خبرنگارناراضی- سی و دوم

من هنوز کارت رای‌دهی ندارم. اصلا مهم نیست که کارت رای‌دهی داشته باشم یا نداشته باشم. مهم این است که در انتخابات سهم ارزنده و فعال داشته باشم. به شرط ‌این که از من نپرسید؛ بدون کارت رای‌دهی چطور می‎توانی فعالانه سهم بگیری؟ چون جوابش را خودتان می‎دانید. سهم فعال یعنی این ‎که با یکی عهد و پیمان بسته کنی، یک مقدار پول بگیری، در همه جا از جناب شان تعریف کنی، در مسجد که رفتی با آیه‎های قرآن سر مردم را چرب کنی، در دانشگاه‎ از دموکراسی، حقوق زن، آزادی اندیشه و‌… سخن بگویی، تا باشد که رستگار گردی و جناب ایشان به شما لطف همی‌کردی و مقدار پول عنایت خواهند کردندی.

او برادر شیر، پُرسان نکو، از چند‌روزی که حال و هوای‌ انتخابات فراگیر شده است. دختر همسایه‌ی ما نیز تصمیم گرفته که نامزد شود. نامزد شدنش برای من درد‌سر کلانی شده است. نگفتید چرا؟ پدرم هر‌روز مرا سرکوفتی می‎‎زند که دختر همسایه درس خواند، از «پانتون» فارغ شد، در چند‌جای‌ کار می‎کند‌ و حالی هم شیر واری خود را نامزد می‎کند. چند‌مدت دیگر در کدام مقام خواهد رسید، آن وقت دیگر به ما سلام هم نخواهد داد. اول که نامزد شدنش را شنیدم، فکر کردم عروسی می‎کند، بعدا فهمیدم که کاسه‌ا‎ی زیر نیم‌کاسه است. در هردو صورتش، من ضرر می‎کنم.

به خدا قسم که حالا ماندن والایش نیستم، شب و روزم را به دنبال پیدا کردن اصطلاحات و خواندن کتاب‌های قلمبه سلمبه‌ی سیاسی‌ استم و یک کتاب کلان خریدم که بعد از این زیر بغل خود گرفته و در هر‌مجلس یک خط از آن را بخوانم‌ تا همه بفهمند که من چقدر سواد دارم. من لایق‌تر از دختر همسایه‌ی خود ام و این را ثابت می‌کنم.

 او مردک، از دختر همسایه که بگذریم، او که حقش است، حالی مردم عین از پاکستان‌ جمع می‎شوند، ویدیو پُر می‎کنند، نمایش شکم و ریش می‎روند و می‎گویند که ما نیز در انتخابات شرکت می‎کنیم. این دیگه چه رقم دولت است؛ بی‌صاحب نیست که هرکسی از هر گوشه‌ای که خواست در انتخابات شرکت کند. لالا جان اشتباه گرفتی، انتخابات پاکستان چند‌ماه پیش بود، این بار انتخابات افغانستان است و برای افغانستانی‌ها است، نه پاکستانی. هی هی، لعنت به این حس وطن دوستی من. قسم به خون پاک شهیدان که اجازه نخواهم داد تا پاکستانی‎ها در انتخابات افغانستان شرکت کنند. برای تان در قطر دفتر ساختیم بس است دیگر، حالی ادعاهای کلان دیگر هم می‌کنید.

ما که خیلی تلاش کنیم، فقط بتوانیم مراکز ولایت‌های خود مان را مجهز به تقلب‌کاری کنیم. آن وقت چه رقم به اوضاع و قضایای بیرونی رسیدگی کنیم. شما می‌فهمید که بنده‌ی عالی مقام‌ یکی از بهترین گزینه‌‎های انتخابی ام. زن ندارم، تحصیل می‌کنم انشاءالله، خرسواری هم بلدم، مردم‌سواری هم بلدم، خانه ندارم و بعضی وقت‌ها نان هم ندارم. در خانه‌ی کرایی‌ای زندگی می‌کنم که نه از شاور خبری است و نه از حمام، باور کنید من بهترین گزینه برای پیش‌رفت ام. وقتی رای دادید، دیگر از این مخمصه خلاص خواهم شد. هیچ‌وقت روی فقر و بدبختی را نخواهم دید. چهار زن خواهم گرفت، برای هر‌کدام شان یک ویلای مشخص با تقسیم اوقات ملاقات مشخص. تمام امکانات را عبدالجبار برایم فراهم می‌‎کند. عبدالجبار کسی است که از فقیر‌ها مالیه می‌گیرد و سرمایه دارها را رشوت می‌دهد.

یک قدم پیش، یک قدم پس، نازنین میده بُکو رقص. وقتی پای صندوق‎های رای می‌روید این آهنگ را حتما شنیده‌ بروید، به درد تان می‎‌خورد. از فلانی ولد فلانی و فلانی شنیدم که گفت این سروده برای انتخابات است. چه آن‌هایی که پیش اند و چه آن‌هایی که پس اند، فرقی نمی‌کند، همه‎ی تان رقصنده‌ا‎ی بیش نیستید. البته نه این که تمام سیاست‌مدارها رقاصه اند، مشکل اینجا است که همه‎ی رقاصه‌ها به سیاست رغبت دارند.

 خالق ابراهیمی

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *