اطلاعات روز

«خطرناک‌ترین جای جهان؛ مرزهای بی‌قانون پاکستان» (۸)

نویسنده: امتیازگل | مترجم: غفار صفا

قتل‌های هدفمند: روش القاعده؟

در یک پروازی که در ماه می ۲۰۰۵ بر فراز دره‌ی وسیع شاکای واقع در شمال وانه داشتم، نتایجی را که پیش از آن در سفرهای خود به وزیرستان به آن دست یافته بودم، تأیید کرد. کم‌تر از یک ‌سال پیش، این ساحه که از ستیزه‌جویان خارجی و شبه‌نظامیان محلی انباشته شده بود، ارتش و ملیشه‌های سرحدی را از مخفیگاه‌های خود در کوه‌ها و پایگاه‌های‌شان در خانه‌های روستایی، درگیر نبردهای سنگینی کرده بود. حالا زندگی در آن از سر گرفته شده، چند مکتب بازگشایی شده و شماری از پروژه‌های راه‌سازی و حفر چاه‌ها در دست اجرا است. ارتش برای مردمی که از سفرهای طولانی در مسیرهای دشوارگذار به روستاهای‌شان برمی‌گشتند، کمپ‌های صحی بر پا داشته و کمک‌های اولیه را ارائه می‌کرد.

این‌ همه، با توجه به این واقعیت که تا ماه مارچ ۲۰۰۴ حضور ارتش حتا در وانه، عمده‌ترین شهر وزیرستان جنوبی بسیار محدود بود، چشم‌گیر به نظر می‌رسید. در ماه جون ارتش و ملیشه‌های سرحدی محدوده‌ی دسترسی خود را به نقاط استراتژیک و ارتفاعات کوه‌ها توسعه دادند.

بعدتر آشکار شد که وضعیت آن‌گونه که به نظر می‌رسید، نبود. در مجموع مردم از این‌که ثبت نام مکاتب رو به افزایش و طرح‌های تأمین آب و اعمار جاده‌ها در حال اجرا بود، خرسند به نظر می‌رسیدند. مردمان محل نیز ظاهرا از وضعیت صلح‌آمیز راضی بودند. ارتش طی ۵۱ عملیات خُرد و بزرگ، متحمل ۲۵۰ نفر تلفات شده بود؛ در این عملیات‌ها به تعداد ۳۰۶ ستیزه‌جو از جمله ۱۰۰ نفر که ادعا می‌شد خارجی هستند، کشته شدند. اما بسیاری از آنانی که ادعا می‌شد خارجی اند، در واقع جنگ‌جویان قبایلی بودند.

میجر جنرال نیازمحمد ختک به‌مناسبت پیروزی ارتش، ضمن سخنرانی‌اش خطاب به بزرگان مناطق اطراف شاکای گفت: «ما اشرار (اصطلاحی که ارتش در مورد شبه‌نظامیان القاعده و طالبان به‌کار می‌برد) را از منطقه بیرون راندیم. از مردم بپرسید، آنان برای‌تان خواهند گفت که پیش از آمدن ما چگونه در ترس و هراس به‌سر می‌بردند.»

سوای گردهمایی‌هایی که مقام‌های حکومتی طی آن‌ها به موفقیت‌های خود می‌بالیدند، فضا در مجموع به‌گونه‌ی دیگری بود. به‌خاطر دستیابی به نظریات مردم پیرامون این وضعیت، من با چند نفر در جاهای مختلف مصاحبه داشتم. آنان در حالی‌که سخنان مقام‌های ارتش و رهبران سیاسی را تکرار می‌کردند، به من اطمینان دادند که «اکنون وضعیت بسیار خوب است و ما بسیار خوشحالیم.» من پرسیدم که چرا و چگونه وضعیت پیش از این خراب بود؟ یکی از افراد مسن قبیله‌ی وزیری پاسخ داد: «ما نمی‌دانستیم که وضعیت بد بود.» با اصرار پرسیدم، به ما گفته شده که افراد القاعده در این‌جا حضور داشتند. یکی از آنان فورا جواب داد: «ما نمی‌دانیم که القاعده که است؛ ما فقط پناهندگان افغان را می‌شناسیم که خود دولت اجازه‌ی سکونت را در این ساحه برای‌شان داده است.»

