرف شدم. «میان اینهمه ارجاع گاه تعصبآمیز به قوم و قبیله که تمام افغانستان را فراگرفته است، من ترجیح میدهم فقط یک شناسه داشته باشم و آن اینکه زادهی افغانستانم».
حبیب بهزاد، در سال ۱۳۶۵ در افغانستان بهدنیا آمده است. امتناعاش از دادن جزئیات و سخن گفتن در مورد سوابق آموزش، تحصیل و کار، فقط کمی کمتر از حساسیتاش در خصوص ارایهی اطلاعات شخصی است. از دانشکدهی فزیک دانشگاه تعلیم و تربیهی استاد ربانی لیسانس دارد. همزمان با دانشجویی در دانشگاه استاد ربانی، پس از جستوجوی چندین ماهه، موفق به ثبت نام در یک کورس آنلاین مدیریت بازرگانی در یکی از دانشگاههای هند شد. پس از اتمام این دوره، وزارت تحصیلات عالی سند فراغت او از این دورهی آموزشی را بهدلیل آنلاین بودناش تصدیق نکرد. حبیب به تلاشهایش ادامه داد و در تابستان ۱۳۹۲، در یکی از بورسهای تحصیلی هند که توزیعکنندهی آن وزارت تحصیلات عالی بود، پذیرفته شد. دو سال بعد، او با ماستری در مدیریت بازرگانی -مدیریت منابع بشری و مالی- از دانشگاه کلیکت در ایالت کرالا، به افغانستان برگشت. پس از برگشت به افغانستان، به تدریس در دانشگاه علامه و دنیا و فعالیتهای آموزشی و اداری در زمینهی ارتقای ظرفیت، منابع بشری و مالی، امور فرهنگی و مدیریتی در سازمانهای دولتی و خصوصی پرداخت. حبیب، تمایلی به ارایهی جزئیات بیشتر در مورد فعالیتهای کاری دو سالهاش پس از برگشت به افغانستان و پیش از ورود به وزارت احیا و انکشاف دهات بهعنوان مشاور منابع بشری این وزارت، ندارد و من هم سعی کردم به اصرار و بهحکم کنجکاوی روزنامهنگارانهام که احتمالا گاهی جذاب نیست، ادامه ندهم. در میانهی سال ۱۳۹۴، حبیب بهعنوان مشاور منابع بشری وزارت احیا و انکشاف دهات استخدام شد. یکسالونیم بعد، از مشاورت منابع بشری استعفا کرد و بهعنوان مسوول مرجع اطلاعرسانی به کار در این وزارت ادامه داده است.
حبیب، از جو حاکم بر افکار عمومی بهخصوص در رسانههای اجتماعی و گرایش مفرط کاربران و مخاطبان به اخبار و گزارشهای مربوط به ناامنی، درگیریهای عمدتا شایعهآلود و تنشزای سیاسی و تباری مینالد. «وقتی در صفحهی فیسبوکام اخبار و گزارشهای مربوط به توسعه و انکشاف را منتشر میکنم، عدد بازدیدکنندگان و کسانیکه با پسندکردن، به چنین مطالبی واکنش نشان میدهند، اغلب تکرقمی ست اما تعداد کاربرانی که مطالب مغشوش، حاشیهآلود و غیرمستند عمدتا سیاسیام در فیسبوک را پسند میکنند، بهمراتب بیشتر است. اطلاعرسانی در مورد انکشاف و توسعه، هرچند که با توجه به بضاعت مالی و اداری دولت، اندک است، هنوز جایی در افکار عمومی سیاست و شایعهپسند ندارد اما ما ناامید نیستیم و کارمان را به روال معمول با دقت و انرژی به پیش خواهیم برد».
