دشمن اشتباهی – 3

امریکا در افغانستان 2001-2014

نویسنده: کارلوتا گال

برگردان: جواد زاولستانی

بخش سوم

مقدمه

… در بلوچستان که نظامیان پاکستانی یک جنگ کثیف را علیه شورشیان ملی‌گرای‌ بلوچ به‌راه انداخته بودند، گم شدن روزنامه‌نگاران و فعالان سیاسی معمول بود. صدها بلوچ یا سر‌گُم بودند ‌یا در توقیف به‌سر می‌بردند. تعداد زیادی از آن‌ها مرده پیدا شدند. موارد کشتارهای بدون محاکمه توسط نیروهای امنیتی پاکستان از سال 2006 تا سال 2013 آن‌ قدر زیاد شد که سازمان‌های حقوق بشری این عمل را «‌کشتن و سر‌گم» کردن توصیف کردند.

    آی‌اس‌ای به صورت خاص، مسئول بازداشت و تهدید خبرنگاران محلی در سراسر کشور بود. معمولا روزنامه‌نگاران توسط مأموران لباس مخفی استخبارات به داخل یک موتر انداخته می‌شدند و برای دو یا سه روز گم می‌شدند. خانواده و دوستان آن‌ها، نمی‌دانستند که کجا هستند. هیچ‌گاهی خبری از دادگاه و قضا نبود. آنان وقتی که آزاد می‌شدند، از صحبت کردن درباره‌ی این‌که کجا بوده‌اند و چه اتفاقی بر سر آن‌ها افتاده است، خودداری می‌کردند. با آن‌هم، دوستان و هم‌کاران‌شان متوجه می‌شدند که آنان تغییر کرده‌اند: آنان ساکت و آرام‌تر می‌شدند و کار ژورنالیستی‌شان را با احتیاط پیش می‌بردند و از پرداختن به مسایل جنجال‌بر‌انگیز پرهیز می‌کردند. در واقع، در زمان بازداشت، آنان لت و کوب، خفه، با ریسمان آویزان و سوء استفاده‌ی جنسی می‌شدند. آن‌ها و خانواده‌های‌شان تهدید می‌شدند و به آن‌ها هشدار داده می‌شد که یا در تهیه‌ی گزارش‌شان از آنان پیروی کنند، یا پیامدهای هول‌ناک گزارش‌شان را تحمل کنند.

در بدترین موارد، روزنامه‌نگاران به دست شکنجه‌گران‌شان کشته شده‌اند. خبرنگار مناطق قبایلی، حیات‌الله خان دوار پس از آن به قتل رسید که یک حمله‌ی هواپیماهای بدون سرنشین امریکایی را شناسایی کرد. او نخستین گزارش‌گری بود که به این مسئله پی برد و فاش کردن این موضوع برای نظامیان پاکستانی شرم‌آور بود. حکومت پرویز مشرف در رابطه به‌ حمله توسط هواپیماهای بدون سرنشین بر مناطق قبایلی با ایالات متحده‌‌ همکار و هماهنگ بود. اما به مردمش دروغ می‌گفت و از آن انکار می‌کرد. حیات‌الله شش ماه در توقیف بود و سپس بدون درنگ، اعدام شد. سلیم شهزاد که مدا‌م درباره‌ی نظامی‌گری و آی‌اس‌آی می‌نوشت، در سال 2013 جسد بی‌جانش پس از آن پیدا شد که توسط افراد استخبارات بازداشت شده بود. او به دستور بلندپایه‌ترین جنرال‌های پاکستان کشته شد.[1] بر‌اساس گزارش کمیته‌ی حفاظت از روزنامه‌نگاران، حد‌اقل‌ 42 روزنامه‌نگار در یک دهه‌ی گذشته در پاکستان کشته شده‌اند که بیست و سه تن از آنان به دلیل ارتباط مستقیم کار‌شان با پاکستان به قتل رسیده‌اند.[2]‌ هیچ‌یک از این قضایا توسط دادگاه با صلاحیت پی‌گیری نشده‌اند.

