رویداد‌های تاریخی‌ افغانستان؛ ماجرای پیرِ شامی | بخش سوم و پایانی

رویداد‌های تاریخی‌ افغانستان؛ ماجرای پیرِ شامی | بخش سوم و پایانی

ژیل روسینیول
ترجمه: سیدضیا فرهنگ

اشاره: در این‌جا بخشی از کتاب «رویداد‌های تاریخی افغانستان» نوشته‌ی ژیل روسینیول (Gilles Rossignol محقق فرانسوی در امور افغانستان، ترجمه شده است. آقای ژیل روسینیول که در اوایل دهه‌ی 70 به‌حیث آتشه‌ی فرهنگی فرانسه در کابل ایفای وظیفه می‌کرد و برای مدتی ریاست مؤسسه‌ی «افرن؛ دوستی فرانسه افغانستان» را نیز به عهده داشت، دانش‌آموخته‌ی انستیتوت مطالعات دیپلماتیک پاریس و دارای مدرک دکترا از دانشگاه پاریس در عرصه‌ی اقتصاد و حقوق ممالک اسلامی است. وی استاد دانشگاه‌های تونس و مانتریال نیز بوده و درباره‌ی افغانستان مقاله‌های زیادی نوشته و چند کتاب تألیف کرده است.

گزارش‌های که وزیرمختار فرانسه به وزارت امور خارجه‌ی فرانسه ارسال کرده است، در کتاب «رویداد‌های تاریخی افغانستان» ثبت شده و رویدادهای پنهان تاریخی مربوط به افغانستان را به ما نشان می‌دهد.

باب نهم، 1938 – 1940

بین سال‌های 1938 و 1940 حکومت افغانستان با تمام قوا تلاش کرد تا به حرکت‌های خصمانه‌ی پیر شامی خاتمه دهد. این واعظ فصیح موفق شده بود که در هند بریتانوی، در نواحی هم‌سرحد با افغانستان، وزیری‌ها را با هدف نهایی‌ِ بازگرداندن شاه سابق، امان‌الله خان، بر تخت سلطنت افغانستان به شورش درآورد.

از سال 1928 به بعد شورش‌های قومی‌ پیوسته در سرزمین‌های دو طرف خط دیورند، سرحد فرضی و قبول‌نشده‌ی افغانستان و هند بریتانوی، ادامه داشت. یکی پی دیگر قبایل شینواری، مهمند، مسعود، منگل، سلیمان‌خیل مربوط عشیره‌ی غلزایی بر ضد حکومت کابل بغاوت کردند. درحالی‌که در آن‌سوی سرحد قبایل ساکن ایالت سرحد شمال‌غربی و وزیرستان در مقابل انگلیس‌ها شورش کرده و بعضا با برادران افغان خود نیز همکاری می‌کردند. در نتیجه حکومات انگلیس و افغان هر دو دلچسبی‌ مشترکی به سرکوب‌کردن اغتشاشیون در هر دو سوی سرحد داشتند.

دیدگاه هیأت سیاسی فرانسه

در گزارش مؤرخ 22 اپریل 1937، وزیر مختار فرانسه، ژان باپتیست باربیه، پیام داد که صد عسکر افغان در برخوردی با شورشیان غلزایی در شمال ولایت لوگر کشته و صد تن دیگر اسیر شده‌اند. او علاوه کرده بود که علف‌چر‌های تابستانی کوچی‌های غلزایی در افغانستان و علف‌چر‌های زمستانی‌شان در کوه‌های سلیمان، در آن سوی خط دیورند، موقعیت دارند. علت دیگر شورش قبایل غلزایی‌ این است که آن‌ها عمدتا‌ در قاچاق دست دارند و با احداث تهانه‌های نظامی در امتداد سرحد که فعالیت‌های‌شان را تحت کنترل قرار می‌دهد و با پرداخت مالیات گمرکی که از جانب حکومت وضع شده است مخالف‌اند. این شورش که بعدا سلیمان‌خیل‌های کتواز (پکتیای امروزی) نیز به آن پیوستند تا ماه نوامبر 1937 که شروع موسم سرما است دوام کرد.

