محمد یاری
چهارشنبه هفتهی گذشته، حملات دوگانه، مردم ملکی و خبرنگاران را به کام مرگ کشاند. یکشنبه پایتخت افغانستان در میان وحشت و خشونت کارناوالهای مسلح غیرمسوول از صبح تا شام تعطیل بود. یکشنبه و دوشنبه صدها جنازهی ملکی و نظامی در نقاط مختلف افغانستان به خاک سپرده شد. سهشنبه صدای بیاعتمادی به انتخابات به عنوان حداقلیترین دال دموکراسی از گلوی حکمتیار بیرون شد. در سالروز 11 سپتامبر، طالبان پس از چند سال تلاش مشترک افغانستان و جهان، برای اولین بار به نقل از رسانهها، دعوت امریکا برای گفتوگو و مذاکره بر سر صلح و توافق سیاسی را پذیرفتند؛ این تصویر ناقصتر از رویای منسجمی است که 17 سال پس از “عملیات بلندمدت آزادی” از افغانستان میتوان ترسیم کرد.
اهداف عملیات بلندمدت آزادی را اگر خردتر کنیم، به داستان غمانگیزتری بر میخوریم. شام چهارشنبه، نیروهای امنیتی از شفاخانهی استقلال در پایتخت افغانستان، فردی را بازداشت کرد که عامل انتحاری نبود. او به اتهام انتحاریبودن بازداشت شد. پنج روز بعد خبری منتشر شد که او، باشندهای است قانونمند و فقیر و ساکن در کابل. اکنون اما در محلهاش به انتحاری مشهور شده است و کسی او را به نام، صدا نمیزند. این رخداد کوچک بیانگر مشکلی بزرگ در راستای یکی از اهداف عملیات آزادسازی است؛ بازسازی دولت و نیروهای امنیتی افغانستان. این دستگیری با دلهره و اشتباه فاحش انجام شد و نمونهیی از ناکامییی است که 17 سال در راستای دولتسازی و حکومتداری خوب در افغانستان وجود دارد.
عملیات آزادسازی امریکا بر اساس دکتورینی که بوش پسر و دستگاه سیاست خارجی و امنیتیاش ترسیم کرده بود، چند هدف عمده داشت: تأمین امنیت امریکا از طریق هدف قراردادن تروریسم، برچیدن القاعده از افغانستان و سقوط امارت اسلامی طالبان، برقراری دولت دموکراتیک و مردمی و ایجاد نظام سیاسی جدید مبتنی بر قانون اساسی و حقوق شهروندی.
17 سال بعد اما امریکا و دولت افغانستان نه تنها در پی تلاش برای تحقق اهداف عملیات آزادسازی است بلکه هر گزینهای را امتحان میکنند که برای برگشت به گذشته و عقبنشینی از اهداف تعینشده، معاملهای را ترتیب دهند. تلاشهای ناکام اما پرهزینهی صلح با طالبان اکنون گزینهی اول، اول و اول امریکا و دولت تحت حمایتش در افغانستان است. صلح با طالبان در حالی به صدر فهرست خواستها و اهداف بر میگردد که آرزوهای دولتسازی و برپایی حکومتی مبتنی بر قانون اساسی، همه ساله در بررسیهای جهانی نام افغانستان را در صدر بدترین شاخصهای دولتداری جهان قرار میدهد. ما اکنون در قربانیدادن، فسادورزیدن، پاسخگونبودن، رعایتنکردن حقوق بشر، زیر پا کردن قانون، کشت و تولید مواد مخدر و یکی از بدترین مکانهای جهان برای زندگی، اول، دوم یا سوم هستیم.
بازسازی افغانستان به عنوان یکی از اهداف اساسی، هزینهی هنگفت مالی بر دوش جامعهی جهانی و امریکا گذاشت. محصولش اما تولید گنگسترهایی است که چند دههی دیگر افغانستان را به گروگان خواهند گرفت و سرنوشت یک کشور و مردم با ترجیحات شخصی و شبکهای آنها رقم خواهند خورد. آنچه در راستای بازسازی کشور مصرف شد، اکنون در آستانهی تخریب مجدد است. پلها، جادهها، مکاتب، شفاخانهها و زیرساختها در میدان جنگ تخریب شده و میشود. ادارات دولتی، دیوانهای مدافع حقوق اساسی، نهادهای حامی دموکراسی و قانون، در رقابت فسادآلود قدرت و بازار آزاد رو به تباهی است. آخرین امیدها برای احیا یا دستکم حفظ دستاوردهای ده سال اول، با تمرکزگرایی و انحصار قدرت توسط افرادی که تعلق خاطر عاطفی به افغانستان ندارند، در سراشیبی قرار گرفته است که برگرداندنش با نظم موجود ناممکن مینماید.
امیدواری به احیای مفهوم مدنی و سیاسی شهروندی به جای تعلق انسانها به گروههای هویتی، قومی، سیاسی و مذهبی رو به زوال است و مثالهایی از برگشت به قبیله و گذشتهی خونین قومگرایی در سراسر افغانستان مشهود است. مردم به ناامیدکنندهترین نقطهی دموکراسی، حکومت قانون، مردمسالاری و حق انتخابکردن رسیده اند. تمام نهادها و ساختارهای تحقق این رؤیاها در بیاعتباری و ناکارآمدی مطلق به نهادهای تجاری تبدیل شده و هر انتظاری از تغییر اساسی در عملکرد این نهادها، بیهوده و غیرواقعبینانه است.
ما در یک کلام به شکست مطلق در تحقق رؤیاها و اهداف عملیات بلندمدت آزادی نزدیک میشویم. در حالی که همه در سطح کاغذ و سخن بر آن اهداف امضا میکنیم، در عمل اما، توافق نانوشتهای برای معامله بر سر آن ارزشها و اهداف، ما را به سمت گذشته میکشاند. برگشت افراطیت و گروههای بنیادگرا به قدرت و حاکمیت از خانه-خانهی دهات به کوچه-کوچهی شهرها دیده میشود و نقش ما، تسریعبخشیدن پروسهی برگشت به گذشته است.
حاکمان فاسد دولتی در میان خرمن ثروت و قدرت، جامعهای که قرار بود طعم اصلاحات و مردمسالاری بچشند را به بیراهه بردند. استراتژی غلط نظامی و سیاسی جامعهی جهانی، نیروی شکستخورده در یک ماه را در تقریباً نصف افغانستان به قدرت برگرداند. فساد و قانونگریزی نهادها را ویران و فاقد اعتبار کرد. به نطر میرسد هیچ کسی نمیتواند جلو برگزاری یک سوگواری برای قربانیان این مأموریت شکستخورده و در حال معامله را بگیرد. ما باید آمادهی مراسم غمانگیزی باشیم. در مسیر برگشت، بشماریم که چه کسانی را از دست دادیم و چرا؟