سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) حدود دو سال پیش و پس از 50 سال، اسنادی از منطقهی ۵۱ را پس از ۵۰ سال از زمان راهاندازی این مرکز منتشر کرد. هفتهی گذشته نیز سیا سندی 400 صفحهای را از حالت طبقهبندی شده خارج کرد که به این مرموزترین نقطه در خاک آمریکا مربوط میشود. تأسیساتی سری در صحرای نوادا که دهها سال منبع جذب مورخان و باعث عذاب نظریه پردازان توطئه بود. منطقهی 51 که در شمال غربی لاس وگاس واقع شده، همیشه همراه با افسانه و شایعات بوده است: از هواپیماهای عجیب، سلاحهای آزمایشی و کنترل آب و هوا (چیزی شبیه به شایعات پیرامون پروژهی هارپ) گرفته تا مشهورترین شایعاتی که مربوط به میدان هوایی و دروازهی ارتباطی دولت آمریکا با موجودات فضایی میشد. قلب صحرای خشک و سوزان نوادا جایی است که گویی امکان حیات و فعالیت را نمیدهد؛ اما جایی در همین صحرای خشک و بیآب و علف، منبع شایعات دربارهی یکی از اسرارآمیزترین مناطق جهان است؛ جایی به اسم منطقهی 51؛ ناحیهای که نام آن اولینبار ۴۶ سال قبل در یک سند سازمان جاسوسی ایالات متحده دیده شد. در آن سند به یک پایگاه نظامی اشاره شده بود که در بخش کوچکی از جنوب صحرای نوادا قرار گرفته است. جایی در 130کیلومتری شهر لاسوگاس و در قلب بستر دریاچهی خشک شدهی «گروم». دولت آمریکا تا سالها از پذیرش وجود چنین پایگاهی سر باز میزد تا اینکه دولت فدرال نوادا، به صورت رسمی پذیرفت که بستر خشک دریاچهی گروم آزمایشگاه نیروی هوایی آمریکاست؛ اما طبیعتِ این تحقیقات طبقهبندی پروازی، مرموز و پر از شک و ابهام است. آیا این منطقه جایی است که بهراستی به فضاییها، یوفوها و پدیدههای غیرزمینی مربوط است؟
دربارهی منطقهی 51 حرف و حدیثهای زیادی بر سر زبانهاست؛ اما مشهورترین آنها به حادثهی «رازول» برمیگردد. تقریبا 60 سال قبل در یک روز گرم تابستان سال 1947 یک شی ناشناس در شهر دهکدهی کوچک رازول از ایالت نیومکزیکو با زمین برخورد کرد. «مک برازل»، مزرعهدار محلی، گزارش اصابت این شی ناشناس را به نیروهای هوایی رازول داد. نیروی هوایی بلافاصله منطقه را محاصره و بقایای این تصادف را از منطقه جمعآوری کرد. خیلی زود شایعاتی شروع شد که طبق تحقیقات آنها شی سقوطکرده یک یوفو بوده است. طرفداران این نظریه میگویند چند سرنشین یوفو مرده پیدا شدهاند. آنها حتا ادعا کردند که چندتا از آنها زنده دستگیر شده بودند؛ اما ارتش در اطلاعیهای اعلام کرد شی برخورد کرده به زمین، یک بالون بلندپرواز نیروی هوایی بوده است. البته آنها هیچتوضیحی ندادند که چرا برای جمع کردن یک بالون، نیاز به قشونکشی و محاصرهی این منطقه بوده است. به همین دلیل کسی این حرفها را باور نکرد. شایعات دهان به دهان پیچید و بعد از رونق گرفتن پایگاه منطقهی 51، عدهای این منطقه را محلی برای مطالعه روی یوفوها و همینطور بقایای پیداشده در آن حادثه میدانند. آنها میگفتند آمریکاییها در این منطقه مشغول مطالعه روی فضاییها و تکنولوژی یوفوهای آنها هستند تا از راز آنها سر در بیاورند. حتا عکسهایی از این حادثه روی انترنت منتشر شده و دست به دست میچرخد. دهکدهی کوچک رازول به خاطر این حادثه امروز تبدیل به یک شهر شده که بنیاد و موزیم یوفوشناسیاش سالانه میلیونها بازدید کننده دارد. اگرچه خیلیها همهی این حرفها را توهم میدانند.
یوفو چه زمینی چه فضایی
گزارشهای زیادی از دیده شدن اشیای عجیب در اطراف این منطقه وجود دارد؛ موجودات ناشناختهای که دولت آمریکا هیچواکنشی به آن نشان نمیداد. به همین دلیل عدهای میگفتند بیگانهها سالها پیش با زمینیها رابطه برقرار کردهاند و با آمریکاییها داد و ستد دارند. بنابراین، از این منطقه برای فرود به زمین استفاده میکنند. تنها شاهد آنها، دیده شدن اشیا و پرندهی عجیب و غیرمعمول در اطراف این منطقه بود. در این بین سکوت مقامهای رسمی بیشتر به این شایعات دامن میزد. آنها در جواب پرسشهای گاه و بیگاه خبرنگاران تنها پاسخ میدادند که این منطقه محل آزمایشهای هوایی ارتش است و هیچتوضیح دیگری نمیدادند. مخالفان این نظر، حتا اگر موضوع را مربوط به فضاییها ندانند؛ اما باز هم میگویند پای فضا در میان است. طرفداران فیلمهای تخیلی، این منطقه را مربوط به تحقیقات سفر در زمان و توسعهی سفرهای فضایی با روشهای غیرمعمول میدانند. تحقیقات روی سیستمهای پیشرانه و موتورهای خاص، درست چیزی مثل پروژهی «ائورورا» یا طراحی موتوری هستهای برای هواپیما یا فضاپیماهای نسل جدید. آئورورا آن طور که دربارهی آن صحبت میکنند، پروژهای است که هدفش ساختن نسل بعدی هواپیمای اسآر71 است. پرندهای عجیب که براساس شایعات اسآر91 خوانده میشود و یک هواپیمای مافوق صوت است. این موضوع از زمانی داغ شد که وزارت دفاع انگلیس در گزارشی که از اسناد محرمانهی سالها قبلش منتشر میکند، به طرح یک هواپیمای مافوق صوت اشاره کرده بود. البته قبل از آن یک مجلهی آمریکایی به بندی از بودجهی وزارت دفاع آمریکا اشاره کرده بود که در آن برای طرحی به اسم ائورورا بودجهای معادل 455 میلیون دالر اختصاص یافته بود. از قرار معلوم آئورورا هواپیمایی است بدون سرنشین که سرعت آن تا شش برابر سرعت صوت میرسد و میتواند در صورت لزوم از جو خارج شده و بعد از انجام مأموریت دوباره به زمین برگردد.
آنچه مشخص است، گروم لیک یک پایگاه هوایی معمولی نیست؛ چون دولتمردان آمریکایی با موضوع این پایگاه مثل بقیهی پایگاهها به صورت عادی برخورد نمیکنند. آنها تا حد امکان سعی میکردند چنین پایگاهی را مخفی نگه دارند؛ اما بالاخره ماجرا آشکار شد. اولینبار ماهوارههای جاسوسی اتحاد شوروی در اوج دوران جنگ سرد توانستند عکسهایی از این پایگاه هوایی به دست بیاورند. بعد سایر ماهوارههای غیرنظامی توانستند عکسهایی با وضوح از این پایگاه بگیرند. البته عکسهایی که در آنها چیز زیادی مشخص نبود. در این عکسها تنها باندهای فرود و آشیانههای هواپیما دیده میشوند و چیز دیگری در آنها به چشم نمیآید. با همهی پیشرفتها و عکسهای ماهوارهای، هنوز هم از این پایگاه در نقشههای عمومی امریکا اثری دیده نمیشود و در نقشههای توپوگرافی سازمان زمینشناسی آمریکا تنها نشانهای از معدن تعطیل شدهی گروم دیده میشود. جدول ناوبری منتشر شده از سوی وزارت حملونقل نوادا این منطقه را برای هواپیماها غیرقابل عبور تعیین کرده است. این سازمان منطقهی51 را جزئی از سایت پروازی نوادا در نظر گرفته و علت ممنوعیت را همین موضوع اعلام کرده است. همینطور نقشههای سازمان هوانوردی که دریاچهی گروم را نشان میدهند، باند پرواز و آشیانهها را از قلم انداختهاند. اوضاع حتا در اطلس ملی آمریکا هم همین صورت است. در این اطلس سایت نوادا به طور کامل مشخص شده؛ اما هیچ تفاوتی بین این سایت و مناطق اطرافش دیده نمیشود. با همهی این مطالب به نظر میرسد هیچمنطقهای در جهان برای آمریکاییها از نظر امنیتی مهمتر از منطقهی 51 نیست.
