سه سال پیش یک آلبوم موسیقی همگانی شد به نام «بامیان دور» و از آن آوازی به گوشها رسید که علاقهمندان هنر موسیقی در افغانستان را شگفتزده کرد؛ آوازی که فقط گیرا و زیبا نبود، از لطافت و اصالت خاص نیز برخوردار بود. اگر این آواز چهار دهه پیش ـ زمانی که تازه رادیو در افغانستان کارش را آغاز کرده بود ـ به نشر میرسید، شاید این گمان را به وجود میآورد که هنرمندی به پختگی استاد «فطرت ناشناس» و حنجرهای به گیرایی «ظاهر هویدا» پشت این صدا و آهنگها نشسته است، اما صدا و سیمای او باهم در اوایل سال 2018 در انترنت بالا آمد و به گردش افتاد. همه دیدن که نه صدا شناخته شده است و نه صاحب صدا هنرمند کهنسال، بل جوانی با موهای نسبتا بلند خالق این آهنگهای شنیدنی است؛ کسی که تا آن زمان زیاد نام و آوازهای نداشت و مردم حتا اسمش را نشنیده بود.
اسمش «ضیا ساحل» است. ساحل با همان یک آلبومش نشان داد که صدای خوش او در آوازخوانی به پختگی لازم رسیده و به دانش هنر موسیقی آراسته و پیراسته شده است. ساختار آهنگهایش کیفیت بالایی داشت، نازکنواییها و باریکیهای سبک غزل بهخوبی در درون ضربها و آلابها خوش نشسته بود، در انتخاب شعرها دقت زیادی شده بود و با اینکه هنرمند فرسنگها از مهد موسیقی کلاسیک شرقی دور بود، اما صبورانه تلاش کرده بود تا گروهی حرفهای را گرد هم بیاورد و آثار تازه خلق کند.
یکی از جذابیتهای موسیقی او، استفاده از سازهای مختلف چون دلربا، سیتار، گیتار و نی در کنار سازهای معمول چون طبله، کیبورد و هارمونیه بود. این تنوع در هنرمندان گروه نیز بود؛ چنانکه هنرمندانی با اصالت هندوستانی، استرالیایی و افغانستانی عضو گروه بودند. از آن جمله هنرمند پیشکسوت افغانستان، «استاد خلیل گداز»، سیتار مینواخت و «رامین نوا» طبله نواز گروه بود. رامین نوا یکی از باتجربهترین و حرفهایترین هنرمندان طبلهنواز است که با هنرمندان بزرگ هندی و افغانستانی از جمله داوود سرخوش همکاری طولانی داشته و دارد.
از طرف دیگر ساحل نشان داد که نمیخواهد آوازخوان پاپ و عامهپسند باشد و رفته است سمت موسیقی کلاسیک، اما بازهم چندان در قید و بند چارچوب معمول موسیقی کلاسیک نمانده و دست به تجربههای نو زده است. بهطور مثال در چند آهنگ از شعرهایی با لهجهی هزارگی استفاده کرده بود و همچنین در کنار استفاده از شعرهای شاعران قدیمتر چون بیدل، حافظ و علامه اقبال، بر روی شعرهایی از شاعران معاصر چون ضیاء قاسمی، ابراهیم امینی، ناصر نادر، نعمت دریاب و طاهر هجران آهنگ ساخته بود؛ آهنگهایی که نشان میداد، شنونده با آوازخوان جوان و آماتور طرف نیست، بلکه شاهد کار کسی هست که شم و توانمندی آفرینش موسیقایی در عرصهی سبک غزل را خوبتر از خوب یاد گرفته است.
از آن پس صدای ساحل روز به روز فراگیرتر و رساتر شد و هواداران پر و پاقرص خودش را پیدا کرد. او در محفل رونمایی آلبوم بامیان دور، ده آهنگ جدید دیگر نیز تقدیم مخاطبانش کرد. این آهنگها تحت پوشش یک آلبوم جدید به نام «هوای خطر» گرماگرم به دست مخاطبانش رسید. طی سالهای بعد، چند کنسرت در استرالیا و اروپا برگزار کرد و چند تکآهنگ دیگر نیز ساخت و منتشر کرد. این فعالیتها در کنار شخصیت متین و سربهزیرش، از او هنرمندی ساخت که حالا همه دوستش دارند.
