ترجمه: سیدضیا فرهنگ
اشاره: در اینجا بخشی از کتاب «رویدادهای تاریخی افغانستان» نوشتهی ژیل روسینیول (Gilles Rossignol)، محقق فرانسوی در امور افغانستان، ترجمه شده است. آقای ژیل روسینیول که در اوایل دههی 70 بهحیث آتشهی فرهنگی فرانسه در کابل ایفای وظیفه میکرد و برای مدتی ریاست مؤسسهی «افرن؛ دوستی فرانسه – افغانستان» را نیز به عهده داشت، دانشآموختهی انستیتوت مطالعات دیپلماتیک پاریس و دارای مدرک دکترا از دانشگاه پاریس در عرصهی اقتصاد و حقوق ممالک اسلامی است. وی استاد دانشگاههای تونس و مانتریال نیز بوده و دربارهی افغانستان مقالههای زیادی نوشته و چند کتاب تألیف کرده است.
این گزارشهای رونی دولو که در کتاب «رویدادهای تاریخی افغانستان» نوشتهی ژیل روسینیول ثبت شده، رویدادهای پنهان تاریخی مربوط به افغانستان را به ما نشان میدهد.
باب هشتم، 1934 – 1936
هیچ چیزی در مأموریتهای قبلی رونی دولو (René Dollot) او را آمادهی وزیرمختارشدن در افغانستان نمیکرد. مأموریتهای سیاسی او عمدتا در اروپا و خاصتا در ایتالیا سپری شده بود. او در این کشور بالترتیب پستهای معاون قنسول در شهر ونیز (1917 – 1919)، جنرال قنسول در شهر تریایست (1919 – 1931) و جنرال قنسول در شهر میلان (1931 – 1934) را اشغال کرده بود. او پس از آنکه در جریان سال 1934 بهحیث وزیرمختار در افغانستان مقرر شد، در ماه دسامبر همان سال همراه با گیسلین (Ghislaine)دخترش وارد کابل شد. چون دو فرزند کوچکش متعلم مکتب بودند، خانمش با آنها در پاریس باقی ماند.
رونی دولو با دخترش از بندر مارسیل با کشتی حرکت و بعد از یک مسافرت پانزدهروزه، از طریق کانال سویز، به بندر کراچی رسید و از آنجا فاصلهی 1700 کیلومتر بین کراچی و پشاور را با قطارآهن طی کرد. از آن به بعد مسافرت آنها الی جلالآباد، از طریق درهی افسانوی خیبر، با موتر انجام شد. آنها، چهل کیلومتر دورتر از شهر جلالآباد، وارد نمله، که باغ معروف آن از عصر بابرشاه امپراطور مغل میباشد، شده شب را در مهمانخانهی که برای اراکین در این باغ وجود داشت، سپری کردند و فردای آن در بگرامی که با موتر از شهر کابل نیمساعت فاصله دارد، از جانب رییس پروتوکول وزارت خارجهی افغانستان با گرمی رسما پذیرایی شده و به سواری موتر رسمی و مفشن بیوک او تا به مقر وزارتمختاری بدرقه شدند.
مقر وزارتمختاری فرانسه در کابل یک قصر قدیمی سلطنتی بود که قبلا شاهولی خان در آن میزیست و پس از آن دولت افغانستان آن را به دولت فرانسه به کرایه داده بود. در این مقر دفتر وزارتمختاری، منزل وزیرمختار و دفتر باستانشناسان فرانسوی جا داشت. برای رونی دولو، مانند همقطاران قبلی و بعدیِ او که در آن قصر قدیمی زیست کردند، مصارف حفظ و مراقبت آن ساختمان کهنه یک دغدغهی مهم و روزمره بود.
کابل دیپلماتیک بین سالهای 1934 و 1936
در دههی 30 تعداد نمایندگیهای سیاسی مقیم کابل خیلی کم و تعداد خارجیان مقیم این شهر نیز اندک بود. تعداد دقیق نمایندگیهای سیاسی به هشت میرسید که عبارت بودند از سه سفارتخانه (سفارتخانههای اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، ترکیه و ایران) و پنج هیأتسیاسی (جرمنی، برتانیه، جاپان، ایتالیا و فرانسه).
در تبصره راجع به خارجیان مقیم کابل رونی دولو میگوید که آنها، خارج از حلقهی هموطنان خود، با دیگران نشست و برخاست چندانی ندارند و از افغانها نیز بنابر دلایل موجه دوری اختیار میکنند. دلیل اول این وضعیت را هویت نمایندگیهای مقیم کابل و رقابتی شکل میدهد که نظر به اوضاع سیاسی در اروپا و اوضاع سیاسی بغرنج افغانستان در بینشان حکمفرما است. دلیل دوم آن پروتوکول سختگیرانهی دولت افغانستان است که به یک تعداد محدود افغانها اجازهی دید و بازدید با دیپلماتهای خارجی را میدهد. بدیهی است که خانمهای افغان که هنوز هم چادری میپوشند، اجازهی اشتراک در محافل رسمی را ندارند.
هیوگ جان دیانوس (Hugues-Jean Dianous)) که در سالهای 50 وزیرمختار فرانسه در افغانستان بود نیز در مورد دید و بازدیدها همان تبصره را نموده است که بیست سال قبل از او رونی دولو کرده بود.
در کابل شورویها با هیچ کس رابطه ندارند و تمام ارتباطشان در بین خودشان خلاصه میشود. سفیر روس، لئونید ستارک ((Leonid Stark از سال 1924 بدینسو در کابل ایفای وظیفه میکند. دولو او را شخص بینهایت زیرک معرفی میکند و میگوید که لسان فرانسوی را نیک میداند و از آن در پیشبرد وظیفهی شیخالسفرا، که تا فبروری سال 1936، یعنی تا سال ختم مأموریتش، به دوشش بود، استفاده میکرد.
اتحاد شوروی اوضاع افغانستان را به دقت نظارت میکند؛ زیرا که از جانبی یک کشور همسرحدش است و از جانب دیگر تاجیکها، ترکمنها و اوزبیکها، تزارها و بعد از آن کمونیستها به مشکل قادر به مطیعساختن آنها شدند، در دو طرف دریای آمو زیست دارند. بعید نیست که اتحاد جماهیر شوروی، همانطوری که بعدها در سال 1940 ژوزیف هاکن گزارش داد، در شمال افغانستان همدستانی داشته بودند. بایست خاطرنشان شد که برای مهارکردن حرکات ملیگرایانهی همین مردمان است که ستالین (Josephe Staline) تلاش میکند روسها را در جمهوریتهای آسیای مرکزی جابهجا کند تا بتواند توسط آنها حرکات مردمان بومی را تحت کنترل قرار دهد.
در سال 1935 شوروی اولین همکار تجارتی افغانستان است.
جرمنها بسیار فعالاند و وزیرمختارشان، داکتر کورت زیمکه (Kurt Ziemke)، متخصص ترکیه میباشد. جرمنها تسلیحات اردوی افغانستان را به عهده دارند و صاحبمنصبان اردو را تربیه میکنند. معاملات از طریق شرکت تجارتی جرمن – افغان (Deutch-Afghanisch) صورت میگیرد. در سال 1935 آلمان مبلغ شش میلیون مارک به افغانستان کریدیت قایل شد و به تعقیب آن در سال 1936 مبلغ پانزده میلیون مارک دیگر داد که عمدتا بهمنظور خریداری ماشینآلات حربی، اسلحه و مهمات داده شده بود. متخصصین آلمانی مشغول ساختن یک فابریکهی سمنت در پلخمری، یک بند برق، یک فابریکهی نساجی و یک فابریکهی تولید شکر میباشند. همچنان یک متخصص جرمن در قسمت انکشاف پست و تلگراف با دولت افغانستان همکاری میکند (اولین دستگاه نشراتی رادیویی در سال 1928 توسط کمپنی زیمنس نصب گردیده است). شرکتهای زیمنس و استال یونیون در سال 1935 نمایندگیهای دایمی در کابل تأسیس نمودند. شرکت هوایی لوفتانزا در سال 1937 خط هوای بین برلین و کابل را از طریق بغداد و تهران افتتاح کرد. استادان آلمانی در لیسهی نجات که بهنام مکتب جرمنها هم یاد میشود مشغول تدریساند. در مجموع در سال 1935 تعداد اتباع آلمان در افغانستان بین 120 الی 150 نفر تخمین میشد که از آن جمله کم از کم 20 تن آن واضحا عضو استخبارات این مملکت و به گفتهی وزیرمختار انگلیس، نازیهای دوآتشه بودند.
هتلر که از سال 1933 به این طرف قدرت را در دست داشت، دربارهی این منطقه یک دید سیاسی درازمدت دارد. او مانند اسلاف خود در جنگ جهانی اول، در نظر دارد افغانستان را به یک پایگاه تبدیل کند تا بتواند از آنجا با تحریک قبایل سرحد اوضاع هندوستان را مغشوش کند. به همین علت جرمنها فعالیتهای زیرزمینی فقیر ایپی «میرزا علی خان» را در وزیرستان تمویل میکنند. این امکان هم وجود دارد که هیأت علمی نباتشناسی جرمن که در سال 1935 از بدخشان دیدن کرد[1] وظایف ضمنی دیگری را نیز عهدهدار بود. ثبوت این نوع فعالیتهای جرمنی در افغانستان در سال 1945، هنگامیکه نمایندگان سیاسی قدرتهای غربی مقیم کابل آرشیف وزارتمختاری آلمان را تفتیش کردند، بهدست آمد. در اثر این تفتیش اسنادی بهدست آمد که در مورد چنین فعالیتها هیچگونه شک و تردیدی بهجا نمیگذاشت. ولی با وجود این فعالیتها و با وجود تقاضاهای زیاد جرمنی توأم با دلچسپی وزیر اقتصاد افغانستان، عبدالمجید خان، این کشور در جریان جنگ جهانی دوم، مانند جنگ جهانی اول (1914-1918)، بیطرفی اختیار کرد. این را نیز باید گفت که درست قبل از آغاز جنگ جهانی دوم (1939 – 1945) برلین فراهمآوری امکانات بازگشتاندن امانالله خان را، که از هواخواهان جرمنی بهحساب میرفت، بر تخت سلطنت بررسی میکرد. در عین زمان، به تاریخ 3 اگست 1939، یک کریدیت جدید بالغ به 55 ملیون مارک را نیز برای افغانستان قایل شد.
موقف ایتالویها نسبتا بغرنج است؛ چرا که شاه سابق در روم پناهنده شده است. او هنوز هم طرفداران زیادی دارد و چندین ابلاغیه و اعلامیهی او نشاندهندهی آن است که هنوز هم امید دارد که روزی دوباره بر تخت سلطنت جلوس کند. آیا به همین خاطر است که صدراعظم، محمدهاشم خان، برادرزادهی جوان خود، سردار نعیم خان نزده ساله را در سال 1932 بهحیث وزیرمختار افغانی در روم تعیین کرده است؟ چنان مینماید که حکومت ایتالیا با در نظرداشت سن کم وزیرمختار و نمایندهی فوقالعاده، این مقرری را برای خود هتک حرمت تلقی کرده است.
از ختم 1932 بدینسو در اثر یک موافقه بین افغانستان و ایتالیا یک کشیش در وزارتمختاری ایتالیا اقامتگزین شده است و هر هفته مراسم مذهبی را در کلیسای کوچکی که در آنجا موجود است دایر میکند. روزهای یکشنبه کاتولیکهای ایتالیایی، فرانسوی و جرمن در آنجا حضور به هم میرسانند. کشیش مذکور به زبان فرانسوی وعظ میکند (گزارش 2 جنوری 1933). دولو که سالها در ایتالیا ماموریت کرده با وزارتمختاری ایتالیا مناسبات خیلی حسنه دارد و حتا با یکی از آنها، جینو مانچیولی (Gino Mancioli) متخصص امور مالی، که در تنظیم امور مالی افغانستان با حکومت همکاری میکند طرح رفاقت و دوستی ریخته است.نجا وجود دارد
قبلا ایتالیا خواهان انکشاف مناسبات تجارتی با افغانستان بود و در این زمینه حتا با جرمنها رقابت داشت. در ماه دسامبر 1936 ایتالیا موفق به فروش 24 فروند طیاره بمبافگن به افغانستان شد؛ درحالیکه آلمان توانست فقط شش یا هشت فروند طیارهی مسافربری به افغانستان بفروشد و انگلیسها تنها هشت طیارهی بمبافگن. ایتالویها همچنان ماشیندار، موترهای زره و تراکتورهای توپ بر را نیز به اردوی افغانستان عرضه میکردند. جانشین دولو در کابل، جورج دیوفور دو له پراد (Georges Dufaur de la Pra) حتا به این نظر بود که شاید روزی ایتالویها جای هیأت نظامی جرمنی را در عرصهی امور حربی بگیرند (گزارش 10 دسامبر 1936).