اما براساس مدرک تازه منتشر شده، سیا مدعی است که منطقهی 51 صرفا سایتی آزمایشی برای هواپیماهای جاسوسی بوده و مهمترین آنها نیز هواپیمای U2 بود که در سال 1957 ساخته شد. منطقهی 51 اواسط دههی ۱۹۵۰ شکل گرفت؛ زمانی که با اوج گرفتن روحیات خصمانهی جنگ سرد، سازمانهای جاسوسی آمریکا وسواسی شدید نسبت به درز اطلاعات پیدا کرده بودند. در این زمان سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) درگیر برنامهای بود موسوم به اکواتن که هدفش تکمیل و توسعهی هواپیمای جاسوسی بلندپرواز و فوق محرمانه یو2 (U2) به شمار میرفت. اما به دلایل امنیتی سیا نمیخواست هواپیمای جاسوسی جدید در پایگاههای آزمایشی معمول نیروی هوایی همچون ادواردز زیر چشمان کنجکاو جاسوسان شوروی به پرواز درآید. همین موضوع مقدمهی پیدایش منطقهی 51 را فراهم کرد. کلی جانسون، رییس بخش طرحهای پیشرفتهی شرکت لاکهیدمارتین و طراح یو2 که آن وقتها در نوع خودش یکی از نوابغ صنعت هوانوردی هم به شمار میرفت، از سوی سیا مأموریت یافت تا جایی مناسب برای ساخت تأسیسات آزمایشی محرمانه پیدا کند. جانسون پس از دو هفته جستوجو در میان بیابانهای آریزونا، کالیفرنیا و نوادا، جایی در نزدیکی دریاچهی خشک شدهی گروم را پیدا کرد. میدان هوایی متروکهای در نزدیکی محوطهی تمرینات تیراندازی نیروی هوایی که زمانی پروازهای مرتبط با آزمایشهای هستهای نوادا از آنجا انجام میشد و به قول جانسون سرزمینی آنقدر مسطح که بیشتر به میز بیلیاردی وسیع و طبیعی میمانست و این تازه شروع داستان منطقهای بود که از آن پس نامهای بسیاری به خودش دید. جانسون در آغاز این منطقه را مزرعهی بهشت میخواند؛ به همین خاطر هم یو2 بعدها به استعاره فرشتهای از مزرعهی بهشت خوانده میشد و پایگاه محرمانه هم عموما به یاد زادگاه رییس وقت سازمان سیا آلن دالس، به واترتون استریپ معروف بود.
اما نام معروف منطقهی 51 سه سال بعد به آن اطلاق شد؛ زمانی که کمیسیون انرژی اتمی ایالات متحده در حال تقسیمبندی منطقهی سایتهای آزمایشهای اتمی نوادا بود. نامی که در دههی ۱۹۷۰ به لطف هالیوود به سرعت بر سر زبانها افتاد. با این حال پایگاه کارش را با پرواز اولین نمونههای اژدهابانو (نام مستعار یو2) فرزندان بلندپرواز و سیاهپوش لاکهید مارتین آغاز کرد؛ در حالی که ظرف کمتر از یک سال ناوگانی از این پرندههای فوق محرمانه از همین پایگاه آمادهی پرواز عملیاتی بودند. در طول چندسال بعد که سه سال آن در پناه آزمایشهای اتمی گسترده گذشت، جو پایگاه بهشدت در سایهای از سکوت و رخوت فرو رفت، تا آنکه به دنبال پیشرفت موشکهای پدافند هوایی شوروی و ناکام ماندن یو2 در برابرشان، نام برنامهی اوکس کارت به میان آمد. برنامهی فوق محرمانهی دیگری که هدفش ساخت جِتی به حد کفایت سریع و آنقدر پنهان کار بود که بتواند با قال گذاشتن سیستم راداری شوروی، اطلاعات مورد علاقهی سیا را از تأسیسات استراتژیک موشکی ارتش سرخ جمعآوری کند. اینجا لازم به توضیح است که در طول جنگ سرد سازمانهای امنیتی آمریکا کمربندی امنیتی طویل و عریضی در سراسر مرزهای غربی شوروی و حتا کشورهای اطراف آن برای اطلاع از تحرکات ارتش سرخ در اختیار داشتند و چون آن وقتها خبری از ماهوارههای جاسوسی چنین و چنان نبود، ساخت اینگونه پرندههای محرمانه برای ژانگولربازیهای مرسوم، موضوعی بسیار حیاتی بود. به هرشکل، برنامهی اوکس کارت موجب شد تا بسیاری از شرکتهای هوایی ناچار شوند برای ساخت بخشهای مختلف هواپیما تأسیساتی در منطقهی 51 ایجاد کنند که دیگر در این سالهای آخر دههی ۱۹۶۰ به محلی مناسب به دور از چشمان نامحرم برای کار روی پروژههای فوق محرمانه تبدیل شده بود.
