حکومت وحدت ملی غنی و عبدالله (2014-2019) که به دنبال دولت کرزی رویکار آمد، بیش از آن که حکومت وحدت ملی باشد، حکومت نفاق بوده است. حکومت وحدت ملی نتوانست پیشرفت چندانی در بهبود شرایط ملی برای صلح و ثبات حاصل کند. وضعیت امنیتی وخیمتر از گذشته شده است و ناکارایی و فساد اداری همچنان گسترده است. در مقابل طالبان و حامیان آنها نسبت به گذشته قویتر شدهاند.
تازهترین
مذاکرات قطر
تحلیلگران میگویند که پاکستان نیز با کمک به طالبان برای بهدستآوردن قدرت و جایگاه سیاسی کلانتر در کابل پس از خروج نیروهای خارجی، از این مذاکرات برای تأمین منافعش در افغانستان استفاده میکند. مدیحه افضل از «موسسه بروکینگز» و نویسنده کتاب «پاکستان تحت محاصره: افراطگرایی، جامعه و دولت» میگوید: «پاکستان از اهمیت استراتژیک خود به خوبی آگاه است.»
پس از 18 سال «حضور و فشار» و درحالیکه حکومت تحت حمایت ایالات متحده افغانستان همچنان در حال باخت در برابر کشتار غیرنظامیان در کابل بهدست طالبان و دولت اسلامی است، نسخه «عقل سلیم» دستگاه امنیت ملی به جای جبران اشتباهات، سیاستهای ناکام را تشدید میکند. شما وقتی در سوراخی گیر میمانید باید خودتان را وقف کندنکاری طولانیمدت کنید.
در دورهی فعلی ریاستجمهوری ترمپ هرگونه خروج نیروهای امریکایی و متحدین چه بهصورت تدریجی یا غیرتدریجی، باید براساس شرایط افغانستان باشد. در غیر این صورت پیامدهای آن فاجعهبار خواهد بود. خروج شتابزدهی نیروها، بهدلیل پیچیدگی روند صلح و اوضاع در افغانستان، منجر به فاجعهای خواهد شد که شبیه آن را پس از خروج شوروی از این کشور و خروج ایالات متحده از ویتنام شاهد بودیم.
«کریستوفر کولندا»، دگروال بازنشستهی ارتش و کهنهسرباز جنگ افغانستان که بهطور غیررسمی با نمایندگان طالبان در ارتباط بوده، میگوید که «بیتابی ترمپ برای خروج، عملا خلیلزاد را مجبور کرده است تا از موضع پایین مذاکره کند و طالبان را انگیزه دهد که تعلل کنند و تقاضاهای سختتری داشته باشند تا ببینند که آیا میتوانند آنچه را که میخواهند مفت بهدست آورند یا خیر.»
احتمال اینکه توافق صلح نتیجهای بدتر از وضعیت موجود داشته باشد وجود دارد و آن یعنی بازگشت به جنگ داخلی تمامعیار که به اندازهی جنگ با روسها برای افغانستان تباهی آورد و چیزی است که اگر ما نیروهایمان را از افغانستان خارج کنیم میتواند در پی شکست در مذاکرات دامنگیر این کشور شود. اگر دولت ثباتش را از دست دهد، کسانی که خاطرات بدی از زندگی تحت سلطهی طالبان دارند خواهند ایستاد و یک گروه ناراضی دربرگیرندهی اقلیتهای افغانستان، که باهم اکثریت افغانستان را تشکیل میدهند، شکل خواهد گرفت.
غیرپشتونها که اکثریت افغانستان را تشکیل میدهند خواستار تمرکززدایی قدرت هستند. پشتونها، که در رأسشان غنی قرار دارد خواهان چیزی جز تمرکز قدرت نیستند. و هرچند کشاندن پای طالبان به میدان سیاست به مثابهی برداشتن محرک اصلی خشونت از میدان منازعهی افغانستان خواهد بود، اما خود طالبان توازن قدرت را بیشتر از پیش به نفع و به سمت پشتونها کج خواهد کرد؛ امری که جنگ قومی را جاگزین جنگ ایدیولوژیک امروز خواهد کرد.
برخلاف بیشتر گروههای تروریستی متمرکز بر افغانستان، شبکهی حقانی در نیم قرن گذشته موفق شده است بهعنوان سکاندار «جهاد بینالمللی» ظاهر شود. دلیل آن تا حدودی این بوده که این گروه توانسته روابطش را با مجموعهی متنوعی از حامیانِ به لحاظ سیاسی و ایدیولوژیک همفکر، برقرار کند؛ اعضای ارشد القاعده، جنگجویان خارجی داوطلب از سراسر جهان، جناحهای طالبان پاکستان و افراطگرایان ثروتمند از کشورهای عربی خلیج فارس از جملهی این حامیان هستند.
یک روند عجولانه و شتابزده که باعث شود طالبان قدرتمند و ایالات متحده و حکومت افغانستان ضعیف بهنظر رسند، خطر کلیدزدن زنجیرهای از حوادث را دارد که در آن امکان وجود داشته است حتا نیروهایی که اکنون از طالبان بیزارند، به سمت آنها بروند. زیرا بهنظر میرسد که طالبان «از مذاکرات» پیروز بیرون میآیند و این نیروها میدانند که قرارگرفتن در صف بازندهها سودی ندارد.
پس از اینکه ایالات متحده و طالبان توافقنامهی شان را امضا کنند، قرار است گفتوگوها بین 15 مذاکرهکنندهی طالبان و یک تیم 15 نفره افغانها که شامل حکومت افغانستان و اپوزیسیون این کشور باشد ـ احتمالا در اسلوی ناروی ـ آغاز شود. آجندایی که مذاکرهکنندگان احتمالا با آن روبهرو میشوند، مسایل مختلفی چون آتشبس، توافق تشریک قدرت و مذاکره آینده دربارهی قانون اساسی افغانستان خواهد بود.