کسانی که از این بازداشت‌ها جان سالم بدر برده‌اند، پیش از آزاد شدن‌شان هشدار داده شده بودند که به هیچ‌کسی نگویند که برای‌شان ‌چه اتفاقی افتاده است و با رسانه‌ها صحبت نکنند. این کار آنان، روش مؤثری برای کنترول ثابت شده است. خبرنگاران مقیم کویته می‌توانستند خیلی وقت پیش، حضور رهبری طالبان در این شهر و روابط تنگاتنگ آی‌اس‌آی با آنان را آشکار سازند. این گزارش‌گران به‌آسانی می‌توانستند رهبر طالبان، ملا محمد عمر و اسامه بن‌لادن را ردیابی کنند، اما آنان جرأت نمی‌کردند رخ‌دادها را با آن‌چه می‌دیدند و می‌شنیدند، ارتباط دهند.

سه روز پس از آن شب که تا صبح در اطراف شهر رانندگی کرده بود، این گزارش‌گر مقیم کویته از یک شماره‌ی ناشناس تماس تیلفونی دریافت کرد. تماس گیرنده می‌گوید: «‌من از اردوگاه با شما صحبت می‌کنم‌». او از گرفتن نامش خودداری کرد و اردو را با لهجه‌ی پنجابی صحبت می‌کرد و این نشان دهنده‌ی آن بود که او باشنده‌ی اصلی کویته‌‌ نیست. منظور او از «اردوگاه»، قرارگاه مرکزی نظامیان در کویته بود و گزارش‌گر فهمید که او از مأموران استخبارات است. این تماس گیرنده او را هشدار داد که دیگر با هیچ ‌خبرنگار خارجی کار نکند. او گفت: «‌اگر با خبرنگاران خارجی کار کنی، مسئول پیامدهایش خودت خواهی بود‌». با همین چند‌کلمه‌ی کوتاه، او پیامش را به خبرنگار منتقل کرد. این خبرنگار، پس از آن کارش را با روزنامه‌نگاران خارجی متوقف کرد.

پاکستان همواره کنترول قوی‌ای بر روزنامه‌نگاران و نهادهای رسانه‌ای آن کشور اعمال کرده است. روزنامه‌نگاران پاکستانی زندانی، لت و کوب‌ و توسط حکومت‌های قبلی، چه نظامی و چه ملکی، فاسد شده‌اند. دوران حکومت جنرال پرویز مشرف، از 1999 تا 2008، عموما به عنوان یک دیکتاتوری ترس‌ناک شناخته نمی‌شد. اما قشرها و بخش‌های معین جامعه از بازداشت‌ها و بازجویی‌های وحشیانه به دست شبکه‌های امنیتی مشرف وحشت داشتند، به‌ویژه‌ بلوچ و دیگر جدایی‌طلبان و روزنامه‌نگاران که پا از قانون فراتر می‌گذاشتند. از آن زمان تا‌کنون، کسانی که از رخ‌دادهای مناطق قبایلی صحبت می‌کنند و درباره‌ی آن می‌نویسند و با این کار، روایت نظامیان از رویدادها را به چالش می‌کشند، صدای‌شان خاموش می‌شود.

    یک آموزگار مکتب از وزیرستان جنوبی که نویسنده و شاعر است، به خاطر نوشتن مقاله‌های صریح در یک روزنامه‌ی محلی مورد توجه قرار گرفت. سپس او خاموش شد. او به یکی از آشنایانش گفته بود که یک افسر ارتش او را به شعبه‌ی آی‌اس‌آی در وانه فراخوانده و برایش می‌گوید که دست از نوشتن مقاله بردارد. او گفته بود: «‌اگر دست از نوشتن مقاله بر‌نداری، برایت خیلی بد تمام خواهد شد‌». این افسر ارتش گفته بود که وظیفه‌اش بود که دهان این نویسنده را ببندد و برایش مهم نبود چگونه به این هدفش می‌رسد، با هشدار دادن به او یا ‌کشتن او. آن افسر از معلم مکتب پرسیده بود: «‌حتا ما اگر تو را بکشیم، باز هم معاش خواهیم گرفت. آیا باز هم خواهی نوشت؟»

