چرا برخی از جوامع تصامیم فاجعه‌بار می‌گیرند؟ – بخش ششم

جارد دایموند
مترجم: غفار صفا

در حالی‌که بسیاری از منابع مشترک با پیروی از این منطق، بیش از حد مورد بهره‌برداری قرار گرفته و سرانجام نابود شده‌اند، منابعی هم وجود دارند که با وجود بهره‌برداری از آن‌ها در طول صدها و حتا هزاران سال هم‌چنان محفوظ باقی مانده‌اند. تهی‌شدن منابع و سرانجام فروپاشی مهم‌ترین صنعت ماهیگیری دریایی و نابودی اکثریت میگافونا (پستانداران بزرگ، پرندگان و خزندگان) در تمام جزایر دریایی یا قاره‌هایی که توسط انسان‌ها اولین‌بار ظرف پنجاه هزار سال گذشته مسکون شده‌اند، از پیامدهای نامطلوب پیروی از این منطق می‌تواند باشد. حفاظت از صنعت ماهیگیری محلی، جنگلات و منابع آبی، چون شکار ماهی قزل‌آلا و سیستم آبیاری در مونتانا را(که در فصل اول توضیح دادم) می‌توان به‌عنوان پیامدهای مطلوب یاد کرد. سه راهکار جاگزین می‌تواند پیامدهای مطلوبی داشته باشند و آن عبارت است از انکشاف یک سیستم حفاظتی از منابع مشترکی که کماکان اجازه‌ی بهره‌برداری ثابت را دارند.
یکی از راهکارهای مهم عبارت است از مداخله‌ی دولت یا هر نیروی فشار بیرونی دیگری – با اشتراک یا بدون اشتراک مصرف‌کنندگان- برای تعین و اعمال سهمیه‌بندی است. راهکاری که شوگان (shogun) و دایمیو (daimyo) در توکوگوای جاپان، امپراتوری انکاها در سلسله‌کوه‌های اندیز (جنوب ایالات متحده – م)، شاهزادگان و مالکان ثروت‌مند زمین در آلمان سده‌ی ۱۶، به‌کار بستند. با آن‌که این راهکار در برخی از شرایط غیرعملی است (مثلاً، در دریاهای آزاد) و مدیریت و مسایل امنیتی آن ایجاب هزینه‌ی سنگین را می‌نماید. راهکار دوم، خصوصی‌سازی منابع است. مثلاً، با تقسیم منابع به بخش‌های انفرادی، صاحبان هربخش به‌خاطر منافع خود از این منابع محتاطانه استفاده خواهندکرد. این تجربه در برخی از جنگل‌های متعلق به روستاها در توکوگوای جاپان به‌کار برده شد. تکرار می‌کنم که برخی از منابع مانند حیوانات مهاجر و ماهی‌ها را نمی‌توان تقسیم‌بندی کرد. مدیریت این بخش‌ها و جلوگیری از مداخله‌ی مزاحمان برای صاحبان انفرادی منابع، نسبت به پولیس و گاردهای ساحلی دولت دشوارتر خواهد بود.
راهکار سومی برای جلوگیری از تراژدی منابع مشترک این است که مصرف‌کنندگان آن منافع مشترک خود را درک کنند، و سهم‌شان را با دقت برنامه‌ریزی، اجرا، پیگیری و محتاطانه از آن بهره‌برداری کنند. این امر در صورتی امکان‌پذیر است که مجموعه‌ی کاملی از شرایط فراهم باشد: تعلق مصرف‌کنندگان به یک گروه همگون؛ موجودیت اعتماد متقابل و امکان گفت‌وگو؛ اطمینان از آینده‌ی مشترک و انتقال منابع به وارثان‌شان؛ توانایی مدیریت و کنترل خودی؛ تعریف دقیق مرزهای منابع و شرکای مصرف‌کننده. بهترین نمونه‌ی آن قانون آب، برای تنظیم آبیاری مونتانا است که در فصل اول توضیح داده شد. با تبدیل حق سهمیه‌بندی آب به قانون، امروزه دامداران از کمیسیون آب که خود آن را برگزیده‌اند، اطاعت می‌کنند و دیگر اختلافات خود را برای حل‌وفصل به محاکم نمی‌برند. باشندگان جریزه‌ی تیکوپیا، باشندگان ارتفاعاتِ نیوگینه، اعضای کاست‌های هندی، و سایرگروه‌هایی که در فصل نهم این کتاب درباره‌ی‌شان بحث شده، مثال‌هایی از گروه‌های همگون هستند که منابع خود را محتاطانه مدیریت می‌کنند تا آن را به وارثان‌شان انتقال دهند. این گروه‌های کوچک همراه با آیسلندی‌ها (فصل ۶) و توکوگوای جاپان که گروه‌های بزرگتری را تشکیل می‌دهند، انگیزه‌ی بیشتری برای دست‌یابی به تقسیم‌بندی مؤثر داشتند: برای همه‌ی این گروه‌ها مسلم بود که به‌خاطر آینده‌ی قابل پیش‌بینی، منابع‌شان را باید حفظ کنند؛ می‌دانند که ذهنیت مروج «مشکل دیگران به من چه ربطی دارد» بهانه‌یی است برای سوءمدیریت و نبایستی آن را تکرار کرد.
