امریکا در افغانستان 2001 – 2014
نویسنده: کارلوتا گال
برگردان: جواد زاولستانی
بخش پانزدهم
-2-
نوبت مردم
مردم افغانستان به پابندی به اصل قبیلهای مهماننوازیشان مشهورند. اما ملا عمر دلیل رد کردن خواست امریکا برای سپردن بنلادن به آنان را، وفاداری و تعهد مذهبی میدانست. او نمیخواست به عنوان کسی شناخته شود که به مسلمان همکیشش خیانت کرده و او را به امریکاییهای کافر سپرده است. براساس گزارشها، او در سخنرانیاش یک روز پیش از آغاز بمباران امریکاییها، به پیروانش گفت که فدا کردن جانشان در این جنگ، بهتر از دوستی با غیرمسلمانها است. او گفت: «من به قدرت، موقعیت و ثروت خویش آگاهم و میدانم که خانوادهام در خطر است. با آنهم، من آمادهام خودم را قربانی کنم و نمیخواهم با کافران دوستی کنم، چون کافران مخالف تمام عقاید و مذهب من هستند.» او آماده بود که همهچیز را از دست بدهد و گفت: «من فقط به اسلام و غیرت افغانیام ایمان دارم.»[1]
سرانجام، در اواخر ماه نوامبر، گروه بزرگی از فرماندهانش به دیدار ملا عمر آمدند. ملا عمر در آن زمان، در میوند، سی مایل دورتر از شهر قندهار، زندگی میکرد. بمباران روزانه بر قندهار خیلی سنگین شده بود. فرماندهان طالبان به این توافق رسیده بودند که اکنون وقت بیرون شدن از قندهار است. هیچ یک از آنان نمیخواستند که این حرف را به ملا عمر بگویند. بالاخره دوست و مرشد دیرینهاش و فرمانده قدرتمند، حاجی بشر نورزی این حرف را به ملا عمر گفت.
او با سرزنش به رهبر طالبان گفت: «تو را چه شده است؟ شما گذاشتید که مزار شریف از دست برود، کابل از دست برود و تمام جاهای دیگر را تسلیم کردید. اما اکنون، شما اجازه ندارید که بگذارید قندهار از دست برود و آن را باید از ویران شدن حفظ کنید.»
ملا عمر در پاسخش گفت: «من از خیلی گذشتههای دور تو را خوب میشناسم. اگر غیر از تو، کس دیگری این حرف را میگفت، همینجا او را به تیر میبستم.»[2]
تنها در این زمان بود که ملا عمر به کرزی نفر فرستاد تا دربارهی چگونگی بیرون شدنش از افغانستان گفتوگو کند. کرزی در این زمان با گروهی از طرفدارانش و واحدی از نیروهای ویژهی امریکایی در کوههای شاه ولی کوت بود که به فاصلهی یک ساعت راه در شمال قندهار قرار دارد. کرزی بعد از جلسهی بن که توسط ملل متحد بین گروههای مخالف طالبان برگزار شده بود، به حیث رهبر موقت این کشور تعیین شده بود. کرزی یک نامزد مورد توافق بود، آدم میانهروی که دستش به خون مردم آغشته نبود و حمایت ملل متحد و قدرتهای غربی را با خود داشت. مهمتر از همه، او یک پشتون بود که سنت حکومت پشتونها بر این کشور را تداوم میبخشید. همچنان، کرزی کسی بود که ائتلاف شمال او را میشناخت و قبول داشت. برای ملا عمر، کرزی دستکم یک آدم شناخته شده بود. او وعده داد که تمام افغانستانیها حق دارند که در خانهیشان زندگی کنند و تمام جنگجویان طالبان اگر سلاحشان را زمین گذاشته و بهصورت صلحآمیز به خانه برگردند، بخشیده خواهند شد. حتا اگر طالبان رتبهبالاتر اعتمادی به آن نداشتند، این پیام خیلیها را جذب خود کرد.