در ضمن از این زمان به بعد پایگاه نام مستعار جدیدی هم پیدا کرد؛ «سرزمین رویا»؛ نامی که از یکی از اشعار ادگار آلن پو به همین نام که دریاچهای رویایی را توصیف میکرد، گرفته شده بود. با گسترش ساختوسازها و ایجاد تأسیسات آزمایش رادار و تجهیزات مورد نیاز برای آزمایش بال و بدنه در طول پنج سال منطقهی 51 به شکلی شبیه به قیافهی امروزی آن درآمد. شکلی که تقریبا به فاصلهی هر 10 سال مجددا بازسازی شده و گسترش پیدا کرد. در حالی که از سال ۱۹۵۸ با طبقهبندی اطلاعاتی و محرمانه شدن اخبار پایگاه، شایعات پیرامون هواپیماهای بدون نام و نشانی که همراه صدها نفر هرهفته لاس وگاس را به سوی قلب بیابان ترک میکردند، اوج گرفت. از طرفی هم با گسترش حضور تیمهای تحقیقاتی در پایگاه، خودبهخود سوخت مورد نیاز این شایعات هم فراهم میشد، بهخصوص از اواخر دههی ۱۹۶۰ که سرزمین رویا رسما به پایگاه جنگندههای فراری ارتش شوروی نیز تبدیل شده بود. جنگندههایی همانند میگ17، 21 و حتا 23 یا سوخو17 و 22 که در عملیاتهای فوق محرمانهی سیا با همکاری سرویسهای اروپایی و اسراییل از طریق تشویق خلبانان کشورهای مرتبط با بلوک غرب همچون عراق و سوریه یا حتا خود شوروی به دست آورده بود.
این جنگندهها پس از انتقال به آمریکا عموما برای بررسی تکنولوژی و آزمایش توانایی آنها در نبردهای هوایی به منظور یافتن نقاط ضعف یا طراحی تاکتیکهای مناسب برای استفاده در میدانهایی مانند ویتنام مورد استفاده قرار میگرفتند که این خود به شایعات مشاهدهی هواپیماهای نامشخص و حتا بشقاب پرندهها دامن میزد. از طرف دیگر، پس از برنامهی اوکس کارت برنامههای تحقیقاتی گستردهای در منطقهی 51 روی طراحی و ساخت هواپیماهای رادارگریز و موشکهای دوربرد شروع به کار کرد که حاصل آنها عموما هواپیماهایی با شکل ظاهری نامعمول همانند هو بلو با قیافهای نهچندان قابل انتظار میشد. در نتیجه عجیب نبود اگر یکی از این هواپیماهای فوق محرمانه وقتی نزدیک منطقهای مسکونی دچار سانحه میشدند، از آنها به عنوان سفینههایی از سیاراتی دیگر برداشت شود که دولت سعی در پنهان کردنشان دارد. هرچند حداقل این بخش آخر بیشتر نظر نگارنده است تا مدارک مستدل دال بر درستی یا نادرستی شایعات پیرامون حقیقت ارتباط منطقهی 51 و بشقاب پرندهها.
تا اواخر دههی ۱۹۸۰ ماهیت برنامهها و حتا مکان منطقهی 51 همچنان یک سوال بود. هیچکس حتا مردم محلی اطلاعات چندانی از منطقهی محدود شدهی اتمی نداشتند. سیا و نیروی هوایی رسما این منطقه را یک محوطهی آزمایش راداری اعلام میکردند؛ اما حجم پرسونل و تجهیزات در حال نقلوانتقال به اینسو، به حد کفایت سوال برانگیز بود تا حتا جاسوسان شوروی را به جنبوجوش برای یافتن اطلاعات وا دارد. با این حال، حتا نزدیک شدن به فاصلهی 20 کیلومتری منطقه برای هرشخصی میتوانست به قیمت جانش یا حداقل چندین شب بازجویی و بازداشت تمام شود تا سرانجام در اواخر دههی 1980 شوروی تصاویر ماهوارهای از منطقهی دریاچهی گروم منتشر کرد. به تصاویری که سرعت از سوی مجلات علمی همچون پاپ ساینس مورد توجه قرار گرفتند و به این ترتیب بسیاری فرصت کردند برای اولینبار نگاهی هرچند دورادور به سرزمین عجایبی که در قلب بیابان خوابیده بود، داشته باشند. سرزمینی بدون مرز و حصار که با چشمانی نامرئی شبانهروز کنترول میشد. پس از پایان جنگ سرد و افول دوران بازی موش و گربهی سیا و کگب آرام آرام اسناد منطقهای که حتا نام ثبت شدهای در اسناد دولتی نداشت، هویدا شد. هرچند بسیاری از اسناد به بهانهی حفظ امنیت ملی و حراست از تکنولوژیهای حساس همچنان محرمانه باقیمانده است؛ اما منطقه پس از جنگ سرد چندان هم بیکار نبود. در سالهای اخیر بهخصوص، بازهم گسترش پیدا کرده و همچنان هم در حال گسترش ساختوساز است. هرچند محدودهی امنیت هوایی پایگاه پس از آغاز مجموعهی تمرینات هوایی پرچم سرخ نیروی هوایی کمتر شده است. در نتیجه منطقهی 51 این روزها دیگر به محرمانگی دوران اوجش نیست؛ اما هنوزهم سوالهای زیادی پشت درهای آن خوابیده است. درنهایت بسیاری از تکنولوژیهای نظامی امروز امریکا حاصل تحقیقاتی بودند که در این پایگاه انجام شد. بمبافکنهای بی2 و جنگندههای اف22 و اف35 قسمت زیادی از تکنولوژی پنهانکاریشان را مدیون تحقیقات اولیه روی برنامههایی مثل هو بلو هستند که ساخت اولین بمبافکن پنهانکار دنیا اف117 را نتیجه داد. درعین حال بسیاری از پیشرفتهای مرتبط با هواپیماهای بدون سرنشین، تجهیزات راداری و موشکی حاصل همین تحقیقات هستند. بعید نیست بازهم در آیندهی نهچندان دور خبرهای بیشتری از این منطقه شنیده شود، بهخصوص که اخباری از ساخته شدن پناهگاههایی بزرگتر از آنچه پیشتر در این پایگاه وجود داشته، شنیده میشود که میتواند اولین گامها در برنامههایی مانند بی3 یا پایگاههای رادارگریز فراتر از صوت باشد. خدا را چه دیدید، شایدهم روزی رسید که واقعا نشانی قابل تأیید از وجود موجودات فضایی از این پایگاه به بیرون منتشر شد.
امروزه این ماجراها داستانهایی کهنه هستند؛ اما زمانی که سازمان سیا برای نخستینبار برنامهی یو۲ را سری اعلام کرد و تصمیم گرفت تا منطقهی ۵۱ را به صورت یک راز نگه دارد، فنآوری این هواپیماها بسیار پیشرفته بود و منطقهی 51 نیز محل مهمی برای جمعآوری اطلاعات سری بود. با تمام این اوصاف، خارج شدن مدارک مربوط به منطقهی 51 از حالت طبقهبندی شده، باعث جا زدن نظریهپردازان تیوری توطئه نشده است: گروهی از افراد گمان میکنند دولت آمریکا ماشینهایی ساخته است که ذهن افراد را کنترل میکنند. از نظر این افراد، تردیدی وجود ندارد که دولت آمریکا مدارک را جعل کرده است تا روی شواهد مربوطه نیز سرپوش بگذارد.
بانوی اژدها: هواپیمای جاسوسی بلندپروازی با بدنهای آلمونیمی که در حدود بیش از نیم قرن پیش در چارچوب برنامهی اکواتن تکمیل شد و میتوانست با پرواز در ارتفاع بیش از 21 هزار متری زمین با خیال راحت به دور از دسترس جنگندهها، موشکهای پدافند هوایی و حتا رادارهای جماهیر شوروی به عکسبرداری از مناطق مورد نظر بپردازد. با این حال، رادارگریز نبودنش بعدها برایش دردسر درست کرد. در واقع این هواپیما یکی از دلایل اصلی پیدایش منطقهی 51 به شمار میرفت. یو2 مداومت پروازی حدود 14 ساعت و بردی 10 هزار کیلومتری داشت و خلبانش حداقل از یک ساعت پیش از پوشیدن لباس تحت فشار برای پرواز، باید اکسیجن خالص تنفس کند تا با خارج کردن نایتروجن از ریههایش هنگام پرواز در ارتفاع بالا با کمبود اکسیجن مواجه نشود. این هواپیما با وجود بازنشسته شدن جانشینش، اسآر71، همچنان در خدمت است.
ستارهی سیاه: بمبافکن یا هواپیمای شناسایی دلتاشکل و رادارگریزی با سرعت پنج یا شش برابر صوت که تا به امروز حتا وجود آن را هم نمیتوان اثبات کرد. شایعات در باب حضور بمبافکنی جدید و صدالبته بسیار سریع در منطقهی 51 از اواخر دههی ۱۹۸۰ شروع شد؛ زمانی که مشخص شد پنتاگون بودجهای اضافی به ارزش نیم میلیارد دالر برای یکی از پروژههای محرمانهی جدیدش درخواست کرده و احتمال میرود این برنامهی جدید نسل جدیدی از بمبافکنهای فراصوت را پوشش دهد. تا به امروز اما هیچمدرک مستدلی به جز بعضی گزارشهای مشاهدهی اشیایی تأیید نشده در نزدیکی لاس وگاس و همچنین نقلقولهایی گنگ از مقامهای عالیرتبهی نظامی وجود ندارد.
شاهین شبشکار: اولین جت رادارگریز عملیاتی جهان، که طرح آن اواخر دههی ۱۹۸۰ پس از آزمایشهای میدانی در قالب برنامهی هو بلو در منطقهی 51 تکمیل شد؛ اما تا 10 سال بعد و زمان عملیات توفان صحرا (جنگ خلیج فارس) هیچکس از وجودش اطلاعی نداشت. اف117 برخلاف بیشتر هواپیماهای رادارگریز امروزی، طرح بدنهای چندضلعی و فوقالعاده پیچیده داشت که ساختش را تا 10 برابر پیچیدهتر از هواپیماهای معمول میکرد؛ اما در مقابل بازتاب راداری هواپیما در نتیجهی این طرح پیچیده به حدود یکپنجم جنگندههای معمول آن زمان کاهش مییافت. در عین حال، برای جلوگیری از بازتاب فروسرخ گرمایی، موتورهای هواپیما به پسسوز مجهز نبودند و در نتیجهی آن نایتهاوک توان پرواز فراصوتی نداشت.
فرشتهی سیاه: سریعترین و بلندپروازترین جت نظامی جهان با سرعت سه برابر صوت که به عنوان جانشین یو2 تکمیل شد و میتوانست با پرواز در ارتفاعی بالاتر از یو2 از 24 هزار متری زمین محوطهای حدود 260 هزار کیلومتر مربع را با چشمان تیزبینش تحت نظر بگیرد. بیشتر بدنهی A-12 و همچنین نمونهی تکمیلیاش اسآر71 برای مقاومت در برابر حرارت 260 درجهی سلسیوسی پرواز با حداکثر سرعت 2/3 ماخ از تیتانیم ساخته شده بود، آن هم تیتانیمی که از خود شوروی به دست آمده بود. این هواپیما که یکی دیگر از طرحهای مبتکرانهی جانسون، طراح معروف شرکت لاکهید مارتین و گروه طراحیاش موسوم به راسو، به شمار میرفت، در مدل ابتدایی فرشتهی بزرگ خوانده میشد؛ چون یو2 نام فرشته را داشت، اما بعدها رسما نام پرندهی سیاه را به خود گرفت.