به تاریخ 16 اپریل 1938 باربیه باز هم گزارش می‌دهد که قبایل سلیمان‌خیل دوباره اغتشاش کرده‌اند و قوای نظامی افغانی به فعالیت آغاز کرده است. قوای انگلیس‌ با آن‌ها همکاری می‌کند و چراگاه‌های تابستانی سلیمان‌خیل‌ها را تسخیر و اشتران‌شان را‌ موقتا ضبط کرده است. به تاریخ 19جون باربیه اطلاع می‌دهد که قبایل سلیمان‌خیل، به استثنای یک گروپ هزارنفری، سر اطاعت فرو آورده‌اند.ورده  

به تاریخ 6 جولای 1938 باربیه به اطلاع پاریس می‌رساند که مسعود‌های جلال‌آبلاد و وزیری‌های ایالت شمال غربی به نوبه‌ی خود دست به اغتشاش زده‌اند و نزدیک بود که سرک کابل-پشاور را مسدود کنند. شورشیان از رفتار خشنی‌ که در کتواز صورت گرفته است ناراضی‌اند و مخصوصا بمباردمان هوایی را تقبیح و آن را ناحق و برای مسلمانان حقیقی شرم‌آور می‌خوانند. باربیه علاوه می‌کند که به علت ناآرامی‌ها در اطراف، دهشت حکومتی در کابل حکم‌فرما است. در همین گزارش او برای اولین‌بار به رول قاطع یک آشوب‌گر در ساحات قبایلی اشاره کرده و از او به‌نام «پیر شامی» یاد می‌کند اما می‌گوید که در حوالی 25 – 26 جون اوضاع در کتواز دوباره به حالت عادی برگشته است و در این زمینه، می‌نویسد که وضع خیلی بحرانی بود. بحرانی‌تر از سال قبل!

در گزارش دوم، مؤرخ همان روز، باربیه خبر می‌دهد که آن «پیامبر نام‌نهاد» (منظورش پیر شامی است) مردم منطقه را به شورش درآورده بود که توسط یک طیاره‌ی انگلیسی ساحه را به قصد دهلی ترک کرده است. او می‌گوید که هم‌قطار انگلیس من (فریزر تتلر) بی‌پرده که از طرفی برای اخراج پیر شامی از ساحه‌ی مورد استفاده قرار گرفت سخن گفته، می‌گوید که علت آن پرداخت ده‌هزار پوند[1] به او بود.

ماجرای «پیر شامی» می‌توانست در همین جا خاتمه پیدا کند و وزیر‌مختار، چنانچه وظیفه‌اش است، کماکان از اوضاع سیاسی مملکتی که در آن وظیفه داشت به دولت خود گزارش دهد. اما در حقیقت این آغاز ماجرا بود.

معمای پیر شامی

درک باربیه و هم‌قطاران کابلی او در این مرحله از قضیه‌ی «پیر شامی» خیلی محدود بود و تنها قسمتی از مطلب را احتوا می‌کرد. شخصیت حقیقی «پیر شامی» در اثر تحقیقات همزمان کمیشنری عالی فرانسه در بیروت[2]، وزارت‌مختاری‌های فرانسه و انگلستان در کابل و یک تعداد دیگر دفتر‌های سیاسی‌ فرانسه و خارجی در ختم سال 1939 روشن شد.

اسم حقیقی «پیر شامی» سیدمحمد سعدی گیلانی بود و در حوالی سال 1900 در دمشق زاده شده بود. او برای فراگرفتن تحصیلات عالی به جرمنی مسافرت کرد و در آن‌جا با دختر یک قوماندان ژاندارم ازدواج کرد. او و برادرانش در حدود پنجاه باب خانه و دکان در دمشق و یک تعداد جایداد‌های زراعتی در جاهای مختلف به میراث گرفته بودند. در سال 1919 پس از مرگ برادر بزرگش او مقام رهبری جماعت قادریه را در دمشق احراز کرد (گزارش 3 نوامبر 1939) و در بازگشت از آلمان دریافت که در اثر اجراآت اشتباه ناظرش و قرضداری‌های سنگین، قسمت بزرگ جایداد‌های میراثی در گرو قرضداران قرار دارند.

در سال 1926، حین بغاوت مردمان دروز بر ضد فرانسویان، او و فامیلش، که در قطار ملی‌گرایان قرار داشتند، ملیت ترکی اختیار کردند. این تصمیم برای‌شان خیلی گران تمام شد، چرا که دولت فرانسه گمان می‌کرد که ترکان ساکن شام در بغاوت جاری دست دارند و به همین علت اموال‌شان را مصادره کرد.