در مورد انگلستان، دولو ادیبانه مینویسد که این مملکت «با عشوهگری» نخواسته است که در کابل سفارتکبرا داشته باشد. او علاوه میکند که انگلستان در افغانستان نه باشنده دارد و نه کدام دلچسپی اقتصادی و نه در پی آن است (گزارش 11 جنوری 1936). در لیسهی حبیبیه که قسمتی از دروس به انگلیسی تدریس میشود نیز استادان هندی را فرستادهاند.
وزارتمختاری انگلیس در حومهی شهر واقع است و از 1929 به بعد توسط سر ریچارد رای ماکوناکی (Sir Richard Roy Maconachie) اداره میشد. در سال 1935 ویلیام فریزر تتلر (William Kerr Fraser-Tytler) جانشین او شد و تا سال 1941 در پست خود باقی ماند. در بین اروپاییان، او افغانستان را از همه بهتر میشناسد. وی تقریبا همهی ماموریتهای خود را در ولایت سرحدی شمالغرب هندوستان سپری کرده است. او در بین سالهای 1923 و 1924 و در سال 1928 به حیث سکرتر و در بین سالهای 1932 و 34 به حیث مشاور در وزارتمختاری کابل ایفای وظیفه کرده است. گزارشهای دیپلماتیک ارسال شده به فرانسه نشان میدهند که او مانند سلف خود یگانه منبع اطلاعاتی معتبر راجع به اوضاع حاکم در قبایل برای همقطاران فرانسوی خود بود چرا که یگانه شخصی بود که در زمینه اطلاعات مؤثق و دست اول داشت. در عین حال با مقامات افغانی، مخصوصا با محمدهاشم خان صدراعظم، نیز محتاطانه مناسبات نزدیک و دوستانه داشت. مردم افغانستان، مخصوصا مردم کابل و قبایلیان، بنابر علل تاریخی و به سبب کمک انگلیستان به دستگاه سلطنت از آنها نفرت دارند. اما حکومت افغانستان برای استقرار اوضاع و تأمین امنیت در ساحات قبایلی به کمک انگلیسان به شمول عملیات نظامیای زمینی و هوایی و طرق پنهان دیگر ضرورت دارد. مثلا در سال 1931 حکومت انگلیس 10000 تفنگ و 180000 پوند به افغانستان بخشید. همچنان در ختم سال 1932 یا شروع 1933 یک کریدیت بالغ به 70000 پوند به دسترس افغانستان گذاشت (گزارش 2 فبروری 1933).
مناسبات ترکیه و افغانستان در اثر تلاش سفیرش، محمدشوکت ایسندال، با وجود آنکه او بیشتر اوقات در خارج میباشد، بسیار حسنه است. هر دو مملکت میکوشند که در امور بینالمللی از سیاست بیطرفی پیروی نمایند و این موجب آن گردید که در ماه جولای 1937 همراه با ایران و عراق موافقتنامهی عدم تعرض سعدآباد را امضا کنند. بدین ترتیب این چهار مملکت با ایجاد اتحاد اسلامی یک جبههی مشترک را در سرحد جنوبی اتحاد شوروی بهوجود آوردند. همکاری بین مملکتهای توسعهیافته و صاحبمنصبان افغان در ترکیه تربیه میشوند. همچنان استادان ترک در فاکولتهی طب کابل تدریس میکنند. رونی دولو مینویسد که با وجود سیاست ضد مذهبی کمال اتاتورک که صدراعظم «محمدهاشم خان» با آن مخالف است، مناسبات بین این دو کشور پیگیر، مستحکم و متکی بر اعتماد متقابل است (گزارش 11 فبروری 1936).وردند
افتتاح وزارتمختاری جاپان زیادتر بالای ایجاد روابط تجارتی استوار است. امتعهی جاپانی به سرعت، نه تنها در بازارهای کابل، بلکه در بازارهای ولایات نیز به دسترس گذاشته شد. از سال 1936 به بعد بورسهای تعلیمی نیز به دسترس محصلین افغان، مخصوصا در رشتهی معدنشناسی، گذاشته میشود.
افغانستان و فارس در سال 1921 یک معاهدهی دوستی با هم امضا کردند (در سال 1934 کشور فارس نام خود را به ایران تبدیل کرد) ولی سفارتهای خود را در جریان سال 1935، پس از آنکه مناقشات سرحدی و معضلهی آب هلمند در اثر میانجیگری ترکیه تا اندازهی فروکش کرد، در پایتختهای همدیگر گشودند. در سال 1935 وزیر خارجهی ایران از افغانستان دیدن کرد. رونی دولو در این مورد مینویسد که «چنان مینماید که خاطرهی خوبی از این دیدار به جا نمانده باشد» (گزارش 11 جنوری 1936). خیلی امکان دارد که دلیل آن تمایل ایرانیان به داشتن یک نگاه غرورآمیز به افغانها باشد.
از سال 1932 بدینسو امریکا مناسبات سیاسی با افغانستان قایم کرده است، اما اولین سفیر آن کشور در افغانستان، ویلیام هارنی برووک (William Hornibrook)، که در سال 1935 به دربار کابل معرفی شد، در تهران اقامت دارد. یک دسته از محصلین افغان برای فراگرفتن تحصیلات عالی، در سال 1932، عازم امریکا شد. در سالهای 1935 – 1936 یک تعداد کارهای ساختمانی، بهخصوص کار ساختمان پل دوشی، توسط یک انجنیر امریکایی سرپرستی میشد. در اطراف کابل یک تعداد محدود تراکتورهای ساخت امریکا نیز به چشم میخورد.