نبض اطلاعرسانی توسعه در غرب کابل
حوالی ساعت ۹ صبح، بههمراه همکارم، از ورودی وزارت، گذشتیم. در چهار محل بازرسی محافظین امنیتی، با برخورد محترمانه و حرفهیی از طرف مسوولین امنیتی مواجه شدیم. در هر کدام از محلات بازرسی، از ما پرسیدند که آیا کسانی هستیم که دیدار مان با سخنگوی وزارت تنظیم شده است؟ برخوردی چنین محترمانه و حرفهیی با یک خبرنگار، در یک ادارهی دولتی برایم تا حدودی عجیب بود. ابهام تسلط و نفوذ گروه رسانهیی وزارت بر مسوولین امنیتی و شعبهی روابط عامه-پذیرش نخستین پرسشی بود که در بدو ورود، کنجکاویام را برانگیخت. بر مبنای قانون دسترسی به اطلاعات، تابلوی رهنمای دفتر سخنگویی، در فاصلهی چند متر مانده به عمارت، نصب شده است. از میان همهی شعبههای بزرگ و اصلی وزارت، تنها شعبهیی که تابلوی رسمی دارد، دفتر سخنگویی است. پس از عبور از محلات بازرسی، وارد دفتر کار آقای رستمی در طبقهی سوم عمارت اصلی وزارت شدیم؛ اتاقی در بیست متر فاصله از دفتر وزیر که نشان از هماهنگی و دسترسی کافی میان وزیر و گروه اطلاعرسانی ادارهی تحت مدیریتاش است. دقایقی پس از ورودمان به دفتر سخنگویی، بههمراه آقای رستمی، بدون هماهنگی رسمی با منشی و انتظار برای نوبت، وارد دفتر وزیر شدیم. ملاقات چنددقیقهیی میان مجیبالرحمان کریمی و سخنگویش برای جمعبندی و مشورت نهایی در مورد کموکیف کنفرانس خبری که دقایقی بعد در تالار مطبوعاتی وزارت در طبقهی اول برگزار میشد. آقای وزیر، محترمانه و صمیمانه از ما پذیرایی کرد. با وصفی که ترجیح میداد دورتر از میزکارش و بر روی چوکیهایی که در حاشیهی دفتر شیک و بزرگاش با ترتیب زیبایی چیده شده بود، فارغ از تقدم و تأخر موقعیت و مقام، بنشینیم اما دوست داشتم در برابرش بنشینم. روبهری میز کارش نشستیم. برخورد خوش وزیر و تمام مسوولینی که با آنها مواجه شدیم، بیشتر از اینکه رنگ و طعم تصنعی داشته باشد، نشان از تسلط، اهمیت و محبوبیت گروه اطلاعرسانی و رسانهیی وزارت بر شعبات مسوولین داشت. برخلاف روال غالب بر فضای ادارات دولتی و انزوای مراجع رسانهیی در اکثر نهادها، چرا گروه اطلاعرسانی پنج نفرهی وزارت احیا و انکشاف دهات، از چنین سطحی از محبوبیت، نفوذ و اهمیت در ادارهیشان برخوردار اند؟
دو سال پیش، زمانیکه اکبر رستمی-اولین فرد از این گروه پنج نفری-بهعنوان سخنگو و مشاور ارشد مطبوعاتی به وزارت احیا و انکشاف دهات پیوست، این اداره که یکی از بزرگترین وزارتهای حکومت بهلحاظ مقدار بودجه، تعداد پروژههای انکشافی و وسعت پروژههای توسعویاش در سطح افغانستان است، عملا از داشتن یک مرجع اطلاعرسانی باکیفیت، فعال و حرفهیی محروم بود. تمام فعالیت شعبهی اطلاعرسانی و رسانهیی این اداره در حد چاپ و انتشار یک ماهنامه خلاصه میشد، ماهنامهیی که غالب محتوای آن را شعرهای تزئینی، فکاهی، حکایتهای پندآموز، سخن بزرگان و مواردی از این دست تشکیل میداد. بهنقل از آقای رستمی، مسوولین وزارت عملا نیاز این ادارهی سرشار از بودجه و پروژههای انکشافی به یک مرجع اطلاعرسانی حرفهیی و باکیفیت را انکار میکردند. او بهخوبی توضیح میدهد که به همین دلیل و دلایل دیگر، رؤسا و مسوولین بلندرتبهی وزارت به او در نخستین روزهای کارش، نگاه کوچکانگارانهیی داشتهاند.
