من فكر مىكنم كه حق هزارهها است و طبيعى هم است كه از استاد محقق بپرسند كه تا حالا براى هزارهها چه كردهاى و بعد از اين چه خواهى كرد. اما وقتى اشرف غنى احمدزى اين سوال را خطاب به استاد محقق و هزارهها طرح مىكند، مسئله فرق دارد:
اول اينكه، اشرف غنى احمدزى بسيار بيشتر از استاد محقق در بطن و متن قدرت در اين دوازده سال بوده است و او وقتى توقع دارد هزارهها از او در انتخابات حمايت كنند، بايد از اينكه او در اين دوازده سال براى هزارهها چه كرده است، حرف بزند. حمله به كاركرد و كارنامهی محقق، بدون ذكرى از كارنامه و كاركرد خودش، براى هزارهها به صورت روشن و جدى، فقط يك چيز را ثابت مىكند: اشرف غنى احمدزى در كارنامهاش چيزى قابل توجه و دفاع براى هزارهها ندارد. از جمله هزارهها در اين سالها هر بهار با معضلهی كوچى دست به گريبان بودهاند. با توجه به نفوذ و آشنايىای كه اشرف غنى با كوچىها دارد، براى هزارهها چه كرده است؟ خلاصه اينكه، كسانى چون اشرف غنى احمدزى، دانش و استاد خليلى به جاى اينكه بپرسند كه محقق براى هزارهها چه كرده است كه هزارهها به او راى دادهاند، بايد بيايند از كارنامهی خود دفاع كنند و بگويند كه آنها در اين دوازده سال براى هزارهها چه كردهاند كه هزارهها براى حفظ قدرت و وزارتشان در دور دوم انتخابات به آنها راى بدهند.
نكتهی دوم هم اينكه، وقتى اشرف غنى احمدزى به كارنامهی محقق در قبال هزارهها حمله مىكند، غيرمستقيم هزارهها را هم مورد سرزنش و طعنه و تحقير قرار مىدهد. غيرمستقيم اشرف غنى مىخواهد بگويد كه اين هزارهها چگونه مردمى هستند كه به محقق با چنان كارنامهاى راى دادهاند. همان گونه كه هواداران هزارهاش بعد از دور اول انتخابات، هزارهها را متهم به حماقت و درك غلط از اوضاع مىكردند كه چرا به اشرف غنى احمدزى راى ندادهاند.
محقق خوب يا بد، اما در اين هيچ شكى وجود ندارد كه او نسبت به اشرف غنى احمدزى به هزارهها دلسوزتر و نزديكتر است. هزارهها به «دايهی دلسوزتر از مادر» و به دلسوزى برادر طالبان نه باور دارند و نه احساس نياز مىكنند.