ترس‌آور و امیدبخش؛ بشر در لبه‌ی پرتگاه ایستاده است

ترس‌آور و امیدبخش؛ بشر در لبه‌ی پرتگاه ایستاده است

اواسط ماه جنوری «توبی اُرد»، فیلسوف و پژوهش‌گر ارشد دانشگاه آکسفورد نسخه‌ی نهایی اولین کتاب خود «پرتگاه؛ خطر وجودی و آینده بشر» را بررسی می‌کرد. اُرد عضو «انستیتوت آینده بشریت» دانشگاه آکسفورد است که به‌صورت تخصصی در مورد سرنوشت جمعی ما کار می‌کند. او اخیرا متوجه شده بود که تعدادی از همکارانش که روی «بیوریسک» (خطرات مرتبط با مواد بیولوژیکی و یا عوامل بیماری‌زا .م) کار می‌کردند، درحال ردگیری ویروس جدیدی در آسیا بودند. گاهی‌اوقات آن‌ها پیش‌بینی‌های‌شان را از طریق ایمیل ردوبدل می‌کردند که برای توبی اُرد جذاب بود. کتاب «پرتگاه» در میان سایر موضوعات به خطراتی می‌پردازد که از جانب همه‌گیری‌های طبیعی و مهندسی‌شده متوجه نوع بشر است.

در ماه فبروری تورِ کتاب توبی اُرد در ایالات متحده که برای بهار برنامه‌ریزی شده بود و قرار بود در دانشگاه استنفورد، ام‌آی‌تی و پرینستون برگزار شود، لغو شد. پرتگاه در ۵ مارچ در انگلستان منتشر شد. دو هفته بعد از آن توبی اُرد مجبور شد در خانه بماند. با شدت‌گرفتن همه‌گیری، همسرش «برنادت یانگ»، متخصص بیماری‌های واگیردار در شفاخانه «جان رادکلیف» در آکسفورد مجبور شد اضافه‌کاری کند. در این مدت توبی اُرد از دخترشان «رُز» که تازه ۵ ساله شده بود مراقبت می‌کرد. اُرد اوایل سال جاری به من گفت: «از قبل می‌دانستم که در جریان یک بحران یک امر غیرقابل تصور می‌تواند خیلی زود اجتناب‌ناپذیر شود. اما با وجود داشتن این دانش فکری از قبل، مشاهده‌ی این‌که چنین چیزی در مقابل چشمان‌تان رخ می‌دهد تجربه‌ی عجیبی‌ست.»

برای فردی با علایق توبی اُرد، زندگی در جریان یک همه‌گیری فرصتی برای تصور تاریخ به سبک و سیاقی دیگر، یا تأمل در مورد تاریخ‌های جایگزین یا بدیل است. چه می‌شد اگر کووید۱۹ وجود نمی‌داشت یا با آن‌ به گونه‌ی دیگری مقابله می‌شد؟ یا، اگر این ویروس‌ کشنده‌تر  می‌بود چه می‌شد؟

توبی اُرد در کتابش به این دیگرگونی‌ها در مقیاسی بزرگ‌تر می‌پردازد، و هم آینده‌ی ناخوشایندی را که (در صورت عدم رسیدگی به تهدیدات وجودی برای بشریت) در انتظار ماست و هم نتایج بسیار امیدوارکننده‌ای را (که در صورت رسیدگی به این تهدیدات ممکن می‌شوند) مدنظر می‌گیرد. توبی اُرد مرحله‌ی کنونی تاریخ ما را «پرتگاه» نام گذاشته است که به گفته‌ی او در ۱۱ و ۲۹ دقیقه صبح ۱۶ جولای ۱۹۴۵ در لحظه‌ی «آزمایش ترینیتی»، زمانی که اولین بمب هسته‌ای منفجر شد، شروع شد. او می‌گوید که این مرحله از تاریخ ما یا با تلاش مشترک جهانی برای اطمینان از بقای بشریت یا با انقراض گونه‌‌ی ما به پایان خواهد رسید.

