میگویند یک روز ملا نصرالدین میخندید. خوب، ملا نصرالدین بود دیگر. میخندید. خندیدن ملا نصرالدین، دلیل نمیخواست. به همین خاطر، او را ملا نصرالدین میگفتند. شیر اگر شیر نباشد، چهکسی او را شیر میگوید؟ چرا خرگوش را شیر نمیگویند؟ قصه از این قرار است که انتخابات به دور دوم رفته (بسیاری از کسانی که در دور اول رای داده بودند، هنوز خبر ندارند). در این دور، نامزدها این قدر جدی هستند که هیچ ملا نصرالدینی نمیتواند بخندد. به قول آته صادق، گپ بینهایت جدی گردیده. خدا کند سیل نیاید. از چیزهای جالب دور دوم انتخابات، عشق شدیدی است که نامزدهای محترم به هممیهنان خود نشان میدهند. میبینی نامزد محترم پیش مردم ایستاده و دست خود را در پشت سر خود گرفته و میگوید: «بگو در مشتم چیست؟ اگر گفتی، همهاش را به تو میدهم». میبینی که سر ِ آوردن سعادت برای ملت مسابقه دارند. میبینی که هر چیزی که ازشان بخواهی، در جا برآورده میکنند. درست است که نامزد هستند، اما وعدههایشان کمتر از وعدههای یک داماد تمامعیار نیست. حتما میگویید، وقت مثال دادن شده. خیلی خوب:
نامزد محترم که برای اینکه از جنس مردم باشد، تنبانش را عیبدار پوشیده و عکس را «عسک» تلفظ میکند، رفته به قریهی آب گرنگان قندوز. مرد میانسالی آمده و میگوید: «قومندان صاحب، یک چاه بیناموس داریم که هر سال آبش پایینتر میرود. آب پایینتر میرود و ما از پشتش. فعلا چاه ما 36 متر چقر شده و بیناموس خشک شده میرود. ضمنا، منطقهی ما خرس دارد. خرسها هر شب میآیند و در چاه ما میشاشند». نامزد این را میشنود و خطاب به مردم میگوید:
«برادران عزیز، شما صحبتهای این برادر را شنیدید. من وقتی رییس جمهور شوم، اولین کاری که میکنم، این است که چاه این برادر را میکنم. فعلا گفتید 36 متر است؟ من این چاه را 90 متر عمیقتر میکنم. من یک وزارت تشکیل میدهم با 33 هزار پرسونل که شب و روز از این چاه دفاع نماید. برای تاریکی این چاه هم برنامه دارم. به جلالتمآب قادر متعال میگویم که یک ماهتاب کامل را مخصوصا سر چاه این برادر نصب کند، یک ماه دایمالچهارده، که شبها درون چاه این برادر فرشتهخصال ما تاریک نباشد. اگر خدای نخواسته کدام نفر از فامیلی این برادر زیاد انگور خورده باشد و در این چاه بیفتد، دستور میدهم که جنازهاش را فورا بیرون بیاورند تا آب چاه بوی نگیرد. همچنین ما از خرسهایی که باعث زحمت خانوادهی محترم این برادر ما میشوند، صمیمانه تقاضا مینماییم که با توجه به مقام عظیم خرس در عنعنهی ما، لطفا در چاه این برادر شاش نکنند. شاش، شاش، شاش! من سوگند یاد میکنم که حتا تلفظ کردن این کلمه دل آدم را بد میکند. به خدا زشت است که آدم درون چاه مردم بشاشد. شما فکر میکنید این برادران متدینی که در کابل رو به دیوار میکنند و پلاستیک و قوطی کهنه و کرمیج از کارافتاده آب میدهند، در زندگی خود چاه ندیدهاند؟ اینان کسانی اند که اگر بخواهند، چاه پیدا میکنند. اما این کار را نمیکنند. چرا؟ به خاطری که عزت دارند، به خاطری که شیر هستند، به خاطری که دلشان به حال این وطن میسوزد. من از برادران خرسی که در چاه این برادر میشاشند، خواهش میکنم که اگر نمیتوانند دست از این کار خود بردارند، به کابل بیایند و رو به دیوار نمایند. این کار یک خوبی دیگر هم دارد. دیدی که کدام مؤسسه فیلم «خرسها به کابل سرازیر میشوند» را ساخت. یک بار دیگر».
این طور است. میبینید که سی میلیون نفر، سی میلیون خواهش نفسانی دارند و نامزدهای محترم اولین کاری که در اولین روز ریاست جمهوری خود خواهند کرد، برآورده کردن همان سی میلیون خواهش است.