آقای رستمی در نخستین اقداماتاش پس از ورود و استخدام، ویبسایت رسمی وزارت را فعال کرد تا از آن پس، اخبار و گزارشهای مربوط به پروژههای انکشافی را در ویبسایت منتشر کند؛ هرچند شعبهی تحت رهبری او تا هنوز موفق نشده است که کیفیت گرافیک و طراحی کلیشهیی وبسایت این وزارت را بهبود دهد. رستمی، در گفتوگوهای مداوم و ارایهی توضیحات کافی به مسوولین بلندرتبهی وزارت و در رأس همه، شخص وزیر، آنها را متقاعد کرد تا دستکم یک کنفرانس خبری در هفته با حضور وزیر در تالار مطبوعاتی وزارت برای اطلاعرسانی در خصوص پروژههای بزرگ و ارایهی اطلاعات خبری برگزار شود. از سوی دیگر، گروه رسانهیی وزارت، با اطلاعرسانی گسترده به رسانهها و ارسال ابلاغیهی برگزاری کنفرانسهای خبری این وزارت به رادیوها، رسانههای چاپی، خبرگزاریها و تلویزیونها، تلاشهای حداکثری و ممکن برای وسیع شدن دامنهی پوشش کنفرانسهای خبریشان را انجام میدهند. در ملاقاتم با گروه رسانهیی این وزارت، آقای حبیب بهزاد که مسوولیت هماهنگی با رؤسای ولایتی وزارت و اطلاعرسانی به رسانهها و هماهنگی با آنها را بر عهده دارد، فهرستی از آدرسهای ایمیل، شمارههای موبایل و حسابهای شخصی برخی از روزنامهنگاران در شبکههای اجتماعی را برایم نشان و توضیح میدهد. آنها، ابلاغیه-دعوتنامهی اشتراک در کنفرانس خبری وزارت را از طریق ایمیل، تماس تلفونی و حسابهای شخصی خبرنگاران در شبکههای اجتماعی، به رسانهها و خبرنگاران میفرستند. علاوه بر آن، دعوتنامهی اشتراک به کنفرانسهای خبری این وزارت، به تناوب و چندینبار توسط نورالعین، اکبر و حبیب، در گروههای ویژهی خبرنگاران در فیسبوک، به اشتراک گذاشته میشود. هماهنگی و روابط صمیمانه و نزدیک اعضای مرجع اطلاعرسانی وزارت احیا و انکشاف دهات با رسانهها و خبرنگاران، آنها را در امر پوشش خبری حداکثری کنفرانسها، اعلامیههای خبری و گزارشهایشان توسط رسانهها، به یکی از موفقترین گروههای رسانهیی در میان نهادهای دولتی تبدیل کرده است. در روز بازدیدمان از محل کار آنها، به روال معمول، کنفرانس خبری با اشتراک آقای مجیبالرحمان کریمی، وزیر احیا و انکشاف دهات، برگزار شده بود. آقای رستمی، در پایان کنفرانس، با دقت و حوصلهی هوشمندانهی معطوف به دوام روابط نزدیک با رسانهها، به پرسشهای خبرنگاران یکبهیک پاسخ میداد. در پایان کنفرانس، به روال معمول، متن مکتوب اعلامیهی خبری کنفرانس، به خبرنگاران توزیع شد. مرجع اطلاعرسانی وزارت، اعلامیهی خبری کنفرانس را به رسانههایی که غایب بودند، ایمیل کردند. در این کنفرانس، خبرنگاران چهارده تلویزیون و تعدادی از خبرگزاریها و روزنامهها شرکت کرده بودند. این سطح از اشتراک خبرنگارن در یکی از کنفرانسهای عادی این وزارت و احتمالا پوشش خبری آن، غیرعادی است.
در مرجع اطلاعرسانی وزارت احیا و انکشاف دهات، اکبر رستمی، مسوولیت مدیریت و رهبری این گروه را بهعهده دارد. مسوولیت نظارت بر روند و کیفیت کار مرجع، هماهنگی گروه رسانهیی با شعبات مرکزی و رهبری وزارت، مصاحبه با رسانهها و طرح پالیسیهای کلی رسانهیی این نهاد، بر عهدهی اوست. یک گروه وایبری، روابط مرجع اطلاعرسانی را با رؤسای ولایتی این وزرات تأمین میکند. رؤسای ولایتی ۲۷ ولایت که هفت ماه قبل از طریق برنامهی سیبیآر، استخدام شده بودند، در یک کارگاه سه روزه که مرجع اطلاعرسانی در مرکز وزارت احیا و انکشاف دهات، برگزار کرده بود، مهارتهای حداقلی اطلاعرسانی را فرا گرفتند. مکانیزم کار آنها بهگونهیی طراحی شده است که رؤسای ولایتی این وزارت از طریق گروه وایبری، اطلاعات و جزئیات مربوط به تمام پروژههای انکشافی این اداره در سراسر افغانستان را به آقای حبیب بهزاد