جنرال ظاهر عظیمی
امنیت سرحدات جنوب
اما این گردش امین به راست، یا افتادن در دامن غرب، در امنیت مرزهای جنوب شوروی چه ربط و تأثیری دارد؟ امنیت مرزهای جنوب در آن برهه از تاریخ به دلایل مختلف برای شوروی بسیار بااهمیت بوده است؛ به اندازهای که بحثکردن در این مورد ایجاب نوشتن یک مطلب جداگانه را میکند.
همان طوریکه میدانید قوای عظیم ارتش سرخ، یا همان پیمان ورشو، در سرحدات غربی و قسمتی از شرق به مقابل ناتو صف کشیده بودند .شمال روسیه با توجه به سردی هوا در یک جنگ تمامعیار در مقابل غرب و نیز بهدلیل یخبندانش، نمیتوانست حالت طبیعی را داشته باشد. حتا گوشهی شمالشرق بهدلیل یخهای شناور کاملا مطمئن نبود و گاهی بندر ولاد استوک نیز در فصلی از سال دچار مشکل میشد .
در جنوب، اولین حلقه کشور ترکیه بود که در سال ۱۹۵۳ به عضویت ناتو درآمد. در ترکیه دهها پایگاه نظامی امریکا و ناتو وجود دارد. گرچند منابع رسمی از موجودیت بمبهای اتمی در این کشور چیزی نگفتهاند، اما اسناد منتشرشده ویکیلکس ادعا دارد که بین ۵۰ تا ۶۰ بمب اتمی در پایگاههای امریکا موجود بوده است. از اینرو، و با توجه به جنگ سرد، ترکیه کاملا در مقابل اتحاد شوروی سابق قرار داشت.
در حلقه بعدی کشور ایران قرار داشت. گرچند با سقوط رژیم شاهنشاهی بهعنوان متحد استراتژیکی غرب و برچیدهشدن مراکز جاسوسی از ساحل بحیره کسپین و آسیای میانه، خبر خوشی برای اتحاد شوروی سابق بود، اما رژیم جدید با شعار نه شرقی و نه غربی، حمایت از مهاجران و مجاهدین افغانستانی را با توجه به این نکته که از جانب کابل ادعا شده بود هزاران ایرانی در قیام هرات شرکت داشتند، اعلان کرد. همچنین تأثیر بعد ایدیولوژیکی انقلاب اسلامی ایران به کشورهای مسلماننشین آسیای میانه و قفقاز در آن زمان دغدغههای زیادی برای آن کشور ایجاد کرده بود. تهران نهتنها نمیتوانست دوست مطمئن برای مسکو به حساب آید، بلکه نوعی سردرگمی و نگرانی نسبت به آینده و روابط آن دو کشور نیز ایجاد شده بود. گرومف در ارتش سرخ مینویسد: «پیروزی انقلاب اسلامی و بنیادگرایی ایران تهدید جدی علیه آسیای میانه بهحساب میآید.»
بعد از افغانستان حلقه بعدی چین بود که روابط پرتنش، و یا حتا میتوانیم بگویم بسیار خراب، با اتحاد شوروی سابق داشت. روابط چین با غرب، بهویژه با ایالات متحده، هر روز در حال بهبود و انکشاف بود. حتا در جریان حضور روسها در افغانستان بخش مهمی از سلاح و تجهیزات را ایالاتمتحده از چین خریداری و در اختیار مجاهدین و نیروی مقاومت قرار میداد. خیلی از منابع گفتهاند که سلاح و تجهیزات با پول گزاف و حتا چندینبرابر قیمت خریداری میشد تا چین را در صف مقابل شوروی تشویق کند.
پس یگانه حلقه باقیمانده در جنوب اتحاد شوروی افغانستان بوده است که باید به هر قیمت ممکن حفظ و مسیر ارتباط با خاور میانه، شاخ افریقا، و عرصه پیشروی بهسوی آبهای استراتژیک نگهداری شود .اگر به گذشته دورتر برویم بیطرفی افغانستان برای شوروی یک منفعت قابل توجه و یک دستآورد کلان محسوب میشد.