اما کشور فرانسه با فرستادن استادان برای مکاتب استقلال و ملالی و با اعطای بورسهای تعلیمی به شاگردان ممتاز، حضور خود را در این کشور در عرصهی فرهنگ محدود کرده است. یک قسمت بزرگ نخبگان این کشور، همانند اعضای فامیل سلطنتی، با زبان فرانسوی بلدیت کامل دارند. هیأت پرشهرت باستانشناسی فرانسه، که در سال 1922 توسط الفرد فوشه (Alfred Foucher) ایجاد شده بود، تحت مدیریت ژوزف هاکن با همکاری خانمش ماری (Marie) ملقب به «ریا» و مهندس ژان کارل (Jean Carl) نیز به فعالیت خود در سر ساحه ادامه میدهد.
مناسبات بین وزیرمختار و هیأت استادان چندان خوب نیست. بعدها دولو اعتراف کرد که مشکلات او با هیأت کم و بیش بیست نفری استادان در کابل خیلی بیشتر از آنچه بود که او با 20 هزار هموطنش حین مأموریت در شهر میلان به آن مواجه شده بود. این مناسبات با جانشینان دولو مخصوصا هنگام وزارتمختاری ژان باتیست باربیه (Jean-Baptiste Barbier) به اندازهی تیره شد که حتا مناسبات با حکومت افغانستان را نیز متشدد کرد و وزارت خارجهی فرانسه مجبور شد که در موضوع مداخله کند. مدیر مکتب استقلال، اوگوست مومل (Auguste Momal) به مشکل موفق به خاموشکردن غایله شد. رفتار بیباکانهی تعدادی از استادان و بعضی از همسرانشان سبب شد که از تمدید قراردادهایشان به صورت توبیخی امتنا شود.
جو سیاسی
رونی دولو در کتابی که کم و بیش یک سال بعد از ختم ماموریتش در افغانستان راجع به این کشور نشر کرد، به اوضاع سیاسی حاکم در آن جا ندرتا اشاره کرد. او در این مورد از خودداریای که بایست دیپلماتها پس از انجام وظیفه در یک کشور به آن پابند باشند پیروی کرد. علت دیگر این روش محتاطانهی او را در آداب معاشرت ابتداییای او میبینیم که اجازه نمیداد که از مقامات افغانی و از رجالی که با مهماننوازی سنتی افغانی از او به حیث مهمان پذیرایی کرده بودند، بدگویی کند. اما او در جریان ماموریتش، منحیث یک دیپلمات وظیفهشناس، جریان همهی واقعههایی را که خود دیده بود و یا به گوشش رسیده بود به وزارت خارجهی فرانسه گزارش داده بود. با خواندن این گزارشها انسان متوجه میشود که تصویری که او از اوضاع افغانستان داشت، پر از تضاد و پر از سایه-روشنهاست و فهمیده میتوانیم که چرا نخواست که در کتاب خود به گزارش اوضاع سیاسی افغانستان بپردازد.ن برخوردار باشند گیروی میکرد.
حقیقت این است اوضاعی که او در ختم 1934 با آن برخورد، خیلی منقلب بود. رژیم شاهیکه در سال 1929، پس از ازبین رفتن رژیم «بچهای سقاو» جانشین آن شده بود در اثر رقابتهای قومی، شورشهای ممتد قبایل، مخالفت شدید روشنفکران و هواداران امانالله و بالاخره عدم رضایت مردم به خاطر قلت مواد خوراکیای که اکثرا در کابل رخ میداد متزلزل بود. از جانب دیگر، پس از قتل نادرشاه، مملکت با پنجههای آهنین از جانب محمدهاشم خان (1885 یا 86 – 1953) صدراعظم و برادر کهترشاه مقتول اداره میگردید. مقامات عالی دولتی یا به اعضای فامیل سلطنتی سپرده شده بودند و یا به وفاداران رژیم.
سال 1933، چانچه در باب قبلی گفته آمد مملو از واقعات دراماتیک بود.
سال 1934 نیز با شگون خوبی آغاز نشد. در ماه جنوری، در جریان ماه رمضان، مردم کابل و قبایلیان باز هم دست به شورش زدند. در همین ماه سران هزاره مقیم کابل بازداشت گردیدند. خویشخوری و تفویض ماموریتهای بلندپایه به اعضای فامیل شکل یک قانون را به خود گرفته است. دو ماه قبل از رسیدن رونی دولو به کابل، گابرییل بونو (Gabriel Bonneau) شارژدافیر فرانسه در کابل اطلاع داده بود که سردار محمد نعیم خان نوزده ساله و برادر بزرگش سردار محمد داوود خان بیست و سه ساله که از دو سال بدانسو به رتبهی جنرالی نایل آمده بود بالترتیب به حیث معیین وزارت امور خارجه و نائبالحکومهی ولایت ستراتیژیک جلالآباد مقرر گردیدهاند. او نوشته بود که «هویداست که این دو جوان بیاعتنا و خودخواه از هیچ تجربهی برخوردار نیستند» (گزارش 14 جون 1935)[2]. چندی پس از آن دولو مینویسد که اگر خواسته باشد میتواند نمونههای زیاد خویشخوری را ثبت نماید. او علاوه میکند که اگر مردم بازار در برابر این وضع بیعلاقهگی نشان میدهند، در مقابل روشنفکران و آنهایکه ادعای روشنفکری دارند از این امر بینهایت شاکیاند و علاوه میکند که «خطر هم در همین است» (همان گزارش). نتیجهی خویشخوری حکومتی گسترش فساد اداری است. شاید «رژیم» از این طریق وفاداری مامورین را به خود جلب مینماید. در ماه جون 1935 دولو به صورت زیر محمداکبر خان را که پست ولایت کابل را رد و در عوض پست وزارتمختاری افغانی در روم را قبول کرده بود ترسیم مینماید: «شخص نادان. او هنگامیکه مدیر صحتعامه بود از 135000 افغانی بودجه شفاخانهی کابل، مبلغ 90000 افغانی آنرا در جیب خود میانداخت» (همان گزارش).نهایکه ادعای
در یک گزارش طولانی رونی دولو واقعات 1935 را خلاصه نموده و مینویسد که در پارهی امور، در اثر جدیت صدراعظم، پیشرفتهای بهدست آمده است ولی فورا علاوه میکند که :”«حین اجرای امور، محمدهاشم خان بایست نه تنها هرج و مرج حکمفرما در کشور، بیخبری مردم، و تعصبات موجود را مد نظر خود داشته باشد بلکه بایست با تمایل شخصی خود به خویشخوری و به استفادهی ابزاری از احساسات، هنوز کم قوام، ملی مردم خود نیز مجادله نماید» (گزارش 11 جنوری 1936).
