آیا فرهنگ صلح در جامعه ما شکل گرفته است؟

آیا فرهنگ صلح در جامعه ما شکل گرفته است؟

دیگرستیزی و هراس از دیگری یکی از زوایای پنهان تولید خشونت در افغانستان است. ما همه روزه آن را در صورت‌بندی‌های مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و امر روزمره مشاهده می‌کنیم. هراس از دیگری را در فرایند استخدام در یک اداره دولتی تجربه می‌کنیم. در پیاده‌روهای خیابان‌ها و درون یک تاکسی ممکن است با آن مواجه شویم. کسی که چهره‌اش با ما فرق می‌کند، لباسش متفاوت است و با لهجه‌ای متفاوت از ما سخن می‌گوید، برای ما دیگری است. احساس ما نسبت به دیگری رازآلود و توأم با ترس است. کافی است به نقشه ذهنی افراد و پراکندگی جمعیت در افغانستان مراجعه کنید، به‌وضوح این دیگری در جغرافیای ژئوپولتیک ما قابل مشاهده است. توزیع فضایی جمعیت در مناطق شهری و روستایی ما بیانگر کنش ما با مسأله دیگری است. عوامل دیگرستیزی فراوان است که به مرور در بستر مناسبات اجتماعی، تاریخی، فرهنگی و زبانی ما به‌وجود آمده است.

در یک جامعه متکثر قومی، فرهنگی و زبانی ما به کودکان‌مان یاد ندادیم (حداقل در دو دهه گذشته) که چطور با تازه‌واردانی که با لهجه، زبان و چهره متفاوت از ما وارد مکتب می‌شوند، چگونه باید برخورد کرد. ما لاف مهمان‌نوازی می‌زنیم اما در عمل به بسیاری از عودت‌کنندگان و بی‌جاشدگان داخلی، اجازه ادغام در شهرهای‌مان را ندادیم و آن‌ها را به‌دلیل قومیت‌شان، چهره‌شان، زبان‌شان در ده کیلومتری شهرهای‌مان، محصور ساختیم. همزادپنداری با رنج‌ دیگری به عادت‌های ثابت ما در جامعه تبدیل نشد. در بستر چنین وضعیتی، ما صلح می‌خواهیم و آن را ضرورت جامعه خود تعریف می‌کنیم.

فرهنگ صلح

صلح در معنای فرهنگی آن مفهومی است که بیشترین تأکید را بر اصلاح نظام‌های اجتماعی جامعه و ارزش‌های متضاد با امر صلح دارد. در رویکرد فرهنگی به صلح، جامعه به میزانی از توسعه و آگاهی دست پیدا می‌کند که قادر است از صلح بگوید، درباره آن گفت‌وگو کند و در تخیل‌هایش باربار صلح را تجربه کند. موضوع در رویکرد فرهنگی به صلح این نیست که ما در جامعه‌مان بحران داریم. تجربه خشونت داشته‌ایم. مسأله این است که جامعه به حدی از خودآگاهی می‌رسد که می‌تواند از صلح صحبت کند. نظام دانایی و فرهنگی ما به حدی از بلوغ می‌رسند که قادر به پردازش و ساخت مسأله می‌شوند.

گسترش فرهنگ صلح این ذهنیت را در اندیشه، رفتار و عمل ما تقویت می‌کند که عبور از منطق تفنگ و خشونت به‌سوی گفت‌وگو و صلح یک زیرساخت اساسی است برای ایجاد موقعیتی متعالی که شامل محیط‌زیست، زنان، کودکان، طبیعت و … می‌شود. هر آن چیزی که در کنار آن‌ها زیست مشترک داریم. صلح در مفهوم معاصر خود گفتمان و رویکردی انتقادی است. مفهومی که از بزرگسالان آغاز می‌شود و در کودکان نهادینه می‌گردد. در فرهنگ صلح، انسان‌ها می‌آموزند که چگونه می‌توان به کمک یکدیگر و در کنار یکدیگر زیست مسالمت‌آمیز را تجربه کرد. در فرهنگ معاصر جوامع، صلح دیگر متضاد با جنگ یا نبود سلاح هسته‌ای نیست. صلح چشم‌اندازی انتقادی است که هر لحظه ما را وادار به پرسش می‌‌کند. پرسش از چرایی تبعیض، چرایی خشونت و شیوه‌های تأمین عدالت.

فرهنگ صلح براساس تعریف سازمان ملل «فرهنگ صلح مجموعه‌ای از ارزش‌ها، نگرش‌ها، رفتارها و روش‌های زندگی است که خشونت را نفی می‌کند و از منازعات پیش‌گیری می‌کند به این ترتیب که تلاش می‌کند ریشه‌های درگیری را شناسایی و از طریق گفتمان و مذاکره بین افراد، گروه‌ها و ملت‌ها آنها را حل کند.»

مفهوم صلح

به باور دکتر نعمت‌الله فاضلی، صلح را می‌توان نظریه، دیدگاه، شیوه‌ی پذیرش دیگری، تفکر و چشم‌اندازی دانست که هدف آن بازاندیشی انتقادی درباره شیوه زندگی، زبان، ساختار احساسات، دین و مذهب و شیوه تفکر ماست. صلح یک مفهوم انتقادی است. بخشی از جنبش فکری – انتقادی دهه‌های معاصر است که در چند دهه اخیر در جهان شکل گرفته است. مطالعات زنان، مطالعات محیط‌زیست و … همه این ها بخشی از جنبش فکری‌ای هستند که در دهه‌های اخیر در راستای تحقق صلح به‌وجود آمده‌اند. صلح یک چشم‌انداز انتقادی است که در مفهوم انتقادی خود، امکان بازاندیشی مستمر و مداوم را برای انسان‌ها، گروه‌ها، و همه فرم‌های زندگی فراهم می‌کند.

بر این اساس، ما در قبال وضعیت ناصلح مسئولیم. البته که مسئولیت، مستلزم میزانی از آگاهی اجتماعی و فردی است. صلح یک وضعیت انتقادی است که در مرحله اول، معطوف به خود است. یعنی در هر شرایطی باید وضعیت‌هایی که صلح را با چالش مواجه می‌‌کند باید با چرایی مواجه شوند. در چنین وضعیتِ پرسشی‌ای ما باید همیشه رفتارها و کنش‌های‌مان را مورد بازبینی و سؤال قرار دهیم. مرحله‌ی بعد درک و شناخت از وضعیت ناصلح است که معطوف به عقلانیت جمعی است. درک عمومی از مسأله که مسئولیت اجتماعی، کنش جمعی و خواست عمومی از صلح را سبب می‌شود. از دل چنین رویکردی، جامعه به آگاهی درباره صلح می‌رسد و گفت‌وگو درباره صلح معنا می‌یابد.

سال‌هاست همه داشته‌های‌مان را در سبد صلح و امنیت قرار داده‌ایم. بیشترین سرمایه‌های‌مان را در این حوزه خرج کردیم. اما دریغ از صلح و امنیت. اکنون نیز نگاه‌های‌مان به دوحه دوخته شده است. به امید این‌که مذاکره‌کنندگان در دوحه برای ما صلح بیاورند. اما با توجه به درک سطحی ما از صلح و در فقدان فرهنگ صلح، روندی که در دوحه جریان دارد و نام «گفت‌وگوهای صلح» را حمل می‌کند، آیا برای ما صلح را به ارمغان خواهد آورد؟

با توجه به آنچه گفته شد، اکنون این پرسش مطرح می‌شود که وقتی از صلح سخن می‌گوییم از چه چیزی صحبت می‌کنیم؟ وقتی ما درباره یک گفتمان انتقادی درباره وضعیت اکنون خود صحبت نمی‌کنیم، وقتی از فرهنگ صلح، مناسبات اجتماعی پایدار، حکمرانی صلح‌آمیز و قوانین صلح‌آمیز صحبت نمی‌کنیم، آیا ما واقعا از صلح صحبت می‌کنیم؟

وقتی صلح می‌خواهیم باید از روش تازه‌ای، رویکرد تازه‌ای درباره تغییر خود، جامعه، دین، فرهنگ و نظام آگاهی جامعه استفاده کنیم. با توجه به این مفهوم، باید از خود بپرسیم منش طالبان، دین‌داری آن‌ها، ایدئولوژی آن‌ها، دانش و عقلانیت آن‌ها، سلوک آن‌ها نسبت به گذشته تغییر کرده است؟ همچنین از جانب مقابل نیز باید این پرسش‌ها را پرسید.

صلح معامله نیست؛ دقیقا آن چیزی که در دوحه در حال اتفاق افتادن است. معامله بر سر قانون اساسی، معامله بر سر حقوق زنان، معامله بر سر حقوق قربانیان جنگ، معامله بر سر حقوق بشر و عدالت. صلح در ابتدایی‌ترین تعریفش، نبود خشونت در تمام سطوح است. این صلح نیست. حتا شبه‌صلح هم نیست. سُخره‌کردن صلح است. دهن‌کجی به صلح است.

صلح یک مفهوم عملگراست. یک اصلاح بنیادی در مناسبات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است. صلح یک مفهوم مسئولیت‌پذیر است. تمام اِلمان‌های جامعه ما در حال تولید خشونت هستند. در چنین جامعه‌ای، صلح چگونه محقق خواهد شد؟ در چنین وضعیتی آیا با تغییر نظام از جمهوریت به اسلامی به صلح می رسیم؟ در این وارونگی مفهومی، به‌نظر می‌رسد همه در حال خیانت به مفهوم صلح هستیم.

فقدان فرهنگ صلح

ما صلح را دوست داریم اما بدون این‌که بدانیم صلح چیست و شرایط تحقق آن چطور به‌وجود می‌آید. استراتژیست‌های ما با شورای عالی صلح، وزارت دولت در امور صلح و یا گفت‌وگوهای صلح، می‌خواهند به آرزوی دیرینه مردم تحقق بخشند. ما صلح را ضرورت جامعه خود قلمداد می‌کنیم بدون آن‌که دانشگاه‌ها، مراکز علمی و مدارس دینی ما محتوای صلح‌آمیز تولید کنند. ما صلح می خواهیم بدون آن‌که به بسترهای فرهنگی و اجتماعی‌ آن که سبب خشونت می‌شوند، توجه کنیم. ما صلح را بدون عاملیت زنان، جوانان، بدون حقوق بشر، عدالت، دموکراسی و قربانیان جنگ می‌خواهیم.

صلح تلاشی است برای پایان‌بخشیدن به اندوه و تنهایی انسان در میان تهاجم ایدئولوژی‌، قدرت، خشونت، ترس، تنهایی، طرد‌شدن و هراس از دیگری. صلح مفهومی اصلاح‌گر و برای دفاع از کرامت انسان است. ما صلح می‌خواهیم برای این‌که چندین دهه است، ارزش‌های اخلاقی و انسانی در جامعه‌مان رو به زوال رفته است. ما صلح می‌خواهیم برای این‌که مهم‌ترین آرمان جامعه است.

صلح یکی از متعالی‌ترین دستآوردهای نظام‌های فکری انسان معاصر است. اما صلح‌خواهی در جامعه ما بیش از آن‌که محصول تحولات فکری در نظام دانایی، فرهنگی و دینی ما باشد، محصول بحران‌های پی‌درپی سیاسیِ معطوف به امر قدرت در درون جامعه است؛ بحرانی که چندین دهه است در کشور وجود دارد و به‌نظر نمی‌رسد با مذاکرات دوحه نیز پایان یابد. مگر مادامی که رویکردهای ما در عرصه فرهنگی و اجتماعی نسبت به مفهوم صلح مورد بازنگری قرار گیرد.