حکمروایی آیاسآی در خانه
در اوج تعامل با رژیم طالبان، کارگزاران آیاسآی و نمایندگان ارتش مستقر در داخل افغانستان بیشتر از دیپلوماتهای غیرنظامی به هستهی قدرت طالبان دسترسی داشتند.
یکی از دیپلوماتهای پاکستانی مستقر در قندهار گفت: «ما مجبور بودیم هفتهها منتظر بمانیم تا ملا عمر یا نزدیکترین دستیاران او را ملاقات کنیم اما ارتشیها به زودترین فرصت ممکن میتوانستند قرار ملاقات دریافت کنند.» او از این واقعیت که افسران ارتش پاکستان گاهی به تنهایی و بدون حضور دیپلوماتهای بلندپایه مانند سرقنسول پاکستان در قندهار یا سفیر کبیر این کشور در کابل با رهبران طالبان خصوصی ملاقات میکنند، نگران بود. (۴)
یکی از دیپلوماتهای بلندپایهی پاکستان که در زمان حاکمیت طالبان در قندهار ایفای وظیفه میکرد، گفت که افسران آیاسآی همیشه غیرنظامیان را از ملاقاتهای خود با افغانستانیها حذف میکردند. او افزود: «در چندین مورد ما فقط در ختم ملاقاتها از آن آگاه شدیم.»
در آن روزها کارگزاران آیاسآی بهویژه آنانی که در افغانستان مستقر بودند، آن کشور را کانونی حیاتی برای شبهنظامیانی میدانستند که در کشمیر میجنگند. گروههای عمدهی شبهنظامی مانند لشکر طیبه، جیش محمد و حرکتالمجاهدین، مراکز آموزشی خود را در مناطق تحت کنترل طالبان تأسیس کردند. همهی این گروهها از دسترسی فوقالعاده به مراکز قدرت طالبان و همچنین مقامات آیاسآی برخوردار بودند. بحث جالبی را با یکی از مقامات نظامی که در اوایل سال ۲۰۰۱ به قندهار فرستاده شده بود، بهیاد میآورم. این افسر هنگامی که استدلالهای او در حمایت از سیاست طالبان پاکستان تمام شد، گفت: «ما باید به مبارزه در کشمیر نیز فکر کنیم.» این امر در واقع به نحوی یک اعتراف غیرمستقیم بود. یعنی از اینکه طالبان از ستیزهجویان فعال در کشمیر مواظبت میکردند، پاکستان باید با آنان همراهی کند.
سروکلهی مقامات ارشد اطلاعاتی پاکستان همیشه و بهگونهی منظم در پایگاههای طالبان در قندهار دیده میشد. یکی از مقامهای طالبان ساکن قندهار گفت میجر جنرال فیض جیلانی، فرمانده قول اردو با هلیکوپتر تا چمن آمد و سپس از آنجا بهواسطهی طالبان به قندهار و در بخش قنسولی که در تابستان ۲۰۰۱ توسط آیاسآی اشغال شده بود انتقال داده شد. طیبآغا و ملا احمدی از غزنی که هردو از دستیاران مورد اعتماد ملا عمر بودند، همراه با ملا حسن رحمانی، والی قندهار و ملا اختر عثمانی، معاون وزیر دفاع در اکثر جلسات شرکت داشتند. حتا بسیاری از مقامات غیرنظامی از این رایزنیها آگاه نمیشدند.
پس از ملاقاتی که معینالدین حیدر، وزیر داخلهی پاکستان با ملا عمر در مارچ ۲۰۰۱ داشت یکی از دستیاران ملا عمر با یک مقام اطلاعاتی پاکستانی خلوت کرد و پرسید، آیا او واقعا میداند آنان در چه موردی صحبت میکنند؟ او از آنچه جریان دارد، بیخبر است. دستیار ملا عمر جزئیات بیشتری ارائه نکرد، اما این رویداد نشان میدهد که رابطهی تنگاتنگی میان پاکستانیها و طالبان وجود دارد. همچنان نشان میدهد که قشر نظامی و استخباراتی دیپلوماتهای غیرنظامی را از تعامل با رهبری طالبان دور نگهداشته بودند. اینکه طالبان به پاکستانیها گوش کنند بعید به نظر میرسد، زیرا چنانچه یکی از دیپلوماتها گفته است: «اکثر پاکستانیها شرکای غیرقابل اعتماد به نظر میرسند و هر وقت بحرانی فرا رسید میتوانند به طالبان خیانت کنند.»
دگروال سلطانامیر امام، افسر سابق آیاسآی از زمانی که پاکستان پذیرفت نقش میزبان و آموزگار مقاومتگران مسلمان را مانند سیا به عهده بگیرد، درگیر مسائل مجاهدین افغانستانی بود. او در اواسط دههی ۱۹۸۰ ملا عمر، یک مجاهد جوان را در حوالی کویته، مرکز بلوچستان برای مدت کوتاهی تحت تربیت گرفت. امام که یکی از وزرای خارجهی پاکستان او را بهعنوان «گنجینهای برای تأمین مشارکت دوامدار پاکستان در افغانستان دانسته و گفته است که او رابطه فوقالعاده خوبی با شمار زیادی از افغانستانیها دارد» پس از بازنشستگی از ارتش تا زمان سقوط طالبان بهعنوان سرقنسول در هرات مصروف ایفای وظیفه بود.
بهگفتهی مسئولان یکی از پاسگاههای مرزی بلوچستان، امام در هفتهی دوم ماه اکتوبر ۲۰۰۱ درست چند روز پس از آغاز عملیات هواپیماهای امریکایی و انگلیسی به داخل افغانستان سفر کرده است. این زمانی است که قرار نبود هیچ مقام پاکستانی وارد افغانستان شود، زیرا پس از قطع روابط جنرال مشرف با طالبان در ۱۹ سپتامبر ۲۰۰۱ و تعهد بیقیدوشرط حمایت از جنگ علیه تروریسم به رهبری امریکا، تمامی کارمندان دیپلوماتیک از افغانستان فراخوانده شده بودند. اما بعدا در آپارتمانش واقع در راولپندی به من گفت که برای بررسی وضعیت به یک ملاقات خصوصی رفته بود. او گفت این سفر ربطی به آیاسآی یا هر سازمان دیگر ندارد.
رابطهی کشمیر
انتقادها دربارهی آیاسآی صرفا محدود به افغانستان نمانده؛ ستیزهجویان کشمیری خیلی واضح دربارهی میزان نفوذ و حمایت آیاسآی در میانشان صحبت میکنند. مجاهدینی که آرزوی آزادی کشمیر را از سلطهی هند در سر دارند افسران ارتش پاکستان را بهعنوان مسلمانان خداترس، ثابتقدم و عملگرا در میان خود پذیرفتهاند، اما از دورویی آنان نیز شکایت دارند. یکی از این مبارزان کشمیری که رابطهی خوبی با یکی از افسران آیاسآی داشت، مینویسد: «من واقعا ناامید شدم، وقتی دانستم افسری که به ما در مورد قرآن و آموزههای اسلام موعظه میکرد و منتقد غرب بود در منزل خود تلویزیون و سیستم پخش موسیقی دارد.» (۵)
در جریان بازدید بینظیر بوتو بهعنوان نخستوزیر از مقر آیاسآی، مسئول بخش کشمیر توضیحاتی درباره نحوهی آموزش مجاهدین و نفوذ آنان به داخل کشمیر هند ارائه کرد. بوتو که تا آن زمان پیوسته وزارت خارجهی کشور برایش تکرار کرده بود که پاکستان در قبال کشمیر فقط پالیسی حمایت سیاسی، اخلاقی و دیپلوماتیک را دنبال میکند، از این گزارش شگفتزده شد و پرسید «واقعا ما این کار را میکنیم؟» (۶)
بروس ریدل، یکی از دستیاران رییسجمهور بیل کلنتون گزارش مفصلی دربارهی جزئیات سفر نواز شریف در چهارم جولای ۱۹۹۹ به واشنگتن دارد. ریدل مینویسد که او (شریف) چگونه از وخامت اوضاع پیشآمده برای پاکستان پس از اشغال ارتفاعاتی در منطقهی کارگیل کشمیر هندی توسط ارتش پاکستان وحشتزده بود و از کلنتون برای مهار اوضاع کمک میخواست. (۷) این نشان میدهد که چگونه ارتش و آیاسآی، دولت غیرنظامی را در زمینهی حمله به سرزمینهای تحت کنترل هند در کشمیر، دور میزنند.