توبی اُرد احتمال انقراض بشر در قرن بیست‌ویکم را یک-ششم (یا ۱۶.۶۷ درصد) می‌داند (که برابر با احتمال شلیک‌شدن گلوله در شرط‌بندی رولت روسی است). از نظر او اگر ما بتوانیم از سقوط‌مان به پرتگاه جلوگیری کنیم، در واقع تعیین‌کننده‌ترین و برجسته‌ترین موفقیت دوران خود را رقم زده‌ایم. کتاب توبی اُرد فاجعه‌های احتمالی بسیاری را فهرست کرده است، از جمله خطرات طبیعی مانند برخورد سیارک‌ها، ابرفوران‌های آتشفشانی و انفجارهای ستاره‌ای، خطراتی که همیشه در طول زندگی با ما بوده‌اند. توبی اُرد می‌نویسد: «هیچ‌یک از این‌ها مرا شب بی‌خواب نمی‌کند.» پس از پرداختن به این خطرات، نوبت به تهدیدهای کلان می‌رسد که ما  خودمان برای خودمان ایجاد کرده‌ایم، مانند جنگ هسته‌ای، تغییرات اقلیمی، بیماری‌های همه‌گیر (که سبک زندگی ما شیوع آن‌ها را راحت‌تر کرده است) و سایر اقدامات انسان که به تخریب کره‌ی زمین منجر می‌شود. توبی اُرد اما بیشتر از همه نگران دو احتمال است: هوش مصنوعی توان‌مندشده‌ی ناهم‌سو با ارزش‌های انسانی (از نظر او احتمال این‌که هوش مصنوعی در صد سال آینده منجر به انقراض گونه انسان‌ها شود ۱ بر ۱۰ یا ۱۰ درصد است)، و همه‌گیری‌های مهندسی‌شده (که از نظر او احتمال انقراض بشر در اثر آن ۱ بر ۳۰ یا ۳.۳۳ درصد است.) همه‌گیری که ما فعلا تجربه می‌کنیم نوعی رویدادی است که توبی اُرد آن‌را «شلیک هشدار» توصیف می‌کند؛ فاجعه‌ای در مقیاس کوچک‌تر که هرچند ترس‌ناک، غم‌انگیز و مخل آرامش (زندگی عادی) است، اما ممکن است بتواند انسان‌ها را به تلاش برای جلوگیری از بلایای بزرگ‌تر در آینده برانگیزد.

برخلاف منتظران روز رستاخیز که به‌نظر می‌رسد در برخی سطوح ایده‌ی فروپاشی اجتماعی برای‌شان خوشایند است، توبی اُرد به توانایی بشر برای رسیدن به عظمت باورمند است. اُرد در سال ۱۹۷۹ در ملبورن متولد شده و علاقه‌ی وی به خطر وجودی از توجه اولیه‌ی وی به اخلاق، بهداشت و فقر در جوامع روی زمین، نشأت می‌گیرد. او با «ویل مک‌اسکیل»، همکارش در آکسفورد، به ایجاد مکتب فکری معروف به «نوع‌دوستی مؤثر» کمک کرده که براین باور استوار است که ما باید با استفاده از دلیل و شواهد مشخص کنیم که ما چگونه به عنوان افراد می‌توانیم از منابع‌مان برای آینده‌ی بهتر برای همه استفاده کنیم. توبی اُرد در سال ۲۰۰۹ نهادی را به نام «آنچه در توان داریم اهدا کنیم» تأسیس کرد. اعضای این نهاد متعهد می‌شوند که دست‌کم ۱۰ درصدِ درآمدی را که در طول زندگی کاری‌شان به دست می‌آورند، به امور خیریه اهدا کنند. اُرد تعهد کرده است که درآمد حاصل از فروش کتابش را به سازمان‌هایی‌ اهدا کند که برای حل مشکلاتی کار می‌کنند که کتاب به آن پرداخته است.

