عیسا قلندر
تلفن احمد زنگ خورد. احمد گوشی را برداشت: هلووووو
ـ سلام احمد جان. این بار همو روزنامهی پدرنالت پای خوده پشت وکیل صاحبا لُچ کده. پدرجانت خبر داره؟
ـ کی هستین شما؟
ـ مره یادت نیست؟ بچیم تا پارسال پیسه حوضته مه حساب میکدوم، حالی یادت رفتیم عه؟! خوبه که پدرت رییسجمهور نشده. اگه نی خدا میفامه آسمانه کت لگد میزدی.
ـ میشه خوده صحیح معرفی کنی؟
ـ اینه بخیر. او بچه پدرت وکیل شده تو خو وکیل نشدی، چرا ایقه خوده ایلا میتی؟ تو هم رقم پدرت واری استی.
ـ او بیادر تو چه گفته راییاستی. از کجا گپ میزنی؟ دردت از کجاست؟
ـ برو بچیم. تا دیروز حوض که میرفتیم پیسهته مه حساب میکدوم، حالی خوده سر ما لوی میزنی. پدرت هم تا که وکیل نشده بود خدا و قرآن میکرد که ایتو کار میکنم و اوتو کار خواد کدوم، حالی که وکیل شده د سه ماه، فقط سه روز د جلسه رفته.
ـ او بیادر گپایته سنجیده بزن، مچُم چه شنیدی که ایقه دلت پر است.
ـ هههههه. خی راست اس. برو بچیم یک دفعه روزناما ره بخوان، پدر جانت د سه ماه که باید حداقل شصت روز د پارلمان میبود، فقط سه روز د پارلمان رفته. مالوم نیست که دیگه روزا د کجا بوده و ساعتکش کت کی تیر بوده.
ـ برو بیادر شماره را اشتباه گرفتی. مزاحمت نکن.
پدر احمد از احمد پرسید: کی زنگ بود؟
ـ نمیفامم، شماره را اشتباهی گرفته بود.
ـ چه میگفت؟
ـ چیزی نی.
ـ احمد بچیم گپ روزنامه و پارلمان بود. بگو چه شده؟
ـ نمیفامم پدر. یکی زنگ زده بود که کدام روزنامه پای خوده پشت وکیلا لُچ کده، میگفت پدر جانت خبر داره یا نی؟
ـ اندیوالایت بود؟
ـ نی نی. معرفی نکد خوده. میگفت که پدرت د سه ماه گذشته فقط سه روز د پارلمان رفته. راست است پدر؟
ـ کدام حرامزاده بود؟ تو را از کجا میشناخت؟
ـ مچُم والله. مقصد از مه کده شما را زیادتر میشناخت. میگفت که پدرت پیش از وکیلشدن چپ و راست قسم یاد میکرد که کارهای خوب کنه، اما حالی که وکیل شده هیچ مالوم نیس که کجا میره و چه کار میکنه.
ـ بلاکش کو بچیم. مردم حسودن. ورداشت نمیتانن.
احمد از پیش پدرش دور شد و به اتاق دیگری رفت. موبایلش را از جیبش بیرون آورد و شماره دایر کرد.
ـ شعیب قدو بچیم چطو استی.
ـ احمد؟ تا پیشترک مره نمیشناختی…
ـ او بچه پیش آغایم بودم، نزدیک مره یک روپه جور کده بودی. باز خوب بود که د شماره دیگه مه زنگ نزده بودی اگه نی نامت هم ثبت بود. ای سیمکارته د آیفون یازده انداختیم و نمرهات ثبت نیست.
ـ ها دیگه، پدر آدم وکیل باشه و آدم آیفون ۱۱ اش را رُخ نزنه کی میشه.
ـ بان دیگه قدو بچیم. ایقه پدر مره شاهد نیار. مرغ تخم بته هم پدر مه شاهد میگیری، نته هم شاهد میگیری.
ـ نی راستی از رفتن و نرفتن پدرت د پارلمان خبر داری؟
ـ بچیش ای وکالت ناق آوازهش زیاده. آغایم میگه اگه زیاد قانونی رفتار کنه، گشنه میمانه. اینمی یک دورهاس که تیر میشه. بان که غریبی کنه. از جیب مه و تو خو نمیگیره، اگه غریبی هم میکنه سر مافیاها و پولدارهای زور میکنه. ازونا حلال اس.
ـ نوش نوش بچیم. ازی به بعد ما د لینگ تو هستیم خی. چه میشه از زوردارا بگیرین و سر اولادای غریب مصرف کنین، هه؟ چه میشه؟
ـ صییس. امی تو د لینگ مه. کریدته میتم، پیسه حوضته میتم، چکر میبرمت، دیگه چه میخوایی؟
ـ جانم استی احمد جان. بیا که امروز سنوکر بریم، شریف و مطیعشان هم میاین.
ـ ساعت چند؟ کدام پروژه؟
ـ احمد بچیم باز خوده د دیوانگی زدی.
ـ صحیح است شعیب جان. فردا ساعت ۲ د کورس بیا که پروژه را مرور کنیم.
پدر احمد وارد اتاق شده بود. بحث باید تغییر میکرد.