چنانچه در کنفرانس امباله در ۱۹۶۹ و کنفرانس سمله در ۱۹۷۲ و تعهد بیطرفی افغانستان در بین تنشهای قدرتهای وقت مسکو را به این نتیجه رسانده بود که به یک پیروزی کلان دست یافته است. هانری براد شبر از قول برژنف نقل میکند: «اگر ما در افغانستان مداخله نمیکردیم، افغانستان تبدیل به پایگاه امپریالستی شده و مرزهای جنوب ما تهدید میگردید.» همچنین قاریف در راستای جایگاه امنیت جنوب با وسعت بیشتر سخن میگوید: «نخست اینکه برای اتحاد شوروی تأمین امنیت جنوب کشور اهمیت بس بزرگی داشت. با توجه به نگهداری گروهبندی بزرگ ارتشی در محورهای باختر و خاور، برای کشور ما سودمند [مقدور] نبود تا مساعی همانندی را در محور جنوب کشور نیز مبذول داریم. امریکا تلاش میورزید کشور ما را با پایگاههای نظامی خود به محاصره بکشاند و این نیز پوشیده نیست که افغانستان در محراق توجه امریکا قرار گرفته بود.»
بحث دیگری که ذهن سیاستمداران مسکو را به خود مشغول کرده بود همانا حمله امریکا به ایران به خاطر آزادسازی گروگانهایش بود .چنین سناریو از طریقهای متفاوت بهویژه تبلیغات و منابع اطلاعاتی طوری به رهبری شوروی القا شده بود که امریکا به ایران حمله نظامی میکند.
بنابراین شوروی به این فکر افتاد که پس بهتر آن خواهد بود تا ما قبل از آنها به افغانستان مداخله نطامی کنیم، زیرا در چنان شرایطی در عرصه بینالمللی، افکار عمومی و تبلیغات جهانی حمله ما را در درجه دوم اهمیت قرار داده و افکار جهانی به حمله امریکا به ایران معطوف خواهد شد. نهایتا هم اینکه غرب، و در رأس آن امریکا، در یک توافق پنجاهپنجاه با مسکو خواهد رسید و به پیمانهای استراتژیک هستهای صدمهای وارد نخواهد شد. ژاک هونتزینگر در راستای توجیه حملهی دو قدرت بزرگ جهان به دو کشور افغانستان و ایران میگوید: «ایالات متحده امریکا و شوروی با یکدیگر کنار آمده و ترتیبی میدهند تا یکی اقدام نظامی خود را بهنام دفاع مشروع همگانی و متقابل توجیه کند و دیگری اصول پیمان ورشو و یاریرساندن به حکومت برادر را، دفاع مشروع مثل درخواست حکومتی که به خطر افتاده است.»
در چنین شرایطی قرار شد رهبری شوروی بهخاطر تصمیمگیری در اعزام قوت نظامی به افغانستان، بررسی وضعیت و سبکسنگین کردن ارزشها و منافع مسکو و در کل به خطرافتادن توافقات سالت ٢ و دیتانت (پیمان یلسنکی) در مقابل هجوم به افغانستان و یا حمله امریکا به ایران به تاریخ ۱۲ دسامبر بحث کند.
نباید فراموش کنیم در تمام این مدت، و بار بار تقاضای اعزام نیروی نظامی به افغانستان، یگانه مانع برای تصمیمگیری شوروی، منفعت آن کشور در پیمان سالتِ ۲ و توافقات یلسنکی بوده است. در این مورد باید اندکی بحث کرد.
سالت یا Strategic Army Limitations Taikحاصل سالها تلاش دیپلماتیک بین مسکو و واشنگتن در اوج جنگ سرد، تهدید صلح جهانی بهخاطر گسترش و تهاجمیشدن سلاحهای اتمی، بین دو طرف میباشد.
بهخاطر جلوگیری از گسترش و همچنین محدود ساختن سلاحهای اتمی تلاشها از سال ۱۹۶۶ آغاز شد. بعد از مذاکرات طولانی و پرپیچوخم در سال ۱۹۶۹ بیشتر موانع از مسیر آن برداشته شد. نیکسون و کسنجر میخواستند فقط توافق روی راکتهای بالستیک باشد. مسکو خواهان شاملشدن سلاحهای تهاجمی استراتژیک در این پیمان بود که در نهایت در ماه می ۱۹۷۲ سالت ۱ به امضا رسید و توافق شد که در چارچوب این پیمان ۱۰۵۰ راکت قارهپیما مشهور به ICM، ۷۱۰ راکت قابل حمل بحری و ۴۴ زیردریایی برای ایالات متحده و به ترتیب ۱۶۱۸، ۹۱۰ و ۶۲ زیردریایی برای اتحاد شوروی در نظر گرفته شد .
گرچه کمیت از نظر تعداد به نفع مسکو بوده است، ولی دلیل آن موجودیت راکتهای پیشرفته چندپیکانه موسوم به MIK ضد بالستیکی امریکا که همزمان چند هدف را میتواند نابود کند، میباشد. سالت ۲ در ادامه حمایت از سالت ۱ در بندر ولادیوستوک بین رییسجمهور فورد و برژنف به امضا رسید و مرحله نهایی آن بهخاطر ۲۴۰۰ فروند راکت قارهپیما بین کارتر و برژنف به امضا رسید.
پیمان یلسنکی یا دتانت در رابطه به تنشزدایی بین کشورهای اروپای شرقی و غربی و توسعه روابط آنان بود. این پیمان (سالت) برای شوروی سابق از اهمیت ویژه برخوردار بوده است و برای بهدستآمدن و حفظ آن تلاشهای فراوانی صورت گرفته و در توازن سلاحهای استراتژیک و بازدارنده، شوروی وقت آن را به نفع امنیت کلان خود میدانست .
هنگامی که مقامهای بلندپایهی نظامی و سیاسی شوروی در تاریخ ۱۲ سپتامبر ۱۹۷۹ در کاخ کرملین مشغول بحث در راستای مداخله نظامی یا عدم مداخله به افغانستان بودند، ناگهان یادداشتی را دریافت کردند که در آن نوشته شده بود: «هلمیت اشمیت، نخستوزیر آلمان رسما اعلان کرده است که براساس فیصله سازمان اتلانتیک شمالی ناتو به تعداد ۴۶۲ راکت کروز و تعداد ۱۰۸ فروند راکتانداز پرشنگ ۲ به خاک آلمان غربی مستقر گردید.» این به معنای دفن و به خاکسپردن پیمانهای سالت و دتانت بود .
در ادامه برژنف گفت فیصله میکنیم که براساس تقاضای جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان قطعات محدود ارتش سرخ بهخاطر ایفای وظیفه انترناسیونالستیاش جهت حفظ امنیت تأسیسات زیربنایی آن کشور وارد افغانستان شود. کورینکو، معاون وزارت خارجه اتحاد شوروی سابق از تأثیر تصمیم امریکا مبنی بر استقرار موشکهای استراتژیکی در آلمان غربی چنین یاد میکند: «تصادفی نبود که در آن روز پس از آنکه مسکو از تصمیمات ناتو اطلاع پیدا کرد، مسأله افغانستان در پلیت بورو حلوفصل شد و تمامی بحثهای سابق که درباره اثرات منفی مداخله شوروی در غرب وجود داشت به فراموشی سپرده شد. حالا دیگر چیز زیادی باقی نمانده که از دست برود.»
به این ترتیب فیصله شد که قطعات محدود وارد افغانستان شود. در ادامه آن دایرکتیف اعزام ارتش سرخ به افغانستان در تاریخ ۲۴ دسامبر ۱۹۷۹ (مطابق ٥ جدی ١٣٥٨) را مارشال دیمتری فئیدرویچ استونف و مارشال ارگارکف، لوی درستیز امضا کرد و در تاریخ ۲۵ دسامبر (٦ جدی ١٣٥٨) ارتش سرخ از سه مسیر تحت فرماندهی جنرال توخارینف و دو عضو قرارگاهش جنرال تاسکایف مسئول بخش سیاسی و جنرال گور چاگین مسئول بخش استخبارات تحت عنوان اردوی چهلم در ساعت ٣ بعدازظهر به ترتیب زیر وارد افغانستان شدند:
– لشکر ۱۰۳ کوماندو تحت فرماندهی جنرال ربابچینکو توسط طیارههای L 76 در کابل پیاده شدند؛
– لشکر ۱۰۸ موتر زره همراه تعدادی قطعات مستقل از طریق حیرتان؛
– لشکر ۵ گارد موتر زره همرای تعدادی قطعات مستقل هوایی و زمینی از طریق تورغندی.
کمیت قوا متفاوت گفته شده است. دشولزنگر نویسنده کتاب مشهور «دیپلماسی امریکا در قرن بیست» تعداد را ۸۰ هزار، الویه روآ، ۱۳۵ هزار گفته است و روسها هشتاد هزار گفتهاند. نباید فراموش شود که در جریان رخدادها این رقم بارها افزایش یا کاهش یافته است و همچنین علاوه بر آن دو لشکر احتیاط در ازبکستان و ترکمنستان حضور داشتهاند.
پایان.