مخالفین مهار شدهاند ولی زندانها کماکان مملو از زندانیان اند. در حدود 500 زندانی سیاسی در حبس به سر میبرند. رونی دولو گمانمیکند که آنها امیدی به آزاد شدن ندارند مگر اینکه رژیم سقوط کند. اما این را نیز ثبت میکند که در جریان سال 1935 هیچ کسی به زندان انداخته نشده است. در عین حال صدراعظم در تلاش است که مناسبات خود را با مخالفین بهبود بخشد. او هر شب با حکمرانان ولایات تماس تلیفونی قایم نموده نه تنها از اوضاع کشور خبرگیری میکند بلکه به آنها حالی میسازد که او برحال و بالای اوضاع تسلط کامل دارد. اما از کارکردهای پارلمان، که سال یکبار از ماه جون الی ماه سپتامبر تشکیل جلسه میدهد، هیچ اطلاعی به دسترس عامهی مردم گذاشته نمیشود و پارلمان حتا یک قانون را هم تا حال پاس ننموده است. این نشان میدهد که همهی اختیارات در دست محمدهاشم خان میباشد و دولو تبصرهکنان اضافه میکند که این تمرکز قدرت در حالیصورت گرفته است که هر آن امکان اینکه او مورد سؤقصد قرار گرفته ازبین برود موجود است و صدراعظم این را خوب میداند.
در جریان سال 1935 باز هم شورشهای در ساحات قبایلی همسرحد با امپراتوری هند رخ داد. این شورشها شدت شورشهای قبلی را نداشتند ولی نشان دهندهی اغتشاش دایمی در این مناطق اند. مناطق سرکشی که در آن کنترول اوضاع از نگاه نظامی و از نگاه اجتماعی بسیار دشوار است. دولو از شورشی در بین قبایلیهای مهمند در ایالت سرحد شمالغربی نیز گزارش داده میگوید که «عموزادهگان افغان» این سوی سرحد آنها در جریان شورش با آنها همکاری نمودند. برخوردهای شدیدی با نیروی انگلیس رخ داد و از هر دو جانب 1500 الی 2000 نفر در جنگ اشتراک نمود. تلفات سنگین بود. بالاخره طیارات انگلیسی بالای شورشیان بمبارد کرد و تلفات ملکی زیاد میباشد (گزارش 19 سپتمبر 1935). اوضاع در ماه اکتوبر رو به آرامی گذاشت (گزارش 2 اکتوبر 1935). وزیرمختار مینویسد که در سال اخیر در آن مناطق وضع دوباره به حالت عادی برگشت «گزارش 12 دسامبر 1935» و عقیده دارد که شاید علت اصلی آن شدت سرمای زمستان باشد.
رونی دولو عقیده دارد که اگر چه در جریان سالهای 1934 – 1935 انکشافات مثبتی در اوضاع عمومی رخ داده است اما دستآوردها ناچیز میباشند و میگوید که این کشور به یک دورهی طولانی آرامی و ثبات ضرورت دارد تا بتواند به یک ترقی دوامدار نایل آید «گزارش 11 جنوری 1936».
اوضاع اقتصادی
اقتصاد افغانستان شکننده است. این کشور ضروریات اولیهی خود، چای، شکر، روغن، تکه، مواد پطرولی و همچنان مواد ساختماتی، ابزار آلات و مقادیر بزرگ مهمات، اسلحه و ماشینآلات حزبی را از خارج وارد میکند و تنها میوهی خشک، پوست قرهقل و لاجورد به خارج صادر مینماید. بیلانس تجارتی آن مطلق منفی است.
وضعیت پول افغانی «زیادتر روپیه گفته میشود» خیلی وخیم است. این پول در خلال ده سال اخیر سه بر چهار حصهی ارزش خود را از دست داده است. دولو در این راستا یک مثال تعجبآور ارایه میکند. او میگوید که حکومت پس از آنکه متوجه گردید که رقم مربوط به روغنیات و تیل در بودجهی دولت کسری میباشد یک هیأت تفتیش تعیین نمود تا دیده شود که آیا تقلبی در میان است یا نه؟ و اگر است به کدام پیمانه؟ اما پس از بررسی معلوم گردید که اختلاسی صورت نگرفته است اما مواد مذکور به قیمت نازلتر از قیمت خرید به بازار عرضه میگردد!
تصمیم دولت در ایجاد انحصار در صادرات پوست قرهقل نیز نتایج تباهکنندهی در قبال دارد. قرار تخصیصیه وضع شده برای بانک ملی افغانستان پنج صد هزار پارچه، برای وزارت تجارت یک صد و پنجاه هزار پارچه و برای وزارت دفاع پنجاه هزار پارچه پوست تخصیص داده شده است. به منظور بهدست آوردن یک مقدار هنگفت پول مؤسسات فوقالذکر قیمت فروش را به حدی بلند تعیین نمودهاند که خریداران از انجام معامله صرف نظر و از صحنه خارج گردیدند. در نتیجه ارزش افغانی بیحد پایین افتاد و سرانجام پوستهای عرضه شده به قیمت خیلی پایینتر از آنچه انتظار میرفت بهفروش رسید «گزارش 28 دسمبر 1934».