باز پرسیدم که چگونه ممکن است یک فرد محلی را از القاعده یا طالبان تشخیص داد؟‌ مردی از قبیله‌ی وزیری که لنگی نارنجی‌رنگ به‌سر داشت، گفت: «آنان تمام شان شبیه ما هستند؛ آنان همه پناهنده‌اند.» شخص دیگری از میان آنان به‌نام بسیم‌خان وزیر در رد این ادعای من که ستیزه‌جویان آنان را به گروگان گرفته‌اند، گفت: «نه، ما آزاد بودیم و هرجا که می‌خواستیم می‌رفتیم. تنها چیزی که ما نیاز داریم صلح، خدمات و امکانات صحی، آب و جاده است.» پرسیدم، مگر مجاهدین و طالبان در این‌جا نبودند؟ مردی جوان و خوش‌اندام با موهای بلند، سبیل‌های درشت و کلاه سفید، در پاسخ گفت: «نه، ما نمی‌دانیم. ما هرگز نام این افراد را نشنیده‌ایم و نه آنان را دیده‌ایم.»

قتل هولناک ملک فریدالله خان، وکیل سابق و رییس قبیله یک روز بعد از این گردهمایی در نزدیکی‌های جندوله بین وزیرستان جنوبی و شهر تانک، در واقع واکنش مستقیم و سریعی بود به سخنرانی او و جنرال ختک. طی آن گردهمایی هردوی آنان در حضورداشت رسانه‌ها، به نیرویی که امکان می‌داد تا تسلط ستیزه‌جویان را بر شاکای درهم بشکند، مباهات کرده بودند. سخنرانی ملک فریدالله‌خان به زبان ملی اردو غیرعادی به نظر می‌رسید، زیرا او از پشتون‌های همان منطقه بود و به‌گونه‌ی طبیعی با هم‌قبیله‌هایش باید به زبان پشتو صحبت می‌کرد؛ اما جنرال ختک هوشمندانه‌تر عمل کرد و سخنرانی‌اش را به زبان پشتو ایراد نمود.

خان پس از سخنرانی‌اش به من گفت: «همه چیز خوب است… امیدوارم بیشتر از این خوب شود.» غافل از این‌که این آخرین حمله‌ی او در نبرد طولانی‌مدت‌اش علیه شبه‌نظامیان خواهد بود؛ شبه‌نظامیانی که اگر کسی با آنان دشمنی ورزید یا به منافع شان آسیب رسانید، هرگز نمی‌بخشند. خان در تسهیل ورود ارتش به شاکای نقش داشت. او در ختم گردهمایی به سمت وزیرستان جنوبی حرکت کرد. تازه از پاسگاه جندوله به‌سوی وزیرستان جنوبی عبور کرده بود که با رگ‌بار کلاشنیکف مردان مسلح ناشناس روبه‌رو شد و در دم به قتل رسید. چند ساعت بعدتر جسد غرقه در خون او شناسایی شد.

یک روز پس از این رویداد، مردم محل به‌طور تصادفی در مسیر کوهستانی سلسله کوه شینپو در حدود ۲۰ کیلومتری شمال شهر میرعلی در وزیرستان شمالی، با دو جسد روبه‌رو شدند. یادداشتی به زبان اردو در کنار اجساد جلات‌خان و فضل‌نور گذاشته شده بود. در این یادداشت نوشته شده بود که این افراد به‌خاطر جاسوسی برای امریکا کشته شده‌اند و به سایر مزدوران امریکا نیز هشدار می‌دهند که منتظر سرنوشت مشابهی باشند. گفته می‌شود که جلات‌خان رهبر یک باند جنایتکار بوده است.

اگر بخواهیم به اطلاعات مردم محلی باور کنیم، از مارچ ۲۰۰۴ به این‌طرف، از زمانی که ارتش و ملیشه‌های سرحدی با مقاومت شدید و غیرمنتظره‌ای در کالوشا مواجه شدند، بیشتر از ۳۰۰ نفر به اتهام جاسوسی به قتل رسیده‌اند. در سال ۲۰۰۹ در گفت‌وگویی که با جنرال کیانی داشتم، اظهار داشت از زمانی که بیت‌الله محسود تحریک طالبان پاکستان را اساس گذاشته تنها بخش اطلاعات نظامی ما ۷۵ کارمند خود را از دست داده است.

مردم محلی بر این باور اند که این افراد توسط القاعده و طالبان به تلافی بمباران هوایی و نابودی پناهگاه‌های امن شان در وزیرستان شمالی و جنوبی کشته شده‌اند. به‌دلیل وضعیت جدید امنیتی، ستیزه‌جویان در انتخاب پناهگاه‌های‌شان بسیار محتاط شدند. در عین حال، افراد قبایل محلی نیز در دادن سرپناه به آنان از ترس بمباران هواپیماهای بی‌سرنشین مورد استفاده‌ی سیا، به‌طور فزاینده‌ای مواظب بودند.

این قتل‌های مرموز در پخش شایعات درباره‌ی القاعده و طالبان کمک کرد. مردم از قتل‌های انتقام‌جویانه می‌ترسند و حاضر نیستند با اعتراف به حضور ستیزه‌جویان در میان خود، زندگی‌شان را به خطر بیاندازند، چه رسد به اعتراف علنی در مورد آزار و اذیت آنان.

خبرنگارانی که در نوامبر ۲۰۰۸ با بیت‌الله محسود، یکی از رهبران طالبان پاکستان در کوه‌های اروکزی ایجنسی دیدار داشته‌اند، حکایت‌هایی دلخراش از انواع شکنجه و تحقیر را با خود آورده‌اند. یکی از آنان که نخواست نامش افشا شود، در شهر پشاور به من گفت: «شب را با مردمان مختلف محلی به‌سر بردیم. آنان صبح با عجز و ناتوانی که از سیماهای‌شان آشکار بود، با نان و چای از ما پذیرایی کردند. مردم این مناطق شما را با غذا سیر می‌کنند، اما در مورد ما رفتارهای‌شان طور دیگری بود. این بدین معنا است که مردم در یک وضعیت دوگانه به‌سر می‌برند، هم ترس و هم فقر. به همین دلیل با ما به سردی رفتار کردند.»

دولت پاکستان مایل بود دنیا باور کند تا تمام آنچه مردم قبایل آزاد به آن نیاز دارند صلح و امکانات اولیه‌ی زندگی است؛ از جمله آب، جاده و خدمات صحی. اما درک نمی‌کرد که با مردان قبایلی بیش از حد محافظه‌کار، رازدار و مغرور روبه‌رو است. به این ترتیب، مقامات دولتی و ارتش به‌جای خویشتن‌داری در برابر فرهنگی که حتا یک کلمه می‌تواند باعث یک عمر اهانت شود، به‌ خود تبریک می‌گفتند.

با وصف این طرز تفکر، حکومت در ماه جون ۲۰۰۶ تصمیم گرفت تا بروشورهای تبلیغاتی را از طریق هلیکوپترهای نظامی در نقاط مختلف وزیرستان جنوبی پخش کند. عنوان این بروشورها چنین بود: «آیا پاداش مهمان‌نوازی همین است؟» زیر این عنوان دولت جزئیات حادثه‌ای قتل چهار دانش‌آموز از قبیله‌ی شمانخیل به‌نام‌های شاه‌حسین، احمد و دو برادر به‌نام‌های نظام‌الدین و خان‌محمد را ارئه کرده بود که در اثر انفجار بمبی به شکل بازیچه‌ی اطفال که توسط شبه‌نظامیان خارجی در منطقه‌ی بنگاشوالا در مسیر جاده‌ی جاندولا-وانه کارگذاری‌شده بود، جان‌های‌شان را از دست دادند.

