رویارویی منطقه با محوریت چین علیه امریکا در افغانستان

رویارویی منطقه با محوریت چین علیه امریکا در افغانستان

ضیا رفعت

امریکا بیست سال پیش، درست زمانی با نیروی نظامی کنترل افغانستان را در دست گرفت که هیچ رقیب جدی در منطقه نداشت؛ اما این کشور نگران رقیبان بالقوه‌ی منطقوی بود. امریکا می‌دانست که دیر یا زود، چین و روسیه به بازی‌گران عمده‌ی منطقوی و ای بسا جهانی در برابر این کشور تبدیل شوند. امریکا به‌احتمال نزدیک به یقین، با چنین نگرشی، راهبرد سیاسی-نظامی‌اش را در افغانستان طوری پی‌ریزی کرد که در زمان لازم بتواند توان رقیبان منطقوی را در افغانستان به چالش بکشد. شاید بتوان محتوای اصلی راهبرد امریکا در افغانستان را چنین فشرده کرد:

۱. توسعه‌ی ناپایدار افغانستان به‌منظور وابسته‌ماندن طولانی‌مدت به همکاری‌های مالی و سیاسی امریکا؛

۲. دوباره‌سازی، تقویت و گسترش طالبانیزم؛

۳. دوام‌دارنگه‌داشتن جنگ با هدف بسیج‌شدن و بلندرفتن میزان توانایی جنگی تروریستان در میدان عمل؛

۴. کنترل مستقیم دولت افغانستان و کنترل غیرمستقیم مخالفان نظامی این کشور از طریق پاکستان.

چیستی و چرایی این راهبرد را می‌توان به‌سادگی دریافت؛ اگر بتوانیم به این پرسش که «افغانستان چه اهمیتی برای امریکا دارد؟» پاسخی منطقی دریابیم.

بدون شک افغانستان به‌خودی خود نه برای امریکا اهمیت اقتصادی، نه سیاسی و نه نظامی دارد؛ اما این کشور را اگر ابزاری مناسب با توان بالای بالقوه در آسیب‌زدن بر منفعت‌های رقیبان منطقوی امریکا تعریف کنیم، در آن‌صورت اهمیت این کشور برای امریکا از هر لحاظ معنی‌دار می‌شود.

نتیجه‌ای‌که از این تحلیل می‌توان گرفت این است که اگر افغانستان هم‌چنان کانون داغ استمرار جنگ که رشد تروریزم را در پی دارد؛ باقی بماند، می‌تواند به نفع امریکا باشد؛ زیرا در چنین صورتی‌ست که این کشور می‌تواند از تروریستان به‌قصد آسیب‌زدن بر رقیبان منطقوی استفاده کند. بنابراین منطقی می‌نماید که امریکا برای رسیدن به هدف‌های راهبردی‌اش در افغانستان، نخواهد که این کشور به صلح پایدار دست یابد.

چالش‌های سر راه راهبرد ادامه‌ی جنگ‌افروزی امریکا در افغانستان:

۱. افغانستان: با آن‌که در سال‌های اخیر مردم و دولت افغانستان دریافته‌اند که با تکیه به امریکا نمی‌توان به صلح رسید؛ بعید به‌نظر می‌رسد که مردم و دولت افغانستان به تنهایی قادر به خنثاکردن این راهبرد باشند؛ اما در صورتی‌که کشورهای منطقه؛ چون روسیه، چین و ایران در هماهنگی باهم، به‌عنوان جاگزین امریکا، در کنار افغانستان بایستند، نقش افغانستان در عقیم‌کردن راهبرد امریکا در افغانستان، تعیین‌کننده است. تصور بر این است که حکومت افغانستان با توجه به چنین ارزیابی، رابطه‌اش را با کشورهای منطقه به‌ویژه با چین -به عنوان بزرگ‌ترین حامی بالقوه‌ی مردم افغانستان- در سطح راهبردی نزدیک کرده باشد.

۲. رقیبان‌ منطقوی امریکا در افغانستان: جدی‌ترین رقیبان امریکا در بازی افغانستان، روسیه، چین و ایران‌اند. هر یک از این کشورها توانایی‌های منحصربه‌فردی در خنثاسازی راهبرد جنگ‌افروزانه‌ی امریکا در افغانستان دارند؛ البته نقش ایران زمانی می‌تواند از قوه به فعل درآید که روسیه و چین در اتحاد با این کشور رویاروی امریکا بایستند.

در مورد این‌که رقیبان منطقوی امریکا در بیست سال اخیر در روند بازی‌های امریکا در افغانستان در کجای کار بوده‌‌اند و خواهند بود، می‌توان چنین حدس زد:

بعید به‌نظر می‌رسد که همسایگان افغانستان به‌ویژه چین و روسیه از هدف‌های بالقوه ی امریکا علیه خود، از همان آغاز حضور این کشور در افغانستان بی‌خبر بوده باشند؛ اما دشواری روسیه و چین در آغاز این بود که از لحاظ اقتصادی، نظامی و سیاسی در موقعیتی نبودند که بتوانند راهبرد بالقوه مخرب امریکا علیه خودر را به چالش کشند. تنها کاری که این کشورها می‌توانستند بکنند، در مرحله‌ی نخست سکوت‌کردن تا رسیدن به مرز توانایی رویارویی با امریکا (۲۰۰۱ تا ۲۰۱۰)، در مرحله‌ی دوم برنامه‌ریزی برای خنثاسازی راهبرد امریکا در افغانستان (۲۰۱۱ تا ۲۰۱۶)، در مرحله‌ی سوم اقدام عملی برای خنثاسازی این راهبرد (۲۰۰۱۷ تا ۲۰۰۲۴) و در مرحله‌ی چهارم تلاش برای توسعه‌ی پایدار افغانستان به‌منظور بی‌نیازشدن از همکاری‌های گسترده‌ی نظامی-سیاسی امریکا (پس از ۲۰۲۴). زمان‌بندی این مرحله‌ها بر اساس افزایش سال‌افزون قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی چین و روسیه و کاهش تدریجی حضور نظامی امریکا در افغانستان، طور تخمین قابل سنجش دانستم.

۳. توانایی‌های مشترک افغانستان و منطقه در ایجاد صلح پایدار: توانایی‌های مشترک افغانستان و منطقه در ایجاد صلح پایدار را می‌توان چنین برشمرد:

دولت افغانستان، کشورهای همسایه و منطقه، صلح پایدار را به نفع خود می‌دانند؛ این وجه مشترک کافی‌ست که این‌ها را برای اقدام مشترک در جهت صلح‌آوری، در برابر امریکا متحد کند. در میان کشورهای منطقه شاید نتوان هند را در آوردن صلح، چندان صادق دانست؛ زیرا جنگ افغانستان، پاکستان را از برنامه‌های چالشی در برابر هند دور می‌کند. تا جنگ در افغانستان هست، هند می‌تواند خواب راحت‌تری در کنار دشمن خود پاکستان داشته باشد.

در میان کشورهای منطقه، پاکستان با آن‌که عامل اصلی جنگ افغانستان است؛ اما فراموش نکنیم که این کشور به یاری امریکا توانسته تا این‌جای کار آتش را در افغانستان شعله‌ور نگاه کند، با قدبرافرازی کشورهای منطقه به‌ویژه چین جهت آوردن صلح در افغانستان، دشوار به‌نظر می‌رسد که این کشور به‌سبب گره‌خوردگی اقتصادش با چین، هم‌چنان بر طبل جنگ بکوبد.

۴. چین تواناتر از امریکا در آوردن صلح: نقش چین در افغانستان در حال افزایش است. دست‌کم عامل‌های زیر را در نقش‌افزایی چین و کاهش نقش امریکا می‌توان اثرگذار دانست:

الف) اقتصاد: نگاه چین در توسعه‌ی رابطه با افغانستان، اقتصادمحور و از امریکا نظامی‌محور است.

ب) صلح‌ پایدار: صلح پایدار به‌صورت طبیعی زمینه‌ساز توسعه‌ی رابطه‌ی افغانستان با همسایگان و منطقه به‌ویژه با چین است؛ اما استمرار جنگ و بهانه‌ی مبارزه با تروریزم زمینه‌ساز حضور امریکا در این کشور است.

پ) توسعه‌ی پایدار: چین در بخشی از برنامه‌ی چهاردهم توسعه‌ای خود زیر نام «چهاردهمین برنامه‌ی پنج‌ساله برای توسعه ملی اقتصادی و اجتماعی جمهوری خلق چین و طرح هدف‌های بلندمدت برای سال ۲۰۳۵» به‌منظور ایجاد زمینه برای تعامل سازنده و بسط منفعت‌های اقتصادی دوجانبه با کشورهای عقب‌مانده، خود را مکلف کرده است که این کشورها را جهت رسیدن به «توسعه‌ی پایدار» همکاری کند؛ هدفی‌که می‌تواند برای افغانستان در توسعه‌ی رابطه با چین دل‌خوش‌کننده و اطمینان‌بخش باشد؛ اما امریکا که در پی چوب‌گذاشتن لای چرخ پیش‌رفت جهشی چین از طریق تروریزم‌پروری در افغنستان است، به نفعش نیست که این کشور به توسعه‌ی پایدار دست یابد.

ت) پول کافی: چین پول کافی برای همکاری مالی درازمدت با کشورهای نیازمند در اختیار دارد که افغانستان می‌تواند یکی از آن کشورها باشد؛ اما امریکا به‌سبب کندشدن روند رشد اقتصادی‌اش در سال‌های پسین، نمی‌تواند به افغانستان، چون گذشته سخاوت‌مندانه کمک کند.

ث) چرخش در افکار عمومی افغانستان علیه امریکا: خستگی مفرط مردم افغانستان از طولانی‌شدن جنگ، سبب نفرت فزاینده‌شان از امریکا شده؛ زیرا بازی‌های مرموز امریکا در این کشور، دیگر جای شکی باقی نگذاشته که این کشور خلاف ادعاهای اعلامی، علاقه‌ای به آوردن صلح واقعی و پایدار ندارد. این چرخش ایجادشده در منظومه‌ی فکری مردم افغانستان، زمینه‌ی مناسبی برای نزدیکی این کشور با رقیبان منطقوی به‌ویژه چین شده.

با توجه به نکته‌هایی‌که گفته شد، بی‌دلیل نیست که امریکا در این شب و روزها به‌شدت نگران انکشاف‌های اخیر امنیتی افغانستان، و از دست‌دادن کنترل لازم بر دولت افغانستان است. تماس تلفنی هفته‌ی پیش بایدن رییس‌‌جمهور امریکا و پس از آن، نشست امریکا، ناتو و شماری از کشورهای اروپایی در ایتالیا و صدور اعلامیه‌ی مشترک در پیوند به حمایت از افغانستان با تاکید بر ضروردانستن دولت انتقالی، و در پی آن بلافاصله سفر وزیر دفاع آن کشور به افغانستان، نشان‌دهنده‌ی دست‌پاچگی این کشور در قبال انکشاف‌های امنیتی اخیر افغانستان است؛ این در حالی‌ست که در سخنان و عملکرد دولت افغانستان چندان نشانه‌ای از دست‌پاچگی دیده نمی‌شود و حتا حکومت افغانستان در مورد تماس تلفنی دو رییس‌‌جمهور؛ بایدن و اشرف غنی، و سفر وزیر دفاع امریکا از این کشور -خلاف سال‌های گذشته که تماس و سفر هر مقام امریکایی را با آب‌وتاب بازتاب می‌دادند- این‌بار چندان با طول‌وتفصیل یا اشتیاق سخن نگفت. انتقادهای تلویحی و بدون ذکر نام؛ ولی تند اشرف غنی رییس‌‌جمهور کشور در روز نخست عید (هفته‌ی پیش) از امریکا در مورد وادارکردن افغانستان به رهایی زندانیان طالبان از زندان، و ملت‌نخواندن مردم افغانستان از سوی بایدن، حکایت از سردی رابطه‌ی افغانستان با امریکا دارد. این کشور دیگر دریافته که رییس‌جمهور افغانستان متحد “بلی‌گوی محض” نیست؛ به همین سبب این کشور از دو سال به این‌سو با پیوندزدن “صلح” به “دولت انتقالی” -یا زیر هر نام دیگری شبیه این- سعی می‌کند اشرف غنی را از قدرت براندازد و مهره‌های “بلی‌گوی” را در قدرت جابه‌جا کند، خواستی که تا اکنون نه‌تنها نتوانسته به آن نزدیک شود، بل با گذشت زمان به‌سبب افزایش بدگمانی در افکار عمومی در سطح ملی و منطقوی نسبت به صداقت این کشور ، عملی‌شدن آن بیش از هر زمانی دیگر دورتر می‌نماید.

بارها در نوشته‌ها و مصاحبه‌هایم گفته بودم که اگر امریکا بخواهد ضد رقیبان منطقوی از “طالبان” به‌عنوان کارت بازی استفاده کند، رقیبان می‌توانند از این کارت موثرتر، ضد این کشور استفاده کنند. این را نیز گفته بودم که اگر امریکا هم‌چنان در پی نگه‌داشت “نفوذ انحصاری” در افغانستان باشد و با بازی‌گران منطقوی تن به بازی برد-برد ندهد، شاید واکنش‌های بازدارندگی منطقوی به‌جایی برسد که این کشور نه‌تنها نفوذ نظامی خود را در افغانستان از دست دهد، حتا عجیب نیست اگر در این کشور جایی برای کم‌ترین نفوذ سیاسی برایش باقی نماند. سیر شتابان تحول‌های امنیتی-سیاسی افغانستان در هفته‌های اخیر نشان می‌دهد که این پیش‌بینی‌ها چندان دور از واقعیت نبوده است.