این نخستین باری نبود که ملا عمر با کرزی ارتباط میگرفت. چندین هفته پیش، زمانی که مزار شریف تازه سقوط کرده بود، ملا عمر با کرزی تماس گرفته بود. یکی از دستیاران ملا عمر، از جانب او با کرزی صحبت کرده بود و از او دربارهی اهدافش و اینکه از دید او، این بحران چگونه پایان مییابد، پرسیده بود. کرزی آنچه را که امریکا میخواست، در پاسخ او گفته بود: تسلیم شدن بدون قید و شرط طالبان. آن دستیار به کرزی گفته بود که ملا عمر بار دیگر تماس خواهد گرفت.[3] اکنون، سه هفته بعد از آن روز، معادلهی قدرت تغییر کرده بود. مردان قبیله به دنبال کرزی راه میرفتند و طالبان به چندولسوالی در اطراف قندهار رانده شده و فقط سه هزار نفر آنان مسلح باقی مانده بودند. رهبر طالبان یک هیأت نزد کرزی فرستاد تا دربارهی تسلیم شدن قندهار و بیرون شدن سالم رهبران طالبان مذاکره کنند. رهبر طالبان عبدالواحد باغرانی را که یک چهرهی مهم قبیلهای و یک مجاهد قابل احترام بود، رییس این هیأت انتخاب کرد.[4] امیر محمد آغا، خسور رهبر طالبان و طیب آغا، دستیار نزدیک او، اعضای دیگر این هیأت بودند. آنان پیشنهاد کردند که ملا نجیبالله، یکی از چهرههای قدرتمند مخالف طالبان و غیر قابل پذیرش برای طالبان، مسئول امور قندهار شود. آنان نامهی امضا شدهی ملا عمر را که در آن موافقت به تسلیم نمودن قندهار در مدت سه روز کرده بود، با خود آورده بودند.
براساس گفتههای یک عضو هیأت طالبان، کرزی در عوض، وعدههای مشخص به آنها داد: آزاد کردن اسیران طالبان که در شمال افغانستان تسلیم شده بودند و اجازه دادن به فرماندهان طالبان که برای حفاظت از خود، پنج محافظ داشته باشند.[5] اما کرزی نامهی ملا عمر را نگرفت. شاید و از روی مصالحهجویی این کار را کرد. دوست نزدیک او، حفیظالله خان از این کار کرزی به خشم آمده بود، چون فکر میکرد که کرزی از یک سند تاریخی که برای تضمین صلح میشد از آن استفاده کرد، چشمپوشی کرده است. حفیظالله خان استدلال میکرد که اگر کرزی سند داشت که ملا عمر براساس یک توافق از قدرت دست برداشته است، طالبان نمیتوانستند شورشهای بعدیشان را توجیه کنند. او بعدها دربارهی کرزی گفت: او نمیفهمید که این سند بسیار مهم است. بدون شک، یک دهه بعد که کرزی تلاش کرد از طریق مذاکره به شورشها پایان بخشد، طالبان انکار کردند و گفتند که رهبرشان هیچگاهی به شکل رسمی پیشنهاد تسلیم شدن نداده است.[6]
[1] بخشی از سخنرانی ملا عمر به تاریخ 6 اکتوبر 2001 که در کتاب نشر ناشدهی امیر خان متقی، فرمانده طالبان و وزیر در حکومت آنان، آورده شده است. او این کتاب را در سال 2004 نوشته است. به نقل از Carlo Franco in Antonio Giustozzi, ed., Decoding the New Taliban: Insights from the Afghan Field ( London: Hurst, 2009), p.272.
[2] این داستان را دوستی به من تعریف کرد که خودش از زبان حاجی بشر شنیده بود.
[3] Eric Blehm, The Only Thing Worth Dying For: How Eleven Green Berets Forged a New Afghanistan (New York: Harper Collins, 2010), p. 91.
[4] مصاحبه با عبدالواحد باغرانی، قندهار، می 2005 و کابل، 15 جولای 2009.
[5] مصاحبه با یک دیپلمات غربی، کابل، دسامبر 2012. یکی از اعضای هیأت طالبان که در گفتوگوهای صلح کرزی در سال 2012 شرکت داشت، این را به آن دیپلمات گفته بود.
[6] مصاحبه با حفیظالله خان، کابل، اکتوبر و نوامبر 2012. حفیظالله خان اکنون یکی از دیپلماتهای ارشد در وزارت خارجهی افغانستان است و هنوز هم یکی از دوستان نزدیک رییس جمهور است. او بهزودی پس از سرنگونی طالبان، در قندهار به کرزی پیوست و از نامهی ملا عمر از زبان خود کرزی با خبر شد. دیپلمات غربی که در گفتوگوهای صلح شریک بود، تأیید کرد که طالبان اکنون منکر آن نامه اند.