شماری او را «ستارهی نو درخشش موسیقی» لقب دادند و برخی هم او را «صدای تازهی آوارگی» توصیف کردند. یکی نوشت: «او خوب انتخاب میکند، متین میخواند و دید مسئولانه به هنر دارد. تعهد و رسالت هنریاش را خوب درک میکند.» دیگری اظهارنظر کرد: «او را نمیشود دوست نداشت؛ روح سرگردان انسانهای آواره و بیرمق که در کویر زندگی گم شده است، در صدایی او نگفتههایش را پیدا میکند. ضیا یک مهاجر است، مهاجرت وقتی در کنار هویت افغانی عجین شود، خیلی فرصتها بر آدم تنگتر میشود. با این حال ساحل مست و دلانگیز میخواند و شور و شرر را یکجا خلق میکند.»
دوران کودکی
ضیا ساحل در زمستان سال 1365هجری شمسی در روستای «بابه» در ولسوالی جاغوری ولایت غزنی به دنیا آمده است. ظاهرا پدرش در مقایسه با سایر اهالی دهکده، بهتر از پس مدیریت زندگیاش بر آمده بوده است، چون وضعیت اقتصادی خانواده نسبتا خوب بوده. این یعنی دغدغهی نیازهای اولیهی زندگی آنقدر چاق نبوده که امکان توجه به نیازهای زیباییشناختی وجود نداشته باشد. بلکه وجود داشته است.
پدر همیشه موسیقی گوش میکند. یک تیپ 530 دارد که در تمام روستا بیجوره است. آن تیپ گاه و بیگاه دو خریطه «فیته» را مرتب میچرخاند و امواج آوازهای که به فضا پخش میکند، بر روان ضیای کوچک بسیار اثر میگذارد.
ضیا کوچکترین فرزند از هفت فرزند خانواده است. وقتی به سن مکتب میرسد، مکاتب تعطیل میشود. او خواندن و نوشتن را در مسجد محل فرا میگیرد. چون صدای زیبایی دارد در اوقات نماز یومیه اذان میگوید و در ایام عاشورا نوحه میخواند. چند سال بعد وقتی مکاتب دوباره به روی کودکان باز میشود، او و دیگر بچههای روستا به بازار محل میروند و در دکانهای بدون سقف به آموزش مشغول میشوند. چون خبری از چوکی و اثری از فرش نیست، روی ریگها درسهایشان را میخوانند. چهار صنف درس میخواند. سیزده ساله میشود. وضعیت معیشت خانواده تغییر میکند. افغانستان به دست امارت اسلامی طالبان افتاده است. پدر ناگزیر میشود دست به مهاجرت بزند؛ در یکی از روزهای سال 1378 خانوادهاش را در یک موتر جیپ روسی چهاردروازه سوار میکند و به مقصد کویتهی پاکستان حرکت میکنند.
ضیا در کویته به «لیسهی نور» میرود و شامل صنف چهارم میشود. ضیا در این سالها دغدغهی دیگری جز درس خواندن ندارد. درسهایش را هم خوب میخواند. هر سال اولنمره میشود. علاوه بر مکتب در آموزشگاهای محل به آموزش زبان انگلیسی و کمپیوتر میپردازد. همهچیز رو به راه است تا اینکه او یک روز متوجه میشود که بولههایش، کبیر، شمس و صلاح موسیقی کار میکنند. این سه برادر چند نوع آلهی موسیقی دارند و گاهی دور هم مینشینند، مینوازند و آواز میخوانند. سازها و آوازهایی که ضیا را به شوق میآورد و ارادهی او را برای یادگیری هنر موسیقی به کار میاندازد.
یادگیری موسیقی
ضیا در همان دوران دانشآموزی، پنهان از خانوادهاش به آموزشگاه موسیقی میرود. «عصمت نثار» اولین استاد موسیقی او، به عنوان نخستین درس «بچه جان لوگری» را به او یاد میدهد. ضیا که «رفتارش چون کَبکزَری» است، خیلی زود با دقت و تمرین این آهنگ و چند آهنگ دیگر را یاد میگیرد. این تب و تلاش او اما خلاف خوابهای است که پدر برای آیندهاش دیده است. پدر نمیخواهد پسرش هنرمند شود.