در ماه اپریل 1935 کار تنظیم امور مالی دولت به کمک جینو مانسیولیِ ایتالوی به پایان رسید. قرار است که نتیجهی آن منحیث کود مالیاتی دولت نشر و تعمیل گردد[3]. در اثر شناسایی با مانسیولی، دولو از سند مذکور با همه جزئیات آن گزارش داد چرا که مانسیولی با منتهای مهربانی در مورد ریفورم مذکور یک راپور تایپ شدهی سه ورقه ترتیب و برایش تسلیم داده بود. چندی بعد از آن دولو یک گزارش جدید راجع به سیستم مالیهگیری در افغانستان ترتیب و به وزارت خارجه فرستاد. طی این راپور که به شکل بکری ارایه گردیده است دولو از موجودیت یازده نوع مالیهی مختلف صحبت میکند. مالیهی زمین سیرآب، مالیهی زمین للمی، مالیهی مواشی، مالیهی دکاکین، مالیهی آسیابها، مالیهی عرادهجات، مالیهی سرک ( حقالعبور)، مالیهی مسکن (تکس شاروالی)، تکس گمرکات، تکس عواید پوستی (تکت پوسته)، تکس بر عواید برق رسانی (گزارش 23 اپریل 1935). او اضافه میکند که حصول مالیات و تکسهای فوق و پرداخت آن به حساب دولت نیز یقیناً امری است مشکل و مملو از پیچیدگیهای زایدالوصف. لعبور)ا
در ماه دسامبر 1935 بانک ملی افغان برای اولین بار به چاپ بانکنوت مبادرت ورزید و بدین ترتیب این پول جدید در پهلوی سکههای مسی و نقرهی که تا آن موقع از آنها استفاده به عمل میآمد، قرار داده شد.
مقامات افغانی میدانند که در نواحی مزار شریف و هرات زیرزمینی مملکتشان مملو از مواد پطرولی میباشد. این مقامات برای زارعین وعده سپردهاند که برای هر کسی که از علایم موجودیت پطرول در زمینش به حکومت اطلاع دهد مبلغ صد افغانی انعام داده خواهد شد. به همین خاطر است که یک دهقان با مقدار کمی از خاک زمینش که بالای آن مقدار امدکی پطرول خریده شده از بازار را انداخته بود به دولت مراجعه کرد. یک متخصص آلمانی فورا پرده از تقلب برداشت و در نتیجه مکافات صد افغانی به مجازات صد ضربهی چوب بر کف پای او تبدیل گردید (گزارش اول مارچ 1935).
دو کمپنی به استخراج و صدور تیل دلچسپی گرفتهاند. یک کمپنی هالندی که نمایندهی بانک پیرسون هالند از آنها نمایندهگی میکند و دیگری هم کمپنی مقتدر ستاندارد آیل (همان گزارش).
و اما مناسبات اقتصادی افغانستان با فرانسه تقریبا در سطح صفر قرار دارد. تجارتخانهی «ری ویان» (Révillon) در نظر داشت تعدادی گوسفندهای قرهقل افغانی را به فرانسه انتقال و به ایجاد رمههای آن اقدام نماید. اما این پروژه تعقیب نشد. به تعقیب پیشنهاد دولت افغانستان مبنی بر فروش تریاک برای صنعت دواسازی بالای فرانسه، حکومت فرانسه به دولو پیام داد که تولیدات هندوچین «که در آنوقت مستعمرهی فرانسه بود» به این منظور کفایت میکند. در ضمن نوشته بودند که در اثر خرابی بستهبندی نمونههای فرستاده شده کیفیت خود را از دست داده بودند.
وزارتمختاری فرانسه با کمپنی چکوسلاواکیایای سکودا، که توپهای 75 میلی مترهی
فرانسوی را تولید میکرد، همکاری نمود تا بیست عرادهی آن را بالا افغانستان بهفروش
برساند ولی این اقدام نیز بینتیجه ماند. رونی دولو اشارهکنان میگفت که تولیدات
فرانسه عموما خیلی گران میباشند. علاوتا بایست گفت که برخورد مقامات فرانسوی با
مقامات افغانی نیز به شکل ناشیانه صورت میگرفت. در همین راستا دولو یک نشانی را
که دولت فرانسه نظر به تفاضای او عنوانی فیضمحمد خان وزیر خارجهی افغانستان
فرستاده بود، چون مقامات فرانسوی یک نشان نسبتا کم ارزشی را انتخاب نموده بودند،
از بیم اینکه مبادا مقامات افغانی تفویض آنرا هتک حرمت تلقی نمایند دوباره به
پاریس ارسال نمود[4]
(گزارش 25 آگست 1935). جانشین دولو، دوفور دوله پراد نیز ثبت نموده است که حین
دیدار شاهمحمود خان وزیر دفاع افغانستان از پاریس در ماه نوامبر 1936، مقامات
فرانسوی با منتهای بی مبالاتی با او رفتار نمودند. چنانچه در جریان یک محفل رسمی،
در حالیکه شاهمحمود خان در سه متری البرت لوبران (Albert Lebrun) رییسجمهور فرانسه قرار داشت هیچ کسی
به فکر اینکه او را به رییسجمهور معرفی کند نیافتاد! (گزارش 10 دسمبر 1936).
در همین راستا روسها و جرمنها حین
بازدید مقامات افغانی از ممالکشان نسبت به مقامات فرانسوی زرنگی ویژهی از خود
نشان دادند.
زوزف هاکن – مشاور خاص
در افغانستان دههی 30 ژوزف هاکن آمر هیأت باستانشناسی فرانسه و جانشین الفرد فوشه، از نگاه علمی و از نگاه سیاسی از یک موقعیت خاصی برخوردار بود.
در آن زمان ژوزف هاکن بهحیث بزرگترین متخصص در هنر شرق دور شناخته میشد. او در نتیجهی روابط نیکی که با عالیترین مقامات دولت شاهی «افغانستان» داشت در ایجاد روابط بین افغانستان و فرانسه رول اساسیای بازی نمود.
زمانیکه نادرشاه و فامیلش در مهاجرت مقیم پاریس بودند او از ایشان خبرگیری کرده بود و آنها این را هرگز فراموش ننمودند. بدین صورت هاکن به آسانی میتوانست با صدراعظم، با برادرش شاهمحمود خان وزیر دفاع و بالاخره با مارشال شاهولی خان داخل تماس شود. چنانچه چندی بعد یک وزیرمختار دیگر فرانسه – ژان باتیست باربیه – به همین لحاظ با او حسادت ورزید.