از نظر توبی اُرد اگر ما بتوانیم یاد بگیریم که به زندگی افراد در سایر مکان‌ها و وضعیت‌ها به همان اندازه ارزش قائل شویم که به زندگی خود ارزش می‌دهیم، آن‌وقت می‌توانیم عین کار را برای افرادی که در لحظه‌ی متفاوتی از زمان زندگی خواهند کرد نیز انجام دهیم. آیندگان ما، که کیفیت زندگی و حتا خودِ هستی‌شان به‌شدت از انتخاب‌ها و تصامیم امروز ما متأثر خواهند بود، به همان اندازه مهمند که ما. از منظر گونه‌ی ما، آن‌ها ما هستند و ما آن‌ها هستیم. به باور توبی اُرد دوره‌ای که در آن بشر به‌سر می‌برد دوره‌ی بلوغ است. یک دوره‌ی خطرناک که در آن قدرت و خواستن از خرد و خویشتن‌داری جلو می‌زند و برای فرد، زندگی آینده، دوردست و غیرواقعی به‌نظر می‌رسد. براساس سوابق فسیلی به دست آمده، طول عمر معمول یک گونه‌ی پستان‌دار یک میلیون سال است. توبی اُرد می‌نویسد: «اگر ما این یک میلیون سال را هشتاد سال عمرِ معمولی یک انسانِ معمولی در نظر بگیریم، پس بشرِ امروز شانزده ساله است، تازه به قدرت و بلوغ رسیده و به اندازه کافی بزرگ شده که خود را گرفتار دردسرهای جدی کند.»

کودکان، پدر و مادر یا خواهر و برادر بزرگ‌تر از خودشان  دارند که می‌توانند مشوره دهند. ولی ما اولین نسل از گونه‌ی خود هستیم که قدرت نابودکردن خودش را از طریق اقدام آگاهانه به دست می‌آورد. در حالتی ایده‌آل، ما می‌توانیم توانایی خویشتن‌داری جمعی را برای محدودکردن دسترسی‌مان به فناوری‌های مهلک تا زمانی که به پختگی کامل برای استفاده‌ی ایمن از آن‌ها نرسیده‌ایم، داشته باشیم. توبی اُرد طرف‌دار ایجاد میثاق‌های بین‌المللی است که بتوانند با تعیین اهداف جمعی و تعیین قوانین و جدول زمانی برای دست‌یابی به این اهداف، چنین محدودیت‌هایی را ایجاد کنند. (پروتکل مونترئال از سال ۱۹۸۹ که منجر به توقف تدریجی تولید و عرضه مواد شیمیایی تخریب‌کننده اوزون شد، یک نمونه است). او برای آینده پیشنهاد می‌کند که بر بعضی از شرکت‌های فناوری پیشرفته مالیات وضع شود و پول حاصل از آن برای تأمین بودجه‌ی ابتکاراتی مصرف گردد که از بشر در برابر خطرات فناوری‌های جدید محافظت می‌کند. (توبی اُرد می‌نویسد که در حال حاضر، کارآفرین‌ها از پیشرفت فناوری سود می‌برند درحالی‌که جامعه خطر وجودی ناشی از این فناوری‌ها را بر دوش خود حمل می‌کند. طبق محاسبات توبی اُرد، میزان سرمایه‌گذاری که در جهان روی فناوری‌های محافظتی صورت می‌گیرد، به اندازه سرمایه‌گذاری و هزینه‌ی بشر روی آیس‌کریم نیست.) او از سرمایه‌گذاران، دولت‌ها و دانشگاه‌هایی که حامی فناوری‌های جدید هستند می‌خواهد که فناوری‌هایی را که به منظور محافظت از گونه بشر توسعه می‌یابند، بر فناوری‌هایی که امکان دارد راه‌های جدید را برای نابودی بشر باز کنند، در اولویت قرار دهند. توبی اُرد استدلال می‌کند که این‌طور نیست که ما در برابر خطرات وجودی ناتوان باشیم، بلکه ما فقط باید به توانایی بسیج اراده جمعی برای مقابله با آن‌ها دست یابیم.