گیلانی پس از چند سال تفکر و انجام چند سفر تصمیم به فعالیت‌های ماجراجویانه در غرب امپراطوری هندوستان گرفت. دارای قرابت فامیلی با ملکه ثریا، ملکه‌ی سابق افغانستان، و شاید هم یک اندازه در اثر تشویق امان‌الله خان، او به فکر آن افتاد که مردم وزیرستان را آماده‌ی بغاوت کرده و پس از آن به فعالیت‌های خود در درون افغانستان، تا جلوس مجدد شاه سابق، امان‌الله خان، بر تخت سلطنت کابل ادامه دهد. رهبر قادریه‌های دمشق بودن نیز یقینا موقف او را نزد قادریه‌های هندوستان و نزد مسلمانان منطقه قوی می‌ساخت.

او پس از فراهم‌آوری هفت‌هزار پوند، در اوایل سال 1938 به بغداد و از آن‌جا به کراچی و از کراچی به لاهور و سپس به وزیرستان رفت. در وزیرستان پس از آن‌که اطمینان خاطر پولیتیکل آفیسر یا مامور سیاسی بریتانوی، میجر برنس (Major Barnes) را حاصل کرد، آغاز به وعظ کرد. مردم به او لقب «پیر شامی» به معنی پیر یا روحانی ‌‌که از شام یا دمشق آمده است دادند. به تاریخ 15 جون از مقام کانیگورام، یک قریه‌ی واقع در ارتفاعات کوه‌های سلیمان خطابه‌ی ایراد و طی آن محمد‌ظاهر شاه را یک شاه غاصب اعلان و اظهار کرد که در نظر دارد امان‌الله خان را دوباره به پادشاهی بردارد. پس از اعلان جهاد علیه انگلیس‌ها او موفق به جمع‌آوری چندهزار طرفدار شد. به تعقیب این موفقیت تصمیم گرفت تا به‌سوی غزنی حمله‌ور شود. اما قوای هوایی بریتانیه داخل معرکه شده، اجتماع هواداران او را بمبارد کرد در عین حال قوای توپچی بریتانوی نیز بر آن‌ها شلیک می‌کرد. در همین گیر و دار میجر برنس قاصدی نزد «پیر» فرستاد که به تاریخ 26 جون با او ملاقات کرد. قرار گزارش کمیشنر عالی فرانسه در بیروت، گویا طی این ملاقات «پیر» اظهار نموده بود که هدف اصلی او به‌دست‌آوردن یک مقدار پول است تا بتواند به کمک آن قرض‌های خود را ادا کند و برای خود و فامیلش زندگی مرفه‌ی فراهم سازد. برنس به معنی حقیقی این کنایه پی برد و موافقه‌اش بر آن شد که پس از اخذ یک چک بالغ بر بیست‌وپنج هزار پوند «پیر» از صحنه خارج شود (گزارش 3 نوامبر 1939).

در اوایل ماه جولای «پیر» به خراجات دولت انگلیس هندوستان را توسط طیاره به قصد دمشق ترک کرد. در دمشق او با مک کریت (Mac Kereth) جنرال قونسل انگلیس ملاقات کرد و اخیرالذکر قبول کرد که من‌بعد یک بانک فلسطینی مستمری‌ را که برای او تعیین شده بود برایش بپردازد. پس از آن «پیر» به آلمان رفت تا خانم و اطفال خود را از آن‌جا به دمشق انتقال دهد.

خار بغل حکومت افغانستان

در موضوع «پیر شامی» خشم حکومت کابل از همه اول‌تر متوجه انگلیس‌ها شد. افغان‌ها از این که حکومت انگلیس به عوض کشتن و یا حد اقل بازداشت «پیر شامی» تنها به اخراج او از سرزمین هندوستان اکتفا کردند، خیلی ناراضی بودند.

به تاریخ 7 جولای باربیه ترجمه‌ی یک مقاله‌‌ی منتشره در جریده‌‌ی نیمه رسمی «اصلاح» را که به‌نظر او دست پر قدرت صدراعظم محمد‌هاشم خان در پشت آن بود، به مرکز فرستاد. او نوشت که این مقاله حکومت انگلستان را به پیروی از یک سیاست «اشتباه‌آمیز» متهم می‌سازد و ضمنا «پیر» را یک مسلمان خراب، معتاد به سگرت و شراب‌خور خوانده، می‌افزاید که او یقینا (برای پیشبرد عملیاتش) به پول وافر و به کمک یک قدرت بزرگ احتیاج دارد! باربیه گمان می‌برد که این مقاله انگشت اشاره به‌سوی انگلیس دراز می‌کند.

اما مقاله‌ی مبهم مذکور درباره‌ی حمله‌ی‌ نظامی قوای بریتانوی بالای وزیری‌ها خاموشی اختیار کرده بود. باربیه فکر می‌کند که یگانه دلیل نشر آن این است که حکومت کابل نمی‌خواهد خود را (به مناسبت مداخله‌ی نظامی‌ انگلیس) مدیون وایسرای هند بداند.

به تاریخ 11 جولای روزنامه‌ اصلاح مقاله‌ی‌ دیگری نشر کرد. در این مقاله آمده است که «پیر شامی» توسط طیاره از کراچی به بغداد انتقال داده شده است و این خود مظهر سهل‌انگاری انگلیسان در این قضیه است. نویسنده‌ی ناشناس که «پیر شامی» را هم‌تراز تی،ای،لارنس (T. I. Lawrence) می‌خواند، برادران و مردم آزاده‌ی سرحد را جدا دعوت می‌کند تا در آینده فریب چنین دشمنان اسلام را نخورند[3].

در تاریخ 16 جولای، باربیه، وزیرمختار فرانسه از وزارت خارجه‌ی فرانسه تقاضا کرد که «قضیه» پیر شامی را به اطلاع کمیشنر عالی فرانسه در بیروت برساند؛ چرا که او یقین داشت که در صورت بازگشت «پیر» به دمشق، چون سوریه تحت کنترل فرانسه بود، از جانب حکومت کابل تقاضا‌هایی در این مورد صورت خواهد گرفت.

در واقع هم چنین شد. در تاریخ 6 سپتامبر باربیه از وزارت خارجه‌ی افغانستان یک یادداشت غیررسمی مبنی بر مجازات «پیر شامی» دریافت کرد. در این یادداشت مقامات افغانی «پیر» را شخص خطرناکی نه‌تنها برای افغانستان، بلکه برای ممالک دیگر (یعنی فرانسه و انگلستان) می‌خواندند و خواهش کرده بودند که اگر بازداشت او امکان‌پذیر نیست، دست‌کم باید تحت نظر گرفته شود. در این یادداشت آدرس «پیر» در دمشق نیز درج شده بود که نشان‌دهنده‌ی‌ِ اطلاعات دقیق حکومت سابق کابل در این مورد بود.

به تاریخ 9 سپتامبر باربیه گزارش داد که او با وزیر خارجه ملاقات کرده، برایش فهمانده که امکان مجازات «پیر» از جانب مقامات فرانسوی، به جرم واقعه‌های ‌که در هندوستان اتفاق افتاده‌، وجود ندارد، ولی حکومت فرانسه اعمال او را در دمشق تحت نظارت قرار داده است. در همین روز وزارت‌مختاری انگلیس در کابل نیز در موضوع دخالت کرد. وزیر‌مختار بریتانیه، فریزر تتلر، برای باربیه توضیح داد که «پیر شامی» نه تنها برای سوریه که تحت کنترل فرانسه است، بلکه برای فلسطین که تحت کنترل انگلستان است نیز خطرناک می‌باشد[4]. با در نظرداشت طریقه‌ی اخراج «پیر» از هندوستان بایست گفت که این تماس وزیر‌مختار انگلیس جز دورویی چیز دیگری نبود.

به تاریخ 3 نوامبر باربیه مکتوبی عنوانی وزیر خارجه‌ی افغانستان فرستاده، برایش خبر داد که براساس اطلاعاتی که از کمیشنری عالی فرانسه در بیروت به‌دست آمده، «پیر شامی» به تاریخ 24 آگست بیروت را به قصد آلمان ترک گفته است. او همچنان اضافه می‌کند که کمیشنری عالی امر داده است در آینده به «پیر» اجازه‌ی دخول در ساحات تحت کنترل فرانسه داده نشود.

چهار روز بعد از آن او بار دیگر به وزارت خارجه‌ی افغانستان اطلاع می‌دهد که به دفترهای قونسلی فرانسه در آلمان امر شده است که از دادن ویزه به «پیر» اِبا ورزند.

پس از انگلیس‌ها و فرانسوی‌ها، حکومت کابل توجه خود را به‌سوی ایتالوی‌ها معطوف کرد. در حقیقت توجه حکومت کابل به‌سوی ایتالیا از مدتی به این طرف معطوف بود به امان‌الله، شاه سابق که در روم پناه‌گزین شده بود.

به تاریخ 28 نوامبر قونسل فرانسه در کلکته گزارش داد که حین بازدید سر اوبری متکالف (Sir Aubrey Metcalfe) سکرتر دولت در امور خارجه‌ی هندوستان از کابل، مقامات هر دو کشور این سوال را که: «پیر شامی هزینه‌ی فعالیت‌های خود را از کجا به‌دست می‌آورد؟» مطرح کرده‌اند.

به علت مناسبات تنگ آشوبگر (یعنی پیر شامی) با شاه سابق مقامات افغانی به‌سوی وزارت‌مختاری ایتالیا توجه خاصی داشتند. چنانچه روزنامه ‌اصلاح ضمن نشر یک مقاله نوشت که: «پیر شامی با یک قدرت خارجی‌ای که با امان‌الله مناسبات نزدیک دارد، ارتباط دارد». آیا این به این معنی است که «پیر شامی» توسط دولت ایتالیا به خدمت شاه امان‌الله گماشته شده است؟

از آن‌جایی‌که «پیر شامی» در آلمان به‌سر می‌برد مقامات افغانی از وزارت‌مختاری جرمنی نیز تقاضا کردند تا فعالیت‌های او را در آلمان خنثا کند. وزیر‌مختار آلمان در این مورد با خوش‌طبعی برخورد کرد. چنانچه قرار گفته‌ی باربیه طی یک ضیافتی در ماه دسامبر 1938 برایش گفته بود که دلش می‌خواهد که قضیه‌ی «پیر شامی» را به‌سوی هم‌قطار روس خود بلغزاند. بدین ترتیب این موضوع به همه وزارت‌مختاری‌های دول بزرگ بستگی پیدا می‌کند و در نتیجه حکومت افغانستان هیچ یک از آن‌ها را مسئول شناخته نمی‌تواند!

از مشکل دولتی تا مسخر‌گی

در تاریخ اول می 1939 سفیر بریتانیه در پاریس به وزارت امور خارجه‌ی فرانسه اطلاع داد که «پیر شامی» با خانمش در آلمان به‌سر می‌برد و دولت او فکر می‌کند که وی در جریان سال دوباره عازم هندوستان خواهد شد. پس از حکومت فرانسه تقاضا شده بود که مانع برگشت او به سوریه شود. ضمنا اطلاع داده بودند که «پیر شامی» صاحب یک پاسپورت ترکی با اسم «بای‌محمد سعدی کیلانی» (کیلانی به کاف) می‌باشد. معلومات فوق به دفتر کنترل خارجیان در فرانسه فرستاده شد و به تاریخ 19 ماه می وزارت خارجه از گابریل پیو او (Gabriel Puaux) کمیشنر عالی فرانسه در بیروت سوال کرد که در مورد منع‌دخول «پیر شامی» به سوریه چه تدابیری اتخاذ شده است؟ با کمال تعجب گابریل پیو او در جوابیه‌ مؤرخ 24 جون 1939 خود نوشت که «پیر شامی» به تاریخ 13 جون با استفاده از یک پاسپورت فرانسوی که به تاریخ 18 اپریل گذشته در برلین برایش داده شده بود، وارد بیروت شده است. او فورا امر بازداشت «پیر» را صادر کرده است ولی «پیر» مقفودالاثر است. گابریل پیواو با خود می‌اندیشد که چطور امکان دارد که قونسل فرانسه در برلین برای «پیر شامی» پاسپورت داده باشد مخصوصا که «پیر» دارای ملیت ترک است؟

در تاریخ 18 جولای وزارت‌مختاری فرانسه در کابل یک یادداشت غیر رسمی به امضای معین وزارت خارجه، حبیب‌الله طرزی، دریافت می‌کند. در این یادداشت غضب‌آلود تقاضا به عمل آمده است که بایست «پیر شامی» از سوریه و لبنان اخراج شود.

در تاریخ 10 آگست 1939 گابریل پیو او به گناه خود اعتراف می‌کند و می‌گوید که امر اعطای پاسپورت به «پیر شامی» به قونسل‌گری برلین از جانب دفتر کمیشنر عالی در بیروت صادر گردیده است. این اشتباه از آن‌جا صورت گرفته است که دفتر ثبت نفوذ سوریه قیاس کرده بود که براساس پروتوکول 4 جولای 1938 محمد سعدی الکیلانی دوباره ملیت سوریه‌ را کسب کرده است.

یقین است که باربیه با خاطر‌جمعی در تاریخ 27 سپتامبر 1939 به مقامات افغانی اطلاع داد که «پیر شامی» را پیدا کرده‌اند و او پس از یک دوره نظربندبودن در شهر پالمیر، اینک در کمپ میش میش در 40 کیلومتری بیروت زندانی است.

اما در این‌جا هم ماجرا خاتمه پیدا نمی‌کند. در تاریخ 4 فبروری 1940 گابریل بونو (Gabriel Bonneau) شارژدافیر وزارت مختاری تلیگرافی به پاریس فرستاده اطلاع می‌دهد که یکی از نزدیکان «پیر» به نام محمد ادیب، باشنده‌ی دمشق که او هم از عقارب ملکه‌ی سابق، ثریا، می‌باشد دو نماینده به کراچی فرستاده و در صدد ایجاد ناامنی در مناطق سرحدی است و مقامات افغانی تقاضای بازداشت او را کرده‌اند.       
تقاضای حکومت کابل از جانب سفارت انگلستان در پاریس و از جانب وزارت‌مختاری انگلیس در کابل نیز تأیید شد.

در تاریخ 6 مارچ بونو به اطلاع مقامات افغانی رساند که محمد ادیب در کمپ میش به «پیر» پیوست.

در نقطه‌ی انجام این ماجرا ما بار دیگر با ژوزف هاکن بر‌می‌خوریم. ژوزف هاکن که مقیم کابل بود و در قوای نظامی‌ ساحه‌‌ی عملیاتی شرق اوسط رتبه‌ی کاپیتانی داشت باری از جانب قوماندانی‌ای مذکور برای مشوره به بیروت فرا خوانده شد. حین اقامتش در این شهر به او وظیفه سپرده شد تا به کمپ میش میش رفته از احوال «پیر» خبرگیری کند. او در راپور مختصر مورخ 15 مارچ 1940 می‌نویسد که زندگی در این کمپ، که یک تعداد آلمان‌ها نیز در آن زندانی‌اند، مرفه است. او با تعجب ثبت می‌کند که «پیر شامی»، این روحانی‌ مسلمان، هم در سگرت‌کشیدن اضافه‌روی می‌کند و هم در نوشیدن مشروبات الکلی، که از بازار خریداری می‌کند، از اعتدال کار نمی‌گیرد.

«پیر شامی» پس از متارکه‌ی فرانسه و آلمان (در ختم جنگ عمومی دوم) از کمپ میش میش رها شد. جایداتی که او در بیرون دمشق داشت برای یک مدت مرکز فعالیت به نفع آلمان درآمد. پس از آن سرنوشت او روشن نیست. به اغلب گمان از برکت ثروتی که اندوخته بود و از برکت همیشگی که دولت انگلیس برایش می‌پرداخت روز‌های اخیر عمر خود را به آرامی در سوریه‌ آزاد سپری کرده باشد.


[1] – در حقیقت 25000 پوند که معادل کم و بیش 220000 یوروی امروزی باشد.

[2] – بین سال‌های 1920 و 1946 سرزمین شام (سوریه و لبنان فعلی) در تحت یک رژیم استعماری در قیمومت کشور فرانسه قرار داشت و توسط یک کمیشنر عالی مقیم بیروت اداره می‌شد. مترجم

[3] – به تاریخ 8 آگست باربیه گزارش داد که صدراعظم، محمد‌هاشم خان، حین یک ملاقات با فریزر تتلر، که از صراحت لهجه‌‍‌ی صدراعظم مبهوت مانده بود، به او گفته است که آن مقاله به اشاره‌ی او نشر شد تا خشم مردم را متوجه یک عنصر دیگر بسازد.

[4] – در بین سال‌های 1920 و 1948 منطقه‌ی مسمی به فلسطین (اردن، فلسطین و اسراییل فعلی) تحت قیمومت کشور انگلستان قرار داشت. مترجم

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *