ارتباطات القاعده: اعراب، ازبیکها و شبکه حقانی
در اوایل سال ۲۰۰۷ بود که ملا نذیراحمد عمدتا بهدلیل حضور پررنگ شبهنظامیان ازبیک در منطقه، ارتباط ضعیف خود را با طالبان تحت رهبری بیتالله محسود قطع کرد. طاهر یولداش پس از فرار از عملیات کالوشا در مارچ ۲۰۰۴ و بهبودیافتن از جراحات وارده در جریان تیراندازی متقابل با ارتش، مخالفتاش با دولت پاکستان را شدیدتر ساخت و به القاعده نزدیک گردید. او بهخاطر مجازات افرادی که فکر میکرد مشکلساز اند، یک زندان خصوصی راهاندازی کرد. از هنگامی که جنگجویان او به هدف قراردادن مقامهای ارتش پاکستان شروع کردند، موقعیتاش در وزیرستان آسیب دید. این نوع حملات، جنگجویان ازبیک را نزد بسیاری از مردم، از قهرمانان قابل احترام به اشرار آدمکش تبدیل کرد.
زمانی که ازبیکها به گروگانگیری از مقامهای ارتش و دولت پاکستان و اعمال شکنجه و قتل وحشیانهی آنان شروع کردند، ملا نذیر از آنان رو برگردانید. ازبیکها، پاکستان و ارتش آن را شرکای فعال جنگ علیه تروریسم تحت رهبری ایالات متحده میدیدند و بنابراین هدف قراردادن آنان را مشروع میدانستند؛ همچنین ارتش پاکستان را بهخاطر عملیات کالوشا نبخشیده بودند.
هر زمان که ازبیکها حملهای بر ضد ارتش انجام میدادند، سلاحهای ارتش ساحات مشکوک را نشانه میگرفتند. این وضعیت باعث گستردهشدن نارضایتی در میان مردمان محلی گردید. آنان فکر میکردند که بیجهت بین ستیزهجویان و ارتش قرار میگیرند و این امر آنان را به آماج اهداف تلافیجویانهی هردو طرف تبدیل کردهاند.
فراتر از این، در وزیرستان جنوبی بهطور گسترده احساس میشد که ازبیکها یکی از مهمترین سنتهای قبیله یعنی احترام به بزرگان قبیله را نادیده گرفته و آن را تضعیف کردهاند. آنان با این سرزمین و فرهنگاش بیگانه بودند، تنها به چیزهایی که اتکا میکردند عبارت بود از قدرت تفنگ و کیف پول. در جامعهشناسی پیچیدهی فرهنگ قبیلهای، جایی که غرور و احترامگذاشتن عمیقا ریشهدار است و باید رعایت گردد، یک چنین رفتاری قابل پذیرش نبود.
در سه ماه اخیر سال ۲۰۰۶ از مرکز و جنوب پاکستان، هزاران طالب پنجابی در وانه تجمع کردند. سرانجام همهیشان در منزل یکی از روحانیون مذهبی بهنام پیر عادل در روستای موسیقلعه وزیرستان جنوبی، به ملا نذیر بیعت نمودند. پس از ادای سوگند، تمام شرکتکنندگان قول دادند که به جهاد خود علیه نیروهای خارجی در افغانستان ادامه میدهند. یک روزنامهنگار محلی که در وانه این تحولات را زیر نظر داشت، به یاد میآورد که «آنان همچنان متعهد شدند که به منافع پاکستان آسیب نرسانند.»
ملا نذیر مسئولیت نظارت از شبهنظامیان عرب القاعده، آنانی که در جستوجوی سرپناه از افغانستان به وزیرستان میآیند را به طالبان پنجابی سپرد. در آن جلسه حرفی از تحریک اسلامی ازبیکستان زده نشد، چیزی که برای طاهر یولداش نگرانکننده بود. جلسهی موسیقلعه، ملا نذیر را به نظامیان پاکستانی نزدیک کرد که یولداش آن را اتحادی علیه خودش تعبیر نمود. این امر نارضایتیهای موجود میان نیروهای ملا نذیر و ناراضیان آسیای مرکزی را بهگونهی اجتناب ناپذیری عمیقتر کرد. با شکلگیری خطوط جدید نبرد، جنبش اسلامی ازبیکستان دست به یک عملیات مرگبار زد. کشتارهای هدفمند و اجرای کمین و حمله بر کاروانها و تأسیسات ارتش پاکستان شامل این عملیات بود؛ حرکتی که در سال ۲۰۰۶ ملا نذیر را در برابر این جنبش قرار داد.
از روی یادداشتهای یک مقام امنیتی، ملا نذیر چندینبار تلاش کرد تا وضعیت پیشآمده را به نوعی ترمیم کند. به یولداش خاطرنشان کرد که هدف اصلی آنان مبارزه با نیروهای خارجی در افغانستان است و باید از هدف قراردادن بزرگان قبایل پاکستان، مقامهای دولتی و پرسونل نظامی و تأسیسات استراتژیک خودداری کند. (۱)
اما این تلاشها مؤثر نیافتاد و اختلافات بین دو گروه شدت گرفت. سازمانهای نظامی و اطلاعاتی پاکستان نیز سعی کردند تا از شکاف روزافزون میان مردمان محلی و شبهنظامیان خارجی، بهرهبرداری کنند و برای سرکوب جنگجویان ازبیک، ملا نذیر را در برابر آنان قرار دادند.
در مارچ ۲۰۰۷ ملا نذیر که طبق گزارشهایی، دارای تابعیت دوگانهی افغانستانی و پاکستانی است، یک لشکر (نیروهای مسلح قبایلی) متشکل از افراد قبایل محلی را گردآورد و عملیاتی را علیه ازبیکهای ساکن دهکدههای شین ورسک، اعظم ورسک و کالوشا در غرب وانه، مرکز اداری وزیرستان جنوبی راهاندازی نمود. قبیلهی احمدزی وزیر بر بخشهای غربی وزیرستان جنوبی تسلط دارند و به همین دلیل کنترل راههای تجارت مرزی بین افغانستان و پاکستان در اختیار آنان است. ملا نذیر که خود از قبیلهی وزیر احمدزی است، با رهبران و فرماندهان با نفوذ محلی که با کماندوهای ارتش، ستون اصلی ائتلاف ضد تحریک اسلامی ازبیکستان را تشکیل داده بودند، مشکل چندانی نداشت.
ارتش پاکستان با جابهجایی تکتیراندازان و تکنیسینها در میان نیروهای قبایلی، از ملا نذیر و شبهنظامیانش حمایت کرد. در اوایل مارچ ۲۰۰۸ مقامهای ارتش پاکستان ادعا کردند که نیروهای قبایلی با ستیزهجویان خارجی مواجه شدهاند. میجر جنرال گلمحمد، فرمانده نیروهای پاکستانی در مناطق قبایلی مدعی شد که نیروهای قبایلی تا ۲۰۰ ستیزهجوی خارجی را کشتهاند. او در مورد دخالت ارتش در این عملیات چیزی نگفت. در واقع، آنچه ارتش در این عملیات انجام داد عبارت بود از فراهمآوری اطلاعات مهم در مورد تحرکات ازبیکها، قطع مسیرهای تدارکاتی آنان، تعبیه توپخانههای سنگین، گلولهباری مواضع آنان و جابهجایی افراد آموزشدیده و کارکشتهی ارتش با لباس نیروهای محلی ملا نذیر که در موفقیت نذیر نقش مهمی بازی کرد. مقامهای نظامی دستآوردهای ملا نذیر را به نمایش گذاشتند، اما پسانتر در یک گفتوگوی خصوصی با نویسنده، پذیرفتند که به درخواست رییس قبیله، برایش حمایت لجستیکی فراهم کردهاند.
میجر جنرال شوکت سلطان، رییس وقت ادارهی روابط عمومی خدمات اطلاعاتی (آیاسپیآر) گفت: «ما از ملا نذیر حمایت کردیم چون راه دیگری سراغ نداشتیم.» (۳) سلطان اعتراف کرد که تکتیراندازان و استراتژیستهای ارتش بخشی از لشکر قومی بودند؛ لشکری که شبهنظامیان ازبیک را در سراسر قلمرو قبایلی سرکوب و وادار به فرار کرد. مقامهای رسمی ادعا کردند که طی این عملیات حدود ۲۵۰ نفر از جنگجویان ازبیک را از بین بردهاند. براساس رسوم قبیلهای، مردمان محلی هر وقتی که خواسته باشند میتوانند از ارتش یا ملیشهها کمک درخواست کنند. برای رفع گمانهزنیها، ملا نذیر از این رسم استفاده کرد و به مردم گفت که بزرگان قبیله خواستار کمکهای لجستیکی از ارتش شده بودند.
اگرچه ارتش رسما هرگونه دخالت در عملیات ملا نذیر علیه ازبیکها را تکذیب کرد، اما رسانههای داخلی و خارجی پیوسته مقامهای نظامی را در این مورد تحت فشار قرار داده بودند. مشرف سرانجام تصمیم گرفت که سکوت را بشکند و به شیوهی معمول خودش اعتراف کرد که «نیروها در این حمله اشتراک داشتند». (۴) این بیانیه بلافاصله نیروهای ارتش و تأسیسات آنان را به هدف اصلی تندروان ازبیک و القاعده تبدیل کرد.
مقامهای رسمی پاکستان که در مقر عمومی ارتش (جیاجکیو) در راولپندی، واقع جنوب اسلامآباد که با مناطق قبایلی سروکار دارند، اظهار داشتند که این عملیات بخشی از یک استراتژی جدید است؛ استراتژیای که از سه عنصر مهم تشکیل شده: استقرار و اعزام اجباری نیرو، مشارکت سیاسی و توسعهی اجتماعی-اقتصادی. به نظر میرسد که این استراتژی جدید نتیجهی فشار شدیدی است که ایالات متحده و اعضای ناتو بر پاکستان وارد کردهاند تا در زمینهی جلوگیری از گسترش بیقانونی در مناطق قبایل پاکستان، جایی که از آن ستیزهجویان پاکستانی، افغانستانی و خارجی در حال گسترش عملیات شان در سراسر مرزهای افغانستان هستند، بهگونهی جدی و صادقانه تلاش کند.
اتحاد ملا نذیر با دولت و کسب حمایت فعال کماندوهای ارتش پاکستان که عمدتا اهل ایالت پنجاب بودند، بین او و برادران حاجی شریف، نورالاسلام و حاجی عمر که از طرفداران سرسخت طاهر یولداش بودند، شکاف عمیقی ایجاد کرد و این افراد در کنار یولداش قرار گرفتند. سرانجام، مجبور شدند تا منازل آبایی و اجدادی خود را در اعظم ورسک، کالوشا و شین ورسک، ترک کنند و بنابر گزارشهایی به ساحات مربوط وزیرستان شمالی پناهنده شوند.
طاهر یولداش و هزاران جنگجوی ازبیک که پیش از این در منطقهی وزیرستان جنوبی که آن زمان تحت تسلط بیتالله محسود بود، فعال بودند، پس از این عملیات به وزیرستان شمالی که تحت حفاظت شبکه حقانی بود، پناه بردند. با وجود محدودیتهای جدیدی که بر دامنهی فعالیت تحریک اسلامی ازبیکستان وارد شد، این سازمان همچنان نفوذ خود را گسترش داد و به یک نهاد مرگبار غیر عرب القاعده مبدل گردید. شایعاتی مبنی بر کشتهشدن طاهر یولداش در اثر چندین حملهی هواپیماهای بیسرنشین در آگست و سپتامبر ۲۰۰۹ پخش شدند، اما هیچکدام آنان تأیید نشده است.
در واقع این فعالیت ازبیکها بود که منجر به عملیات نظامی اکتوبر ۲۰۰۹ در وزیرستان جنوبی شد. شماری از مقامهای ارشد نظامی از جمله جنرال اشفاق کیانی، اعتراف کردند که القاعده مناطق خشن، دشوارگذار و ناهموار کوهستانی هممرز با ولایت پکتیکا افغانستان را به لانههای خود تبدیل کردهاند. جنرال کیانی چند روز پیش از اینکه ارتش عملیاتش را از سه جهت بر مناطق تحت ادارهی محسود آغاز کند، به من و چند نفر دیگر از تحلیلگران گفت: «آنان (ازبیکها) در وضعیت دفاع یا مرگ قرار گرفتهاند. بنابراین، برای دفاع از خود به تکاپو خواهند افتاد و دست به هر کاری ممکن است بزنند.»
مقامهای نظامی بر این باور اند که انهدام شبکهی تروریستی تحریک اسلامی ازبیکستان برای ایجاد تغییر و پویایی در وزیرستان امری است حیاتی. افراد این گروه از فداکارترین متحدان القاعده در این ساحه و از مرگبارترین دشمنان نیروهای امنیتی پاکستان هستند.
مسألهی عرب
شماری از روزنامهنگاران خارجی این پرسش را مطرح کردهاند که چرا عملیات نذیر فقط ازبیکها را هدف قرار داده بود. در گزارش آسوشیتدپرس، اندکی پس از آنکه دولت پاکستان شماری از روزنامهنگاران را توسط هلیکوپتر به ساحه انتقال داد تا نشان بدهد که چگونه کنترل منطقه را دوباره بدست گرفته است، آمده است: «هیچ نشانهای از اینکه ستیزهجویان عرب مربوط به القاعده در وزیرستان جنوبی مورد تهاجم قرار گرفته باشند، وجود ندارد.» دولت میگوید که خارجیها توسط مردمان قبایلی هدف قرار میگیرند، اما گزارشهای وانه نشان میدهد که جنگجویان ملا نذیر فقط ازبیکها را هدف قرار داده بودند. در گزارشهای رسمی و غیررسمی از این ساحه، هیچ اشارهای به اعراب یا القاعدهی واقعی نشده است. (۶) با این حال، اصل واقعیت این بود که جنگجویان آسیای مرکزی تنها خارجیهایی نبودند که ملا نذیر میخواست با آنان بجنگد. یکی از دستیاران نذیر به خبرنگاران پاکستانی در وانه گفت: «تا زمانی که روح در بدن داریم علیه امریکا، روسها، انگلیسها یا هندیها به جهاد خود ادامه خواهیم داد.» (۷)
مقامهای پاکستانی با این حمایت خود، اتحاد ملا نذیر و جنگجویان عرب را تقویت کردند و امیدوار بودند تا عربها از طریق افراد شان که در افغانستان علیه امریکا و ناتو جنگیده و اکنون به وزیرستان پناهنده شدهاند، اطلاعات لازم را دربارهی افغانستان در اختیار آنان قرار دهند.
بنابر گزارشهایی، نذیر میلیونها روپیه بهعنوان پاداش بهخاطر حمله به ازبیکها از دولت دریافت کرده است (اکثرا بهعنوان کمک و هزینه برای طرحهای توسعه در منطقهی مربوط). بنابراین، دو سه سوءقصد علیه او تعجببرانگیز نبود. یکی از قاتلان احتمالی که در ماه جون ۲۰۰۷ در چند قدمی ملا نذیر دستگیر شد، یک جوان اهل باجور بود که با واسکت پر از مواد منفجره مجهز بود. این پسر جوان به بازجویانش گفت که یک مبارز ازبیکستانی بهنام سیف الاسد، این مأموریت «انفجار ملا نذیر» را به او سپرده است. این جوان گفت: «او عامل کفار است». اینکه این فرد توانسته مسیر طولانی سراسر باجور ایجنسی را برای انجام این مأموریت طی کند، یک واقعیت دیگری را نیز تأیید میکند و آن اینکه مبارزان مکاتب مختلف اسلامی در بیشترین نقاط قلمروهای قبیلوی پخش شدهاند.
در طول سال ۲۰۰۸ وانه و دهکدههای اطراف آن کاملا در کنترل ملا نظیر باقی مانده بود و براساس یک تفاهم نانوشته، مقامهای ارتش و مسئولین دولتی آزادانه در این مناطق رفتوآمد داشتند. باشندگان محل میگویند که پس از عملیات پاکسازی در برخی از مناطق وزیرستان جنوبی، عربهای بیشتری به ساحه برگشته و در حال گشتوگذار هستند. یکی از روزنامهنگاران که به منابعی در صفوف طالبان دسترسی دارد، گفت که صدها جنگجوی عرب در میرعلی، شهری کوچک واقع چند کیلومتری میرانشاه مخفی شدهاند. جایی که افراد قبیلهی محسود در آن منازلشان را در جریان عملیات نظامی دولت از ماه دسامبر سال ۲۰۰۷ تا جنوری ۲۰۰۸ ترک کرده و به مناطق دیگری فرار کرده بودند. برخلاف ازبیکها که اکنون مورد تحقیر و تمسخر قبایل قرار دارند، عربها با آنان روابط نیکی برقرار کردهاند. (۸)
به تعداد ۳۰ حملهی موشکی که طی چهار ماه سال ۲۰۰۸ به اهدافی در مناطق وزیرستان صورت گرفت، همه علیه القاعده بود. تقریبا پس از هر حمله منابع اطلاعاتی امریکا نامهای شماری از رهبران عمدهی القاعده را افشا و ادعا میکردند که طی این حملات کشته شدهاند. اما حتا یکبار هم بهخاطر اثبات ادعایشان جسدی را نشان ندادند. این امر نه تنها باعث تمسخر ستیزهجویان شد بلکه شک و تردیدهایی را در مورد صحت یک چنین ادعاهایی برانگیخت. همچنان اعتراضهای عمومی را نیز در پی داشت، زیرا حملات هوایی جان تعداد بیشماری از غیرنظامیان عمدتا زنان و کودکان را نیز گرفته بود.
یک مقام اطلاعاتی امریکا در اسلامآباد در دسامبر ۲۰۰۸ به من گفت: «متأسفانه رهبران [القاعد] در میان خانوادهها پناه گرفتهاند و هر زمانی که ما آنان را میزنیم، زنان و کودکان زیادی نیز قربانی میشوند… ما دقیقا این [شبهنظامیان] را از نقطهی الف تا ب تعقیب میکنیم و بنابراین، امکان آن وجود دارد که آنان را هنگامی که پس از انجام مأموریت شان در افغانستان به سایر گروههای عملیاتی میپیوندند، نابود کنیم.»
براساس گزارشی که واشنگتنپست در ۱۶ جنوری سال ۲۰۰۹ منتشر کرد، شماری از افراد کلیدی القاعده که در وزیرستان پناه گرفته بودند، کشته شدهاند. این افراد عبارت اند از: خالد حبیب (معاون شیخ سعید المصری، فرمانده درجه سوم القاعده)، ابو خباب المصری، ابوالحسن الرحیمی (یکی از رهبران عملیات فرامرزی القاعده علیه نیروهای ائتلاف تحت رهبری امریکا در افغانستان)، ابو سلیمان الجزایری (برنامهگذار ارشد و تسهیلکنندهی عملیات خارجی القاعده)، ابو جاهد المصری (برنامهگذار ارشد عملیات و مبلغ القاعده) و عثمان الکینی (فردی که بهعنوان عامل بمبگذاری در هتل مریات در ماه سپتامبر سال ۲۰۰۸، به تاریخ اول جنوری سال ۲۰۰۹ در اثر پرتاب موشکی از هواپیمای بیسرنشین، به قتل رسید).
در زمان حاکمیت طالبان، طی دو مرحله عربها وارد افغانستان شدند: در مرحلهی اول عربهایی بودند که تا آغاز جنگ علیه تروریسم (طالبان و بن لادن) در اکتوبر ۲۰۰۱ با شور و شوق جهادی، از نقاط مختلف جهان عرب به افغانستان سرازیر شده بودند. در مرحلهی دوم آنانی شامل اند که پس از اکتوبر ۲۰۰۱ و انقضای تاریخ ویزایشان در پاکستان به بخشهای شرقی افغانستان عمدتا جلالآباد، جایی که شماری از عربها پس از خروج نیروهای شوروی از افغانستان در سال ۱۹۸۹ به حضورشان ادامه داده بودند، پناهنده شدند.
تقریبا تمام آنان (حدود چند هزار نفر) یا در اثر حملات امریکا به قندهار و حوالی جلالآباد و کوههای توره بوره، کشته شدند یا هم به زندان افتادند. بیشتر شان در میان هفت هزار زندانیِ بودند که ائتلاف غربی اعلام کرد آنان را تا پایان دسامبر سال ۲۰۰۱ نگهداری میکردند. حدود ۲۰۰ نفر از آنان پس از دستکشیدن از جنگ در توره بوره، توسط نیروهای امنیتی مرزی پاکستان دستگیر شدند.
عربها امروزه به دو دسته تقسیم میگردند: مصریها و لیبیاییها. داکتر ایمنالظواهری، رهبری مصریها را به عهده داشت، در حالیکه ابو لیبی تا زمان مرگش در حملهی موشکی توسط هواپیمای بیسرنشین در اوایل سال ۲۰۰۸، رهبری لیبیاییها را بر عهده داشت. بنابر گزارشهایی، یحیا لیبی که در سال ۲۰۰۵ از زندان بگرام در شمال کابل فرار کرد، اکنون رهبری این گروه را به عهده دارد. منابع اطلاعاتی امریکا و افغانستان افزایش حضور اعراب، عمدتا عراقیها در وزیرستان را تأييد میکنند. منابع محلی در مناطق قبیلهای که شبکههای ماهوارهای مانند سیانان و الجزیره از آنان تغذیه میکنند نیز بهطور خصوصی تأیید میکنند که عربها از مناطقی در وزیرستان بهعنوان پناهگاه استفاده میکنند.
ادامه دارد…