تصادم منافع ناشی از رفتار عقلانی هم‌چنان زمانی پدید می‌آید که استخراج‌کننده‌ی یک منبع، دیگر به مسأله‌ی حفاظت از آن پابند نیست، در حالی‌که جامعه به‌عنوان یک مجموعه‌ی کل هم‌چنان به موضوع حفاظت از آن منبع وفادار باقی می‌ماند. بهگونه‌ی مثال، بسیاری از بهره‌برداری‌های تجاری از جنگل‌های بارانی مناطق گرم‌سیر امروزه به‌واسطه‌ی شرکت‌های بین‌المللی چوب‌بری که معمولاً به اجاره‌ی کوتاه‌مدت زمین‌ها در یک کشور می‌پردازند و پس از قطع کامل جنگل‌های بارانی آن کشور به سراغ کشور دیگری می‌روند، صورت می‌گیرد. شرکت‌های چوب‌بری به‌خوبی درک می‌کنند وقتی پول اجاره‌ی‌شان را پرداختند، به نفع‌شان است که هرچه زودتر جنگلات راقطع کنند و عهدنامه‌های خود را در زمینه‌ی غرس دوباره‌ی درختان لغو و ساحه‌ی تخلیه شده از جنگلات را به حال خودش رها کنند. با این ترتیب، این شرکت‌ها اکثر جنگلات اراضی کم‌ارتفاع را در شبه‌جزایر مالایا، بورنیو، جزایر سلیمان و سوماترا و اخیراً هم فلیپین، نابود کردند و به‌زودی به سراغ نیوگینه، آمازون و کانگو خواهند شتافت. آن‌چه برای شرکت‌های چوب‌بری خوب و مفید است برای مردمان محل ضرر به‌حساب می‌رود، مردمی که منبع محصولات جنگلی‌شان را از دست می‌دهند و از پیامدهای فرسودگی خاک و جریان‌های رسوبی، رنج می‌برند. هم چنان این رفتار برای کشور میزبان که تنوع زیستی و زیربناهای ثابت جنگلداری را از دست می‌دهد، ناخوشایند است. سرانجام این‌گونه تصادم منافع شامل عهدنامه‌ی کوتاه‌مدت اجاره‌ی زمین همراه با پیامدهای معمول تصاحب آن توسط شرکت چوب‌بری، شاید منجر به درک ضرورت مراقبت دوامدار از جنگلات و رسیدن به یک چشم‌انداز وسیع‌تربه نفع خودشان (هم‌چنان به نفع مردم محلی و کشور میزبان) گردد. کشاورزان چینایی در سال‌های ۱۹۲۰ بایک چنین تضادی هنگام مقایسه‌ی آسیب‌های سوءاستفاده‌ی دودسته از جنگ‌سالارها، آشنا شدند. برای آن‌ها سخت بود که به‌واسطه‌ی یک «جنگ‌سالار بومی و ثابت» مورد بهره‌کشی قرار بگیرند. مثلاً، یک جنگ‌سالار ثابت محلی حداقل منابع کافی را در اختیار کشاورزان می‌گذاشت تا در سال‌های بعدی منبع غارتگری‌اش باشد. اما بدترین وضعیت، غارتگری یک «جنگ‌سالا ربیگانه و غیرثابت» بود که اجازه می‌دادتا یک شرکت چوب‌بری با عهدنامه‌یی کوتاه‌مدت، چیزی برای کشاورزان محل باقی نگذارد و بعد برود برای غارت کشاورزان محلات دیگر.
تضاد بیشتر منافع مبتنی بر رفتار عقلانی وقتی بروز می‌کند که منافع نخبگان تصمیم‌گیرنده در اهرم قدرت با منافع کل جامعه تصادم کند. به‌ویژه وقتی آن‌ها از پیامدهای رفتارهای‌شان فرارکنند (صرف‌نظر از این‌که این رفتارها به دیگران آسیب می‌رساند یا نه و احتمالاً خودشان از آن نفع می‌برند). یک‌چنین تصادم‌هایی که در جمهوری دومینیکن توسط دیکتاتور تروهیTrujillo و نخبه‌های حاکم در هاییتی، به‌خوبی نمایش داده شده، در امریکای مدرن به‌طور فزاینده‌یی در حال رایج‌شدن است؛ جایی‌که افراد ثروت‌مند در مجتمع‌هایی با دروازه‌های حفاظتی زندگی می‌کنند و آب بوتلی می‌نوشند. به‌گونه‌ی مثال، مدیران شرکت اِنران به‌درستی محاسبه کرده‌اند که می‌توانند از طریق غارت صندوق دارایی شرکت و آسیب‌زدن به همه‌ی سهم‌داران مبالغ هنگفتی را به جیب بزنند و از سرنوشت خویش نیز فرار کنند.