در این جزوه‌ها که به زبان‌های اردو و پشتو نشر شده بودند، خاطرنشان شده بود که پس از تشیع جنازه‌های این پسران، مردمان قبیله‌ی شمانخیل یکی از افراد مظنون را که از شبه‌نظامیان ازبیک بود، شناسایی و کشتند؛ همکار تاجیک او خالد را دستگیر و فرد سومی را مورد پی‌گرد قرار داده‌اند. گفته شده که این رویداد دلیل روشنی بر حضور خارجی‌ها در وزیرستان جنوبی است. در یکی از این جزوه‌ها که توسط یک عضو خیرخواه ارتش نشر شده، پرسیده می‌شود: «آیا این جهاد است یا پاداش مهمان‌نوازی شما؟» در این جزوه از مردمان قبایلی در مبارزه با تروریست‌های خارجی و اعلام حمایت از عملیات نظامی ارتش در منطقه ستایش به عمل آمده و همچنان اعلام شده که به تروریست‌هایی که کودکان را هدف قرار می‌دهند، پناه داده نشود و باید از منطقه اخراج شوند.

اما یک چنین تلاش‌هایی پراکنده و بدون استفاده از ابزار خشونت برای جلوگیری از گسترش سرطانی تروریسم در مناطق دیگر مفید واقع نشد.

در فصل‌های بعدی سعی شده تا توضیح داده شود که چرا و چگونه نهادهای قبیله‌ای تبدیل شدند به کانون‌های رادیکالیسم و چگونه ایدئولوژی القاعده توانست در این منطقه جای پایش را مستحکم کند. آشفتگی کنونی در فتا (مناطق قبایلی تحت اداره‌ی فدرال) ناشی از چندین دهه غفلت، مصلحت‌اندیشی سیاسی دولت‌های متوالی پاکستان است. هیچ‌کدام آن‌ها نتوانستند پی‌آمدهای سنگینی را که بلافاصله پس از جهاد ضد شوروی، در دیگ رادیکالیسم مذهبی آغاز به جوشیدن کرده و تا سال ۲۰۰۹ به یک شورش تمام‌عیار شریرانه تبدیل شده بود، به درستی پیش‌بینی کنند.

فتا تبدیل شده به میدان رقابت منافع کشورهای روسیه، ایران، هند، چین و ایالات متحده، و به این گمانه‌زنی‌ها دامن می‌زند که هر پنج کشور ممکن است از طریق عمال و نمایندگان خود انگشتی در آش کم‌رنگ و نامشخصی که اکنون به‌نام اف-پاک نامیده می‌شود، داشته باشند؛ نقطه‌ای که افغانستان و پاکستان را باهم وصل می‌کند.

از قضا، این ایالات متحده و متحدان غربی و مسلمان آن بودند که در ابتدا بذر اسلام مبارز را با قراردادن وزن و منابع خود پشت مقاومت‌گران «افغان» که توسط جنرال بابر بسج شده و سرانجام مورد پذیرش و حمایت جنرال ضیا قرار گرفته بودند، کاشتند. سپس پاکستان در امر گسترش جهاد از آن استفاده کرد. و پس از یازدهم سپتامبر، ایالات متحده و متحدانش دوباره برگشتند به پاکستان. این‌بار برای خنثاکردن جهاد؛ برای سرکوب همان نیروهایی که مشترکا پرورش داده و به کمال رسانیده بودند.

ادامه دارد…