دولو هاکن را نسبت به آنچه یقینا آرزویش بود کمتر شناخت چه اخیرالذکر تقریبا کلیهی سال 1935 را در سفر گذشتاند. اما نوشتههای او را میخواند و در ضمن با اعضای دیگر هیأت باستان شناسی – دافا – ژان کارل و ژاک مونیه (Jacques Meunié) آشنایی داشت. مخصوصا که دفتر دافا نیز در داخل محوطهی وزارتمختاری قرار داشت.
هکن به خاطری در بین مقامات بلندپایهی افغانی از حیثیت خاصی برخوردار بود که کشفیات او (مانند کشفیات اسلافش) و دستیابیاش به آثار باقی مانده از تمدنهای درخشان ماضی سبب ارضای احساسات ملی افغانها میگردید و ضمنا ادعای کسانیرا که مدعی بودند که افغانستان یک کشور بیتاریخ است – شاید منظور ایران بوده باشد – خنثی میساخت.
در سالهای 1931 – 1932 هاکن در سفر مسمی به «راهپیماییای زرد»[5] که به تشبث آندره سیتروئن (André Citroën)[6] ترتیب شده بود اشتراک نمود. سپس آمریت مؤسسهی «خانهی فرانسه – جاپان» را عهدهدار شد. او در سال 1934 به حیث آمر دافا مقرر گردید و کاوشکاریهای بامیان و به تعقیب آن در 1936 کاوشکاریهای بگرام را به کمک خانمش «ریا» (ماری پارمانتیه – Marie Parmentier)[7] و ژان کارل انجام داد و گنجینههای نایاب مربوط به امپراطوری کاشانی را کشف نمود.
در سال 1939 «شروع جنگ جهانی دوم» او که در قوای احتیاط رتبهی کاپیتانی داشت از جانب مقامات نظامی جلب و با رتبهی اعزازی قومندان در قطعات مربوط به جنرال ویگان (Général Weygand) فرمانده قوای عملیاتی در ساحهی شرق اوسط جذب و به همین عنوان به مقامات افغانی معرفی گردید. او یکبار برای اجرای وظیفه عازم بیروت گردید و در آنجا نظر به درخواست آمرینش در بارهی افغانستان، هندوستان و پارهی مسایل دیگر چندین راپور نوشت.
هاکن در سال 1940 طی تلگرامی که از کابل فرستاد از پیوستن خود به جنرال دوگول (Général de Gaulle) خبر داد و در ماه اکتوبر همان سال همراه با خانمش و کارل وارد لندن گردید. پس از تقرر به حیث نمایندهی «فرانسهی آزاد»[8] در شرق دور کشتی عازم او و خانمش به تاریخ 24 فبروری 1941 توسط قوای بحری دشمن غرق گردید و هر دو جان باختند. با دریافت این خبر همکارش کارل خودکشی نمود.
بعدها، مدیر جدید «دافا» دانیل شولومبیرژه (Daniel Schlumberger) از کارآمد های باستانشناسیای هاکن به شدت انتقاد نمود. ما نمیتوانیم که در این مورد قضاوت کنیم. ولی مسلم است که در سالهای بین دو جنگ عمومی، هاکن در ایجاد مناسبات بین فرانسه و افغانستان رول قاطعی بازی نمود و با وزیرمختاران فرانسه نیز کمکهای شایانی نموده است.
دولو – سیاح
از تمجید ممتد دولو نسبت به هاکن میتوان برداشت نمود که او نه تنها مرهون هاکن و همکارانش از نگاه شناخت افغانستان و تاریخ آن و اطلاع از کشفیات تفحصات باستانیشان بود بلکه مرهون تسهیلاتی نیز بود که ایشان در راستای مسافرت به داخل کشور برای او فراهم مینمودند خصوصاً با به دسترس گذاشتن موتر«مودل لافلی» که مودل ملکی موترهای قوای نظامی فرانسه و قادر به راه پیمایی بالای هر نوع اراضی بود.
بدین ترتیب رونی دولو توانست که در افغانستان مسافرت کند ولی بنابر مشکلات تدارکاتی و بنابر بعضی ملاحظات سیاسی نتوانست آنطوری که تمنای آنرا داشت از این کشور دیدن کند.
برعلاوهی اطراف کابل، او چندین بار از پغمان و استالیف دیدن نمود و در جریان تابستان 1935 دو مسافرت بزرگ در داخل افغانستان انجام داد که بعدها در بارهی آنها با پادشاه نیز صحبت نمود.
به تاریخ 16 اکتوبر به مناسبت روز نجات و سالگرد پادشاه ضیافتی به افتخار هیأتهای سیاسی مقیم کابل ترتیب داده شده بود که در آن برای اولین بار از خانمها نیز دعوت به عمل آمده بود. وزیر مختار از این موضوع گزارش میدهد و علاوه میکند که به عوض خانمش، که در کابل نبود، با دخترش در این محفل شرکت نمود. فردای آن دعوت شام دیگری ترتیب داده شده بود که محمد ظاهر شاه نیز در آن اشتراک داشت. دولو میگوید که طی این ضیافت شاه، که ایام شاگردیاش در فرانسه را خوب به خاطر دارد با من راجع به مسافرتهایم به بامیان، به ترکستان افغانی تا به ساحل دریای آمو، به غزنی و به قندهار صحبت نمود. شرمساریای که در سالهای قبل شامل حال او بود در حال از بین رفتن است.
گیسلین دولو – دختر رونی دولو – نیز مانند پدر در داخل افغانستان مسافرتهای انجام داد. او بدون آنکه پدرش او را همراهی کند به کوهنوردیهای پر از مشکلات مبادرت ورزید. این مطلب را میتوان از مکتوبی که شاهولی خان، وزیرمختار افغانستان در پاریس، به تاریخ دوم جنوری 1936 به جواب مکتوب مؤرخ 17 دسامبر 1935 رونی دولو نوشت استنباط کرد. در جوابیهی خود شاهولی شاه نوشته بود که : «با خواندن یک مقالهی منتشره در جریدهی «دوست مردم»[9] از کوه نوردیهای خارقالعادهی دختر شما و تعدادی از استادان فرانسوی در سلسله کوه بابا که قلهی آن با داشتن 4850 متر ارتفاع بلند تر از قلهی مونت بلان است اطلاع حاصل نمودم.