درگیری کارگیل بین ماههای می و جون ۱۹۹۹ در ساحهی کارگیل و سایر نقاط در امتداد خط کنترل مرز ۵۲۰ کیلومتری بین هند و پاکستان، روی داد. این رخنهی تدریجی با رمز «عملیات بدر» صورت گرفت. هدف آن قطع ارتباط بین کشمیر و لاداخ، یکی از ولایتهای همجوار هند و عقبزدن نیروهای هندی از یخچال طبیعی سیاچن بود تا هند را مجبور به مذاکره برای حلوفصل مناقشهی کشمیر نماید. منازعهای که روابط متقابل دو کشور را از زمان استقلال شان از استعمار بریتانیا در سال ۱۹۴۷ تا اکنون دچار تنش ساخته است.
جنگ کارگیل زمانی آغاز شد که نیروهای امنیتی هند متوجه شدند که سربازان پاکستانی و ستیزهجویان کشمیری مواضع سابقه را در سمت هندی کنترل مرزی (آیاوسی) اشغال کردهاند. در مراحل اولیهی جنگ، پاکستانیها وانمود کردند که این عملیات بهطور کامل مربوط به شورشیان کشمیری است. اما اسناد بهجامانده از تلفات و اظهارات بعدی نواز شریف و رییس ستاد ارتش او، جنرال پرویز مشرف دخالت نیروهای شبهنظامی پاکستان را تأیید کرد. ارتش هند با پشتیبانی نیروهای هوایی آن کشور مواضع اشغالشده در سمت هندی مرزهای کنترلشده را پس گرفت. این جنگ محدود با فعالیتهای میانجیگرانهی بینالمللی پایان یافت. نیروهای پاکستانی از مواضع خود در هند عقبنشینی کردند، اما با دادن تلفات سنگین که برخی از مقامات ارتش آن را تا ۶۰۰ سرباز گزارش دادهاند.
یکی از اهداف تهاجم کارگیل، بینالمللیکردن مسألهی کشمیر از طریق پیونددادن این بحران به منازعهی بزرگتر بود. اما این داعیه در اثر مخالفهای شدید هندوستان، حامیان اندکی در سطح جهان کسب نمود. یک حرکت تاکتیکی فوقالعاده به یک فاجعهی استراتژیک تبدیل شد؛ هیچ کشوری در این رابطه در کنار پاکستان ایستاد نشد. تمام اعضای گروه هشت و اتحادیه اروپا از هند حمایت و این تهاجم را محکوم کردند. چین، متحد دیرینهی پاکستان اصرار داشت که پاکستان باید نیروهای خود را به مواضع پیش از درگیری در امتداد خط کنترل بکشاند و اختلافات مرزی خود را بهطور مسالمتآمیز حلوفصل کند.
نواز شریف، نخستوزیر پاکستان که از سوی جامعهی جهانی بهدلیل نقض خط کنترل مورد انتقاد قرار گرفته بود، مجبور شد در چهارم جون ۱۹۹۹ در حضورداشت بیل کلنتون، رییسجمهور امریکا توافقنامهی خروج را در واشنگتن امضا کند. طراح اصلی حملهی کارگیل رییس ستاد ارتش نواز شریف، جنرال پرویز مشرف بود. جنرال مشرف پنج ماه بعدتر یکی از دلایل کودتای خود را تصمیم نواز شریف در عقبنشینی از کشمیر و تسلیمشدن در برابر فشارهای بینالمللی خواند.
در داخل پاکستان نیز منتقدان رویداد کارگیل را بهعنوان لکهی سیاهی در تاریخ این کشور بهیاد میآورند؛ انتقاداتی که چند هفته پس از سفر تاریخی اتل بیهاری واجپایی، نخستوزیر هند در فبروری ۱۹۹۹ که با اتوبوس از مرز به شهