احسان اطرافی
اورهان پاموک، نویسندهی نامدار ترکی در رمان «برف» از خودکشی دخترانی صحبت میکند که راه رهایی را به صورت مرموزی در مرگ یافتهاند. دخترانی که در «برف» خودکشی میکنند، همه تا لحظهی مرگ از مسئولیتهای شان پا پس نمیکشند. آنها پیش از مرگ، برای مادر و پدر غذا میپزند، برای مادر بزرگ ادویهاش را میبرند یا با برادران و خواهران کوچکتر شوخی میکنند؛ اما لحظهیی بعد امیدها و آرزوهای شان را و به تبع آن دردها و تلخکامیهایشان را به تناب میبندند و حلقآویز میکنند. چرا خودکشی میکنند؟ اولی خودکشی میکند چون به دلیل پوشش اسلامیاش به مکتب راه نمیدهند، دومی خودکشی میکند زیرا فقر بر خانه مستولی شده و شلاق فقر از دست شوهر بر تن او بیوقفه فرود آمده است. آنها خودکشی میکنند زیرا اگر رنج فقر را با شوهران شان برابرانه میکشند، اما خشم و عصبانیت مردها را به تنهایی تحمل میکنند و البته گاهی این رنج پا از آستانهی تحمل شان فراتر میگذارد.
تقدیر زنان افغانستان بیشباهت به تقدیر دخترانی نیست که پاموک رشتهی زندگی شان را دستکم در زمانی کوتاه در رمان برف وا میکند. زنان در سالیان گذشته سهم مضاعفی از رنجها و فجایع این کشور بردهاند؛ از یکسو آوارگی، گرسنگی و نگونبختی را با مردان برابرانه تجربه کردهاند و از جهتی دیگر خشم ناشی از گرسنگی و آوارگی را نیز تاب آوردهاند. علیرغم این، هنوز در این کشور آنها از هیچ حقی برخوردار نیستند. زنان افغانستان باید کماکان سزاوار برخورداری از رنجهای این کشور اند، بیآنکه سهمی در فرصتهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و حتا ورزشی داشته باشند.
به تازگی تیم ملی فوتبال زنان کشور در یک اردوی تمرینی به عمان، پایتخت اردن، رفت و با تیم ملی زنان این کشور دو مسابقه را برگزار کرد. این مسابقات دستاورد امیدبخشی برای تیم ملی فوتبال زنان نداشت و میباید این مسأله سبب میشد تا ضعفها و عیبهای آن مورد توجه و شناسایی قرار بگیرد و تمهیدی برای رفع آن سنجیده شود. با این حال، کسی به این مسایل توجه نکرد، بسیاری انگشت بر پوشش زنان فوتبالیست کشور گذاشتند و لعن و نفرینهای بسیاری به یکی از امیدهای کشور در مسابقات مقدماتی جام ملتهای آسیا در 2020 است، فرستاده شد. یکی از شاخصترین واکنشها، واکنش مربی پیشین و مشاور کنونی تیم کریکت کشور بود. او در پیامی فسبوکی، لعنت «دو چندان» به کسانی فرستاد که زمینهی ورزش زنان و حضور آنها را در مسابقات بینالمللی فراهم میکنند.
مسأله این نیست که مردم چه نظری در مورد حضور زنان در کاروانهای ورزشی دارند، مسألهی بنیادی این است که چرا مربی پیشین یکی از تیمهای پردستاورد و امیدبخش ملی (کریکت) حتا حاضر نیست «فرصتهای ورزشی» به زنان داده شود. اینک کاروان ورزشی زنان علیرغم مردان، باید با لعن و نفرین بدرقه شوند. با این حال انتظار اینکه آنها فرصتهای بهتری برای ارتقای توانمندی تیم ملی فوتبال زنان قایل شوند، بیهوده است. غمانگیزتر این است که ما هنوز نمیتوانیم بپذیریم زنان از حداقلهای آزادی و حق برخوردار باشند؛ چه اینکه حکومت خاموشانه از این اظهار نظر تبعیضآمیز گذشت.