خواننده‌ای که قبل از تلاش‌های ناکافی بشر برای مقابله با تغییرات اقلیمی وحشت کرده است، با مرور چنین ایده‌های خیرخواهانه ممکن است وضعیت را طوری دیگری احساس کند. کار جمعی دانشمندان جهان در جریان همه‌گیری و مقاومت فردی و جمعی افراد، توبی اُرد را دل‌گرم کرده است. در جریان قرنطینه در محله‌ی آکسفورد، او آگهی‌هایی را دریافت می‌کرد که در آن افراد خیّر به همسایگان نیازمند خود پیشنهاد کمک و یاری می‌دادند. ساکنان خیابانی در نزدیکی محل زندگی او ابتکاری را به راه انداخته بودند که براساس آن افراد می‌توانستند با چسباندن ورق‌های رنگی روی پنجره‌ی خانه‌های‌شان درخواست کمک کنند. در این ابتکار رنگ سبز به این معنا بود که همه چیز خوب است، رنگ زرد یعنی شخصی در داخل این خانه بیمار است و خود را قرنطینه کرده است و رنگ سرخ به معنای درخواست کمک بود. اما در طرف دیگر، واکنش‌های دولت‌های جهان در امر مقابله با همه‌گیری، او را نگران کرده است. بسیاری از کشورها نتوانستند به‌صورت مؤثر و درست به جای شهروندان خود و نیز به نمایندگی از جامعه جهانی کار کنند. کشمکش در ایالات متحده بین دولت ترمپ و مشاوران علمی دولت یک نمونه‌ی ناراحت‌کننده از گرایش‌های خودشکنانه‌ی ما بوده است. توبی اُرد در کتاب خود می‌نویسد: «به لحاظ اکولوژیکی این انسان نیست که بزرگ است، بلکه انسانیت است که عظمت دارد.» و با این‌حال، تضعیف‌کردن اهداف انسانیت با انجام کارهایی ناشی از محاسبات سیاسی کوته‌بینانه و خواسته‌های خودخواهانه افراد، کار سختی نیست. توبی اُرد می‌گوید ما نوه‌سانی زودگذر در زنجیره‌ی زندگی بشر هستیم که به دو صد هزار سال پیش باز می‌گردد و این زنجیره در تئوری، اگر نه میلیون‌ها سال دیگر، می‌تواند صدها هزار سال دیگر ادامه یابد. یک آدم مگر چقدر می‌تواند کوته‌بین و خودشیفته باشد که بخواهد این زنجیره‌ی طولانی را نابود کند. و با این‌حال، ما، مای بشر، اغلب همین‌قدر کوته‌بین و خودشیفته هستیم.

توبی اُرد اولین فیلسوفی نیست که پیشنهاد می‌کند پایان نزدیک است. در سال ۱۹۵۱، برتراند راسل نوشت که قرن بیستم یا با نابودی انسان، یا با فروپاشی اجتماعی خشونت‌بار یا با یک دولت جهانی یک‌پارچه پایان می‌یابد. استیون هاوکینگ در سال ۲۰۱۴ هشدار داد که هوش مصنوعی می‌تواند باعث هلاکت ما شود. این پیش‌بینی‌ها اما همه‌ی متفکران را نگران نکرده است. مارک اوکانل، روزنامه‌‌نگار ایرلندی در کتاب خود «یادداشت‌هایی از یک آخرالزمان: سفری به پایان دنیا و بازگشت از آن» که امسال منتشر شد، در مورد انقراض انسان چنین می‌نویسد: «چرا این‌قدر غیرقابل تصور باشد که ما خودمان، نه لزوما فردا یا پس‌فردا، بلکه سرانجام، همان مسیر را به سمت فراموشی خواهیم پیمود که پرنده‌ی دودو، کرگدن سیاه، کبوتر مسافر… و همه‌ی بی‌شمار گونه‌های دیگر که ما آن‌ها را از روی زمین رانده‌ایم، پیمودند.»

بسیاری از مردم آن‌قدر که از چشم‌انداز رنج‌کشیدن فردی انسان در حال حاضر نگران هستند، از احتمال ناپدیدشدن همه‌ی بشریت در روزی در آینده نیستند. پژوهشی که سال گذشته توسط سه روان‌شناس تجربی در آکسفورد انجام شد نشان داد که افراد نابودی کامل بشر را فقط اندکی بدتر از یک واقعه‌ی فاجعه‌بار می‌دانند که می‌تواند هشتاد درصد جمعیت را از بین ببرد. در این مطالعه سوگیری پاسخ‌دهندگان علیه انقراض انسان زمانی افزایش یافت که از آن‌ها خواسته شد که درباره عواقب مشخص نابودشدن همه‌ی فرهنگ‌های انسانی برای همیشه، فکر کنند. بدون این پرسش، درک این‌که نابودی کلی چقدر بدتر از مرگ صرفا فاجعه‌بار خواهد، دشوار بود.