بعد از سال‌ها کار در افغانستان و پاکستان، من به ژرفای کنترول آی‌‌اس‌آی بر روزنامه‌نگاران و در سطح بزرگ‌تر، جامعه، پی بردم. روزنامه‌نگاران نه فقط به خاطر پوشش دادن بعضی موضوعات خاص هشدار داده می‌شدند، بل‌که به صدها گزارش‌گر و ویراستار پول داده می‌شد‌ تا مقاله‌های دل‌خواه نظامیان و در حمایت از پالیسی‌های آنان را نشر کنند. هم‌چنان، مقام‌های بخش رسانه‌های ارتش خودشان مقاله می‌نوشتند و با نام مستعار آن را در روزنامه‌ها نشر می‌کردند. من وقتی به این موضوع پی بردم که داستان‌های جالب‌ در رسانه‌ها را پی‌گیری کردم، اما کشف کردم که در اکثر موارد، این گزارش‌گران وجود نداشتند و داستان‌ها ساختگی بودند.

یک ویراستار بازنشسته به من توضیح داد که این سیستم چگونه کار می‌کند. یک‌بار از طرف یکی از مقام‌های بلندپایه‌ی بخش روابط عامه‌ی استخبارات به او مأموریت داده شده بود که یک مقاله بنویسد. روابط عامه‌ی ارتش این نوشته را ویرایش کرد و به روزنامه برای نشر سپرد. پس از آن، وزارت اطلاعات و نشرات به خاطر این کارش، به ویراستار پاداش رسمی داد. نفوذ بخش روابط عامه‌ی ارتش آن قدر قوی بود که دستور به نوشتن مقاله بدهد و آن را نشر کند و با سهولت تمام برای آن پول بپردازد. حکومت ملکی عین کار را می‌کرد، اما به هیچ‌وجه قدرت و نفوذ جنرال‌ها را نداشت. فرحناز اسپهانی، مشاور رسانه‌ای رییس جمهور زرداری از سال 2008 تا 2013، به من گفت که بخش روابط عامه‌ی ارتش (ISPR) بیانیه‌ی مطبوعاتی وزارت خارجه را می‌نوشت و رییس روابط عامه‌ی ارتش که جنرال ارشد است، در جلسه‌های وزارت اطلاعات و نشرات می‌نشست و پوشش آن را در رادیو و تلویزیون دولتی هدایت می‌کرد.

برعلاوه‌ی بخش روابط عامه‌ی ارتش (ISPR)، یک بخش کلان دیگر برای دست‌اندازی در کار رسانه‌ها و کنترول گفتمان‌های رسانه‌ای در داخل و خارج از کشور در آی‌اس‌آی (ISI) وجود دارد که به نام شعبه‌ی «M» شناخته می‌شود. مقام‌های این بخش کارزارهای رسانه‌ای به خاطر جلب حمایت برای جهاد در کشمیر یا افغانستان راه می‌اندازند، انتقاد علیه حکومت ملکی یا احزاب سیاسی ترویج می‌کنند و احساسات مردم را علیه ایالات متحده تحریک می‌کنند. اهداف آن کلان بود: ایجاد روحیه‌ی ملی و حفظ توانایی چانه‌زنی پاکستان در روابط بین‌المللی. هم‌چنان این بخش در تلاش آن بود که افکار عامه را از آن‌چه آی‌اس‌آی حساس می‌پنداشت، دور نگه دارد و جامعه را به رفتن در راهی تشویق کند که به پاکستان آسیب نرساند. امریکا شکار مجاز برای حمله بود، با آن‌که این دو کشور متحد پنداشته می‌شدند.

در مدت بیش‌تر از دو دهه، نظامیان پاکستانی نشرات رسانه‌ها را دست‌کاری و تحریف کرده‌اند تا این حقیقت را که از تروریستان اسلامی حمایت کرده‌اند، از مردم خود و متحدانش پنهان نگه دارد. این کتاب می‌کوشد که‌ حد‌اقل‌ بعضی از این داستان‌ها را که نظامیان پاکستانی می‌خواستند سرکوب و خفه کنند، بر زبان آورد.

ادامه دارد…


[1] الیزابت روبین، ریشه‌های معافیت: مطبوعات در خطر پاکستان و شبکه‌ی خطرناک نظامیان، امنیت و سیاست، گزارش خاص به کمیته‌ی حفاظت از ژورنالیستان، می 2013، ص 19، http://www.cpj.org/reports/CPJ.Pakistan.Roots.of.Impunity.pdf.

[2] باب دیتز، مقدمه، همان، ص ‌6.