اما دولو نتوانست که به هرات سفر نماید. او همچنان موفق نشد که از مناطق هم سرحد با امپراطوری هندوستان، که تقریبا دایما در شورش بودند، دیدن کند. این را نیز بایست به یاد داشت که وضع سرکها نیز بیاندازه خراب بود.
در مورد وضع سرکها در افغانستان اتفاقا راپوری به دست ما رسیده است که آنرا ژوزف هاکن منحیث عضو اردوی شرق میانه و مقیم در افغانستان که اطراف و اکناف این کشور را کاملا میشناخت به تاریخ 20 اپریل 1940 عنوانی قوماندانی عمومی آن اردو فرستاده و در آن نقشهی سرکهای موجود و همچنان وضعیت دقیق آنها را تشریح داده است. او در توضیحات نفشهی خود میگوید که سرکهای که به خط مداوم قرمزی رسم شدهاند سرکهای اند که موترهای تیزرفتار و لاری بالای آنها عبور و مرور کرده میتواند. قسمت بزرگ این سرکها قفط به صورت موسمی قابل استفاده میباشند. سرکهای که سال تمام – یعنی با مسدود شدن کمتر از یک هفته در سال – قابل استفاده میباشند سه سرک اند: سرک کابل – پشاور از طریق کوتل لته بند، سرک کابل پلخمری و از آنجا به مزار شریف و یا به خانآباد و تالقان و بالاخره سرک کابل گردیز. سرک کابل قندهار عادتا در ماههای جنوری و فبروری الی نیمهی ماه مارچ مسدود میباشد. متباقی سرکهای که به خط مداوم رسم شده اند تنها در موسم تابستان و ماههای بعدی آن الی دسامبر قابل استفاده میباشند به استثنای سرک هزارهجات (بامیان – هرات) که بین ماههای نوامبر و می مسدود باقی میماند زیرا که در فصل زمستان برفباریهای شدید و در فصل بهار سیلهای که پلهای کم ثبات را تخریب میکنند مانع گشت و گزار ترافیک میگردند.میزیآم
هاکن بالای این موضوع که نباید به خبرهای رسمی که سرکها را باز اعلان مینمایند بیش از حد اعتبار نمود مصرانه تأکید میکند و میگوید که این معلومات اکثرا خیلی خوشبینانه میباشند و سرکهای را که به مشکل میتوان از آنها عبور نمود به روی ترافیک باز نشان میدهند. او در این راستا میگوید که اگر حاکمی موفق گردد که به کمک کارگران استخدام شده به منظور تیله نمودن موترش در جاهای صعبالعبور به محل مأموریت خود برسد مقامات سرک مذکور را به روی ترافیک باز اعلان مینمایند.
ختم مأموریت
در جریان ماه جون 1936 رونی دولو یادداشتی مبنی بر تقررش بهحیث مدیر آرشیف دیپلماتیک وزارت امور خارجه دریافت میکند.
او در اواخر ماه آگست طی ملاقاتی با محمدظاهر شاه مکتوب برگشت خود را به او تقدیم میکند و در ختم ملاقات پادشاه نشان سردار اعلی را برایش تفویض میکند. آیا این یک رسم و رواج عادی بود که پادشاه در ختم مأموریت رؤسای هیأتهای سیاسی چنین نشانی برایشان تفویض کند؟ در هر صورت چنان مینماید که طرز ایفای ماموریت رونی دولو مورد پسند مقامات افغانی قرار گرفته بود که علایم آن در مکتوبی که شاهولی خان به تاریخ 2 جنوری 1936 برای او نوشته بود مشاهده میشود. او نوشته بود: دلچسپی شما به همهی امور مربوط به افغانستان برای من از خلال مکاتبی که از کابل برایم میرسند آشکار است. برای من جای خوشبختی است که موفقیت شایان شما را در اجرای وظیفهی عالیتان مبنی بر تحکیم روابط بین کشورهای مان تبریک بگویم.
رونی دولو در کل 21 ماه در کابل سپری نمود که مدت نسبتا کوتاهی است چه عادتاً
چنین ماموریتهای دوردست چهار سال یا کمی کمتر از آن دوام میکنند. با آنهم او موفق
شد که در همین مدت کوتاه مقدار زیاد معلومات جمعآوری کند که به او اجازه داد تا
یک اثر بزرگ هم از نگاه حجم (سه صد صفحه) و هم از نگاه کیفیت و اعتبار تألیف و نشر
کند. این چشمدیدها برای خیلیها با ارزش است که چشمدید اولین وزیرمختار
فرانسه در افغانستان است که از داخل کشور دیدن کرد؛ ولو که او موفق به رفتن به
سیستان و هرات نشد.
[1] – این هیأت در حقیقت از نورستان دیدن نمود. مترجم
[2] – در مورد محمدنعیم خان رونی دولو یک اندازه تغییر عقیده داده میگوید که شخص هوشیاری است که زبان فرانسوی را با ظرافتهای آن تکلم میکند.
[3] – این کود تحت عنوان “تشکیلات و دوایر مالیاتی افغانستان” نشر گردید.
[4] – نشان لیژیون دونور ” La légion d’honneur ” فرانسه نظر به ارزش دارای پنج درجه یا جزء میباشد. حکومت فرانسه برای وزیر خارجهی افغانستان از طرف پایین نشان درجه دوم را اعطا نموده بود. مترجم
[5] – اولین سفر با موتر بین بیروت و بیجینگ که از طریق شهرهای هرات، کابل و جلالآباد از افغانستان عبور کرد. مترجم
[6] – آندری سیتروین بنیاگزار کمپنی موترسازی سیتروین میباشد. مترجم
[7] – همراه با احمد علی کهزاد، ماری هاکن مؤلف کتاب “رسوم و افساههای افغانی” میباشد [این اثر توسط داکتر میر محمد امین فرهنگ به دری ترجمه شده است].
[8] – سازمان مقاومین فرانسه در برابر آلمان نازی که توسط جنرال دوگول پایهگذاری و رهبری میشد. مترجم
[9] – این جریدهی غیر رسمی تحت عنوان “L’ami du peuple” در کابل به آدرس خارجیان مقیم این کشور نشر میشد.