بی‌کمال بداصول

بی‌کمال بداصول

  • رحمت‌الله ارشاد

«کمال‌ناصر اصولی» یکی از بچه­های فیلم و قهرمانان سیاست قومی در افغانستان است. سیاستی که فرمان­دهندگان و فرمان­بران بسیاری دارد. گزافه نیست که بزرگ­ترین تحرکات سیاسی در خیابان­ها را در چند سال اخیر جوشش قوم­گرایی بنامیم. تحرکات و اعتراضاتی که هرچند خواست‎های ملی و عادلانه و شهروندی داشته است، اما گرایش و وفاداری‌ها در محور ارزش‌های ملی و انسانی نیز عاری از قوم‌گرایی نبوده است. سرآمد این اعتراضات قومی، «اسماعیل یون» و اسلامیت و افغانیت‌خواهی اوست. عمده‌ترین مطالبه‌ی این نوع اعتراضات نیز بسیج احساسات و عواطف انسان‌ها دور ارزش‌های بدوی و قبیلوی بوده که منافع ارباب و گرداننده را فراهم سازد. اسماعیل یون به‌عنوان یکی از کاریزماتیک‌ترین چهره‌های جدید این نوع سیاست‌ورزی، آنچه «افغانیت» و «اسلامیت» می‌خواند، دو وجه روشن دارد: پشتون‌گرایی و اسلام‌گرایی. پشتون‌گرایی مفرط که محور داعیه‌اش اصیل بودن و اکثر بودن پشتون‌ها در افغانستان است و اسلامیتی که نسخه‌ی افراطی دین‌داری با هسته‌‌ی بنیادگرایی توأم با خشونت است. مدل‌های نرم‌تر از اسماعیل یون در اقوام دیگر نیز وجود دارد و در اعتراضات دیگری نیز ارزش‌های متفاوت با همان سبق و سیاقِ عمدتا مشابه مطرح شد. مثلا شماری از رهبران جنبش روشنایی که یکی از اعتراضات بزرگ مدنی پس از 2001 بود، عامدانه این جنبش را در لاک هزاره‌گرایی چرخاند.

کمال‌ناصر اصولی، یکی از فرزندان خلف چنین سیاست‌ورزی است. او بی‌محاباتر از هر وکیل دور قبلی مجلس، بر برتری پشتون‌ها به‌عنوان یک قوم انگشت گذاشته است. پشتون‌ها را برتر دانسته و لایق و مالک فرمان‌روایی در این مملکت. برتردانستن و اصیل‌دانستن پشتون‌ها در افغانستان، معنی دیگرش نالایق و نااصیل‌دانستن اقوام و گروه‌های مختلف هویتی دیگر است. تاجیک‌ها، هزاره‌ها، ازبیک‌ها، ایماق‌ها، بلوچ‌ها و … از دید اصولی فرودستان و فرومایگانند و مهاجر. پشتون‌ها از دید او فرزانه‌اند، چون پشتونند. پشتون‌ها وارث فرمانروایی‌اند، چون اکثریتند و پشتون. دیگران صرفا به این دلیل که پشتون نیستند، نه مالک این خاکند و نه برابر با پشتون‌ها.

برای کمال‌ناصر اصولی، اصل یک چیز است: قوم و قوم او برتر است. قوم او برتر از هر ارزش دیگری است که انسان‌ها دارند، انسان‌ها گفته‌اند و تجربه کرده‌اند. برای اصولی، پشتون بودن اول و آخر دنیاست. برای اصولی، اصل «پشتون» جای بدیهی‌ترین حقیقت جهانی را که «کرامت انسانی» باشد، می‌گیرد. در اصول او، پشتون‌بودن مافوق انسان‌بودن است. حتا بدترین پشتون بهتر از خوب‌ترین انسان است. اصولی تا هنوز نشان داده است که برای این اصل باطل، خودش را قربانی می‌کند. اصولی با بدمغزی و نادانی، نمی‌پذیرد که قوم‌گرایی بد است، مصیبت است، انزوا است، بی‌خردی است، زندان است، قفس است و مخالف کرامتش است. او برعکس، اصولش را به حوزه‌ی کوچکی منحصر کرده که تا ابد در آن قفس زندانی خواهد بود. او اصول بدی را رهبری می‌کند. داد می‌زند و برایش قربانی می‌گیرد و قربانی می‌کند.

اصولی در این مبارزه‌ی بی‌ارزش تنها نیست؛ هزاره و تاجیک و ازبیک‌های دیگری هست که در موازی و مقابل او عین جنگ را دارند. جنگ بر سر ارزش‌ها و اصول بد که ضررش به همه رسید و منافعش به فرمان‌روایان معدودی.

فقط یک تفاوت اساسی میان اصولی و سایر قوم‌‌گرایان و بداصولان وجود دارد: اصولی نه‌تنها بداصول  است، بلکه‌ بی‌ادب نیز هست؛ او اصول بدش را بی‌ادبانه بیان می‌کند، بی‌ادبانه به اجرا می‌گذارد، بی‌ادبانه مکالمه می‌کند، با بی‌ادبان می‌نشیند، بی‌ادبانه حامی جمع می‌کند.

در حالی‌که «کمال‌ناصر اصولی» نام دارد و جوان است، به‌نظر می‌رسد که او حالا پیر است و پیر «بی‌ادبی و بداصولی». اگر کمالی هست و اصولی مهم است، از احمدشاه بابا تا حالا تاریخ باید اصولی را در مغز و رفتار و گفتار آدم پیچ‌کاری کرده باشد. اگر ادبی هست، باید دیده باشیم که ادب چیست؟ کمال‌ناصر اصولی باید بداند که قوم‌گرایی، افراطیت، برتری‌جویی، نفرت و خشونت گره‌گشا نیست. این تکرار اشتباهاتی است که پیش از آن در قامت چندین شاه و شاهچه و شاهزاده و شاه‌پروران به تکرار تجربه شده است. بیا و کمالی کن، اصول را از نو یاد بگیر. بیا اصلی را بدان که ادب مهم است. کمال‌ناصر اصولی نباید این جوانی زندگی را با بی‌کمالی و بداصولی تا قبرستان طی کند.