به کمک و وساطتت بولهها و استادش، در نهایت رضایت پدر را جلب میکند. وقتی به پدر قول میدهد که یادگیری موسیقی باعث نمیشود که او از دیگر درسهایش پس بماند، پدر هم به او قول میدهد که در یادگیری موسیقی صمیمانه و سخاوتمندانه حمایتش کند. برایش یک کیبورد میخرد. آلهای که ضیا را ساعتها، هفتهها و ماها در یک اتاق زندانی میکند. روز به روز کمتر از آن اتاق بیرون میرود و بیشتر تمرین میکند.
پس از مدتی احساس میکند به یک استاد حاذق نیازمند است. حاذقترین استاد که او میشناسد، «محمدپیرل میرالی»، استاد پاکستانی موسیقی کلاسیک است. استاد پیرل هرسال برای چند ماه در فصل گرما از ایالت سند به کویته میآید و به علاقهمندان موسیقی درس میهد. ضیا برای اینکه بتواند شاگرد او باشد، به کورس زبان اردو ثبت نام میکند. پس از اینکه اردو را یاد میگیرد، رسما هنرجوی او میشود.
در خلال این آموزشهای پراکنده، یک شب با تعدادی از دوستانش در یک خانه دور هم مینشیند و موسیقی میکنند. اتفاقا کسی از میان دوستانش سیستم ثبت صدا با خود آورده است. او تمام آنچه را که در آن شب خوانده میشود، ثبت میکند. بعد ده آهنگ را بر میگزیند و با کمی ویرایش در یک سیدی به نام «دختر مقبول هزاره» به نشر میرساند. این آلبوم با آنکه بدون خواست ضیا به نشر میرسد و تمام آهنگهایش بازخوانی شده است، ولی با همهی کمیها و کاستیهایش، در کویته، کابل، غزنی و دیگر جایها نام و آوازهای به هم میزند.
با استقبال قابل قبول که از «دختر مقبول هزاره» میشود، انگیزهاش برای تمرین و یادگیری موسیقی چند برابر میشود. در سال 2004 یک آلبوم دیگر به نام «نوای ساحل» به نشر میرساند که متشکل از ده آهنگ است و بیشتر آهنگها را خودش ساخته است.
در سال 2005 از مکتب فارغ میشود و به کابل میآید تا با سپری کردن آزمون کانکور، وارد رشتهی موسیقی دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه کابل شود، اما با کمی پرسوجو در مورد کیفیت آموزش موسیقی در دانشگاه کابل، از تصمیمش منصرف میشود و به کویته باز میگردد. از آنجا به ایالت سند میرود و در کارگاه آموزش موسیقی استاد پیرل ماندگار میشود. پس از چند مدت شاگردی، رسما وارد گروه موسیقی استاد پیرل میشود که به مناسبتها و جشنوارههای مختلف در سراسر ایالت سند، به هنرنمایی و آوازخوانی میپردازند. به مرور آنقدر به صورت چشمگیر پیشرفت میکند که رابطهی شاگردی ـ استادی، به یک دوستی ناب و صمیمانه مبدل میشود. از این دوستی علاوه بر تمرین آواز، نواختن کیبورد، هارمونیه و طبله را یاد میگیرد. یک سال بعد برای یادگیری چیزهای بیشتر و بهتر راهی شهر لاهور میشود.
در لاهور به شاگردی «استاد حامدعلی خان»، استاد پرآوازه و صاحب سبک پاکستانی زانو میزند. یک سال بعد ناگهان در میباید که او با ده سال زندگی در پاکستان نتوانسته است هیچ ریشهای در آن آب و خاک بدواند. بنابراین ناچار است دوباره آواره شود و این بار به جای بسیار دورتر که نامش استرالیا است. سرانجام پس از ده سال زندگی در پاکستان و هشت سال آموزش موسیقی کیلاسیک در آن کشور، در سال 2008 میلادی پرواز میکند به سوی استرالیا.
