سابق، زمانیکه مردم شریف و سربلند افغانستان با هم جنگ داشتند، یک اصطلاح میان مردم رواج داشت. آن اصطلاح “خرِ جبهه” بود. چون آن زمان، زمانِ سابق بود و کشورهای خارجی برای مردم شریف افغانستان صرفاً تفنگ و راکت و ماین ارسال میکردند و از موتر خبری نبود، مردم مجبور بودند که یک گروه سر یک کوه، گروه دیگر سر کوه دیگر، جبهه گرفته و علیه هم تبادل ایمان و آزادی کنند. برای همین هر جبهه بهخاطر انتقال سلاح، نان، لحافهای وطنی و غیره از خود یک عراده خر داشت و آن خر را به نام خر جبهه یاد میکرد.
خر جبهه با آنکه نسبت به تمام خران دیگر از شرافت خاصی برخوردار بود باز هم بهعلت نداشتن صاحب مشخص، مجبور بود هزارنوع بار و منت هزار آدم را بکشد. همه دوست داشتند از خر جبهه بهرهیی گیرند و هیچکس به آن –چون خر جبهه بود- رحمی نداشت. مجاهدین حق داشت او را راسته، چپه، نیمخیز، بغلکی، یا هر پوزیشن دیگر که به ذهن شما میرسد؛ سوار شوند. گاهی حتا شرم نگاههای جنسی مجاهدین جبهه را نیز با خود داشت. اما کاری نمیتوانست، شاید تقدیرش از روز اول تا روز وداع با این دنیای فانی، چنین نوشته شده بود. خرها بیشتر از ما در برابر تقدیر تسلیماند، بههمین خاطر در طول تاریخ جنگها و تبادلهی ایمان و آزادی در افغانستان، هیچ خری را نمیتوان یافت که در مسیر جبهه از تقدیرش فرار کرده باشد. مگر اینکه جبههیی سقوط کرده باشد و جانب مقابل خرش را به نشانهی احترام به مردم مومن و خداجوی وطن، از دام ذلت جبهه آزاد اعلام کرده باشد.
بعدها که مردم عزیز ما از ایمان و آزادی مملو شدند، جبهه را رها کردند. از آن زمان تا امروز هیچ خری، خر جبهه نشده. خیلی که تقدیر یک خر بد نوشته شده باشد، مشترکاً گرفتار چند برادر شده باشد که با اتفاق از خری بهره میگیرند. باقی تمام خرها یک صاحب دارد و تنها بار صاحبش را بهدوش میکشند. اما اصطلاح “خر جبهه” تا بعدها میان مردم رواج داشت. مثلاً در زمان طالبان، در منطقهی ما، همیشه یک طالب جوان با موتورسایکل یاماها که تانکی موتورش آبیرنگ بود، دنبال مردان قریه میآمد تا او را به کندک برده و همکارانش هر طور شده از نزد او سلاح بگیرند. ما آن زمان او را با اقتباس از خر جبهه، خر کندک میگفتیم. لازم به ذکر است که طالبان در تنها شفاخانهی منطقه جای گرفته و آن را به جزاخانه تبدیل کرده بودند.
از زمان تبادل ایمان و آزادی گسترده میان مردم شریف افغانستان با لولهی تفنگ و راکت و ماین و سلطهی طالبان زمان زیادی میگذرد. بههمین خاطر هویت خر جبهه تقریباً بهباد فراموشی سپرده شده است. اما خدا خیر دهد داکتر صاحب عبدالله عبدالله را. ایشان گویا فرمانی به وزارت تجارت و صنایع کشور صادر کرده و از این وزارت خواسته که عکس او را در تمام دفاتر مربوطهاش در کابل و ولایات کشور نصب کند. شما را نمیدانم از این فرمان او چه برداشت میکنید، اما برای من خاطره و هویت “خر جبهه” را زنده کرد. به این معنا که حکومت وحدت ملی، دقیقاً شبیه همان خر جبهه است. هر مجاهدی حق بهرهکشی و استثمارش را دارد، نهتنها مجاهدین که تمام اعضای حکومت وحدت ملی.
البته همکارانم مرا در این قسمت ملامت میکنند و اتهام میزنند که تو بیش از اندازه به دکتور عبدالله عبدالله عشق میورزی، در حالیکه اگر پنج ثانیه به کارهای اشرف غنی، جناب اتمر صاحب، ماجرای عطا محمد نور و جنرال دوستم نگاه کنی، میبینی که این بزرگواران بدون هیچ تعارفی، گاهی چپه، گاهی راسته و گاهی بغلکی سوار میشوند. بعد مثال میآورند که وزیر معادن چرا استعفا کرده؟ چون اتمر سرش فشار آورده. یوسف نورستانی چرا استعفا کرده؟ چون اگر استعفا نمیکرد، احتمالاً ترور میشد. یک عکس چیست که به خاطر پاره شدنش دو شهر برای چند روز تقریباً تعطیل شد و نزدیک میدان جنگ خونین یا همان تبادل ایمان و آزادی مسلحانه شده بود.
حق با همکارانم است. من از تمام بزرگواران این حکومت معذرت میخواهم. من بیهوده اینقدر عاشق عبدالله بودهام. هر کدام اینها به خودی خود، نمایندهی تمامعیار دوران تبادل ایمان و آزادی خونین و فراگیر در افغانستان است. خُب اشکالی ندارد، از این بهبعد کوشش میکنم با کارها، فرمانها، سفرها و سخنهای تمام بزرگواران این حکومت وحدت ملی که بیچارهتر از خر جبهه است، اصطلاحات و خاطرات گذشته را به یاد بیاورم.
حالا از شما میخواهم یک دقیقه بهخاطر تمام ظلم و ستمهاییکه بر خران جبهه روا داشته شده، سکوت کنید.