میفرستند. حبیب، این دادهها را به گروه وایبری دیگری که اعضای مرجع اطلاعرسانی در آن عضو هستند، به اشتراک میگذارد. نورالعین، دادههای اولیه را به خبر، گزارش و اعلامیههای خبری تبدیل میکند. مسوولیت ویراست نیز بر دوش اوست. جمعهگل اشرفی، اخبار، گزارشها و اعلامیههای خبری را به پشتو ترجمه و ویراست میکند. جمعهگل و نورالعین، اخبار، گزارشها و اعلامیههای خبری را به گروه وایبریشان به اشتراک میگذارند. مسوولیت تولید طرحهای گرافیکی و بارگذاری اخبار، گزارشها و اعلامیههای خبری به ویبسایت وزارت را احسان احمدی به پیش میبرد. دادههای جمعآوری شده از ولایتها، پس از تبدیل شدن به خبر، گزارش و اعلامیههای خبری، توسط آقای بهزاد از طریق ایمیل و مسنجر فیسبوک به رسانهها و خبرنگاران فرستاده میشود. میزان تولید مرجع اطلاعرسانی وزارت احیا و انکشاف دهات در هر روز، دستکم شش خبر است. گاهی، سقف اخبار به ۲۵ خبر در روز میرسد. ویراست و کیفیت تولیدات گروه رسانهیی این وزارت، به حدی حرفهیی و بینقص است که بهقول آقای رستمی، رسانهها، میتوانند اخبار و گزارشهای آنها را بینیاز از ویراست، مستقیما منتشر کنند. در پایان هر هفته، گزیدهی اخبار و گزارشهای پروژههای انکشافی، در هفتهنامهی توسعه منتشر میشود. این هفتهنامه، بهصورت آنلاین در صفحات اجتماعی و ویبسایت وزارت نشر میشود. بهموجب قانون دسترسی به اطلاعات، مرجع اطلاعرسانی وزارت احیا و انکشاف دهات، یک بانک اطلاعات ایجاد کرده است. در این بانک، تاکنون، اسناد و مدارک قریب به یک چهارم پروژههای این وزارت از سال ۱۳۹۰ بهبعد، به این منظور آرشیف شده است تا دسترسی رسانهها، خبرنگاران و نهادهای پژوهشی به مدارک و اسناد این وزارت تسهیل شود. روند کامل شدن این بانک، ادامه دارد.
گذار به سرزمین امید؛ جایی در ایوان آینده
همه روزه، دقایقی پس از آغاز رسمی وقت اداری، پنج جوان در اتاقی در طبقهی سوم یکی از عمارتهای وزارت احیا و انکشاف دهات، جمع میشوند. یک جلسهی کاری چنددقیقهیی در دفتر سخنگویی وزارت، برای مرور برنامههایی که خارج از مسوولیتهای معمول روزمره، تا پایان روز به پیش دارند. شتاب خوشآیندی در گفتوگوهایشان هست. چایشان را داغ و سریع مینوشند و پس از توافق بر سر آخرین موضوع مورد بحث، احسان، نورالعین، جمعهگل و حبیب، اکبر را تنها میگذارند و میروند به دفترشان که دقیقا روبهروی دفتر اکبر است. این پنج نفر، مسوول پمپاژ اخبار و گزارشهای تمام رخدادهای مربوط به توسعهی روستاهای کشور به رسانههاست. در میانهی ازدحام شایعات، اخبار و درگیریهای مربوط به امنیت، سیاست، جنگ و سوژههای حساس و مستعد ایجاد درگیریهای عمدتا مخل روانی در منافذ ارتباطات جمعی، اطلاعرسانی مرتب، باکیفیت و توسعهمحور یک گروه کمتعداد و مسوولیتپذیر، هرچند که در غربت و گرد و غباری برخاسته از بُزکشی هورابرانگیز سیاست و جنگ گم شده باشند، نشانی است بر امکان و وجود رگههایی از امید و انرژی در برهوتی که سایهی جنگ و مرگ، بر نور امید و زندگی شماتت کینتوزانه و عذابآوری دارد. التاف به رگههای روشن و امیدبخش هرچند که کمسو و در انزوا جاری باشند، احتمالا بتواند تمایل و توان ما را در سنگین کردن پلهی امید و زندگی در مصاف با جنگ و ناامنی، تقویت کند. از جایی در چند صد متری پیکر هنوز ایستاده اما زخمی و تحت بازسازی کاخ دارالامان، پنج جوان پرکار و امیدوار، در یک تلاش شایسته و نیکو، بخش هرچند بسیار کوچکی از خروجی کانالها و رادارهای رسانهها را با اخبار انکشافی و توسعهمحورشان تصرف کردهاند. تلاش و رویشی را که دشمنان ما و موانع رشد و بهبود افغانستان، مذبوحانه و شایستهی سرکوب و ایستایی تفسیر میکنند، چگونه میفهمیم؟