زندگی در استرالیا
با ورود به استرالیا به این نتیجه میرسد که نمیتواند با موسیقی زندگی کند. از یک طرف دلش نمیخواهد از هنر موسیقی برای خودش منبع درآمد درست کند و از طرف دیگر اگر این کار را بکند، باید به موسیقیای بپردازد که بازار دارد. به همین خاطر به مدت شش نمیتواند در دریای موسیقی شنا کند، اما هیچ وقت ساحل را هم ترک نمیکند. روزها کار میکند و شبها برای دل خودش مینوازد و میخواند و تمرین میکند. پس از یکی دو سال کار ساختمانی در این شرکت و آن شرکت در شهرهای مختلف استرالیا، در نهایت خودش شرکت به نام «آیکان گروپ» در شهرملبورن تاسیس میکند. آیکان گروپ به مرور آنقدر رشد میکند و برای ساحل درآمد میآورد که در سال 2014 احساس میکند بیش از نیازش پول دارد. دیگر برآورده کردن نیازهای اولیه، او و هنرش را تهدید نمیکند و پس از این نه تنها به درآمد اقتصادی از راه موسیقی بینیاز است که میتواند روی موسیقی که خودش آن را دوست دارد، هزینه کند. سرانجام پس از شش سال ماندند در ساحل، تصمیم میگیرد جدیتر دل به دریا بسپارد؛ به دریای هنر موسیقی.
اولین کاری که میکند این است؛ با تعداد از نوازندگان و هنرمندان افغانی مقیم استرالیا ارتباط برقرار میکند. طی دو سال همکاری و ارتباط با نوازندگان چون رامین نوا، سهیل مظفر، استاد خلیل گداز، شعیب صافی و دیگران، آلبوم «بامیان دور» با 9 آهنگ در سبک غزل آمادهی ثبت میشود.
سبک غزل در موسیقی شامل حوزهی فرهنگی هند، پاکستان و افغانستان میشود. غزل یکی از روشهای موسیقی است که شعر در این شیوه از بزرگان ادبیات، مثل بیدل، مولانا، حافظ و دیگران انتخاب میشود. ضیا ساحل اگر در انتخاب شعرهای شاعران جدید برای آهنگهایش اولین نفر نباشد، در انتخاب غزلهایی با لهجهی هزارگی بدون شک اولین نفر است. شاید بتوان شاعران که به لهجهی هزارگی غزل میسرایند را نیز در این نوآوری سهیم دانست. به هر حال سه آهنگ از میان 9 آهنگ آلبوم بامیان دور، غزل هزارگی است. این سه غزل، اولین غزلهای هزارگی است که جامهی موسیقی به تن کرده است. برای همین، کار ساحل در نوع خودش کاری است بکر و اصیل که تا قبل از او کسی نتوانسته به آن دست یابد.
سبک غزل همانطور که از نامش معلوم است، از قالب شعری غزل گرفته شده و همانسانی که در شعر واژهها در یک بیت میتوانند به هر سو بروند ولی در آخر بیت به ردیف یا قافیه برگردند، موسیقی غزل هم در یک انتره که همانا یک بیت است، میتواند گردشها، شاهفردها، تکرارها، گلو زدنها و سرگمهای بیشمار، جهت نمایش اجرای واراسیون یا اشکال مختلف میلودی در داخل راگ داشته باشد، اما در ختم انتره باید دوباره همانسانی که شعر به قافیه برمیگردد، میلودی هم به متن اصلی یا (سَم) یا (گُر) برگردد.
آلبوم «بامیان دور» عموما در سبک غزل، در سال 2016 به ثبت میرسد و در سال 2018 رونمایی میشود. پس از رونمایی آن است که ضیا ساحل هم راهش را پیدا میکند و هم به شهرت میرسد. این شهرت پای او را به اروپا میکشاند. او تا به حال چند کنسرت خوب در کشورهای ارپایی و استرالیا برگزار کرده است، اما هنوز در افغانستان کنسرتی نداشته است. با این حال هر از گاهی به افغانستان میآید و یکی دو هفته میماند و بر میگردد. آخرین باری که به کابل آمده بود، همین چند روز پیش بود. من او را در خانهی یکی از دوستانش در کارته چهار کابل ملاقات کردم. در اولین دیدار به قول سهراب سپهری هنرمندی بود «وسیع و سربهزیر و سخت». کارهای زیادی روی دست دارد. به امید ادامه، به امید آینده!