برای این چشم‌انداز اصطلاح «غفلت از دامنه» به کار برده می‌شود؛ نوعی سوگیری شناختی که درک مقیاس کامل مشکلات را هرچه این مشکلات بزرگ‌تر بشوند دشوار می‌کند. به قول توبی اُرد، این کوششی برای ۱۰ برابر اهمیت‌دادن به چیزی است که ۱۰ برابر مهم‌تر از یک گزینه بدیل است. توبی اُرد به من گفت: «یکی از جنبه‌هایی که مرا از دیگران جدا می‌سازد این است که من مقیاس را بسیار جدی می‌گیرم. این را می‌توانید در تمام کتاب مشاهده کنید، از جمله این‌که من مقیاس جهان را خیلی جدی می‌گیرم.»

توبی اُرد در پایان کتاب پرتگاه چشم از کیهان برداشته و با اشاره به وسعت و عظمت غیرقابل درک آن برای بشر، از ما می‌خواهد مقیاس آنچه را که درصورت پایان‌یافتنِ پیش از موعد داستان انسان بر روی زمین از دست خواهیم داد، درک کنیم. او می‌نویسد که ما نیز درست مانند پیشینیان اولیه‌ی خود که دور آتش پارینه‌سنگی جمع می‌شدند و نمی‌توانستند تجارب خلاقانه و حسی موجود امروز ما را تصور کنند، برای درک آنچه برای آیندگان ما ممکن و قابل تجربه خواهد بود، مجهز نیستیم. او معتقد است که توانایی بشریت ارزش حفظ‌شدن دارد؛ نه به این دلیل که ما اکنون خیلی با عظمت هستیم، نه! بلکه به دلیل این احتمال که ما هرچند کوچک و ناچیز، پلی برای رسیدن به چیزی بزرگ‌تر هستیم. او می‌نویسد: «چقدر عجیب خواهد بود اگر این گونه‌ از میمون‌ها، مجهز به عنصر تکامل، برخوردار از مجموعه‌ی محدودی از ظرفیت‌های حسی و شناختی، پس از تنها چند هزار سال تجربه‌ی تمدن، در آستانه‌ی رسیدن به حداکثر کیفیت ممکن برای زندگی، به پایان برسند. من فکر می‌کنم که پایان ما هنوز زود است زیرا ما تازه صعود را آغاز کرده‌ایم.»

توبی اُرد این‌روزها از خانه‌ی خود، عمارتی ویکتوریایی تراس‌دار ساخته‌شده در سال ۱۸۷۵ در ضلع شرقی آکسفورد، به آینده‌ی احتمالی ما فکر می‌کند. زنگ ساعت دخترش ۷ و ۳۰ دقیقه‌ی صبح به صدا در می‌آید، اُرد ساعت ۷ و ۲۳ دقیقه بیدار می‌شود و از قبل می‌داند که دقیقا به هفت دقیقه زمان نیاز دارد تا لباس بپوشد و افکارش را سامان دهد. در آشپزخانه‌ی طبقه همکف، قهوه‌ساز جوش آمده و محتویات آن از زیر روکش مقوایی، روی پیش‌خوان چکه می‌کند. میز پر از وسایل «زندگی در  قرنطینه‌»ی یک خانواده است، از جمله فراکتالی که توبی اُرد آن‌را برای رُز روی یک تکه کاغذ کشیده تا یک درس خانگی بداهه در مورد تقسیم را توضیح دهد، و کارتی که رُز برای مادرش پس از ختم شیفت کاری شبش درست کرده و روی آن جمله‌ی «مادر جان به حالت عادی خوش آمدی» نوشته شده است. تابستان امسال رُز ششمین سالگرد تولدش را در یک پارک محلی جشن گرفت. توبی اُرد جشن را استادانه تدارک دیده بود. تم جشن تولد یافتن گنج بود و برنامه شامل معماها، نقشه‌ها، شکلات‌ها و بسیاری از سکه‌های خارجی (گنج) بود که در طول همه‌گیری هیچ محل استفاده‌ای برای اُرد نداشتند.

مکتبی که رُز در آن درس می‌خواند مانند اکثر مکاتب انگلیس کلاس‌های حضوری را از سر گرفته است. پس از صرف صبحانه، توبی اُرد رُز را چند بلاک دورتر دم ورودی مکتبش می‌رساند، سپس به خانه باز می‌گردد تا به ایمیل‌هایش پاسخ دهد و اخبار روز را در اینترنت بخواند. نه جنراتوری در خانه روشن است و نه خبری از غذای کنسروشده برای روزهای مبادا است. توبی اُرد معتقد است این‌که آدم‌ها خود را وقف آماده‌شدن برای فاجعه‌های بزرگ کنند، نه عملی است و نه توصیه می‌شود. خطرات سطح بالا به هماهنگی سطح بالا نیاز دارد. ما به عنوان افراد می‌توانیم سهم خود را با کمک به برنامه‌هایی ادا کنیم که برای حفاظت از بقای بشریت طراحی شده‌اند؛ وارد گفت‌وگوهایی شویم که مطمئنیم به مرور زمان به اقدام جمعی منجر می‌شوند. خیلی چیزها به آن‌چه تصور می‌کنیم بستگی دارند. توبی اُرد می‌گوید که برای بشر زمان برد تا احتمال روبروشدن با یک آخرالزمان هسته‌ای را مانند یک امر واقعی حس کند و با پیشرفت جنگ سرد درک آن آسان‌تر شد. امروزه، با سوختن جنگل‌ها و سرازیرشدن سیلاب‌ها، پیامدهای تغییرات اقلیمی هر روز بارزتر از گذشته می‌شوند. یکی از اهداف توبی اُرد این است که به ما کمک کند بهتر و زودتر تصور کنیم. او از طریق اسکایپ به من گفت: «درحال حاضر ما عادت داریم چهل سال منتظر بمانیم تا فرهنگ‌مان تهدیدی را که به طور علمی ثابت و شناخته شده است، بپذیرد. به‌نظرم چهل سال خیلی زیاد و روند تصور و درک ما خیلی کُند است.» تجربه معلم قدرت‌مندی است، کشورهایی که قبلا با سارس و مرس مبارزه کرده‌اند، در مواجهه با همه‌گیری کنونی بهتر عمل کردند. ولی شلیک‌های هشدار همیشه زمان می‌برد تا ما را به فکر وا دارد. چالش کنونی، پذیرفتن یک ذهنیت جدید است، ذهنیتی که در آن تهدیدهای دور با تهدیدهای ناممکن اشتباه گرفته نشوند.

توبی اُرد «یک قطعه ساده از ریاضیات» را پیشنهاد می‌کند که به وی در درک «همه‌ی این چیزها» کمک کرده است: حتا فاجعه‌‌‌ای که در طول یک قرن فقط یک بار اتفاق بیافتد، پنج درصد احتمال دارد در یک دوره پنج ساله مجلس در انگلیس و چهار درصد احتمال دارد در یک دوره‌ی چهارساله‌ی ریاست‌جمهوری در ایالات متحده اتفاق بیفتد. حالا که خطر و احتمالات را این‌گونه محاسبه می‌کنیم، به‌نظرمان کار منطقی می‌رسد، زیرا ما درحال گذراندن چنین فاجعه‌ای هستیم. اما توبی اُرد می‌گوید «با آن‌هم ما [خطر را] فراموش خواهیم کرد.» او با خنده می‌گوید: «ما این‌را می‌دانیم که کم و بیش پنج سال فرصت داریم و پنج سال بعد از شر این چیزها در امان هستیم. فراتر از آن، برماست تا اقدام به نهادسازی کنیم.» او می‌گوید که به همین دلیل، ترس کنونی نباید ما را از پا در بیاورد، زیرا در آن‌صورت هیچ کاری از ما ساخته نیست. ترس باید ما را انگیزه دهد، در غیر آن بی‌معناست. حفاظت از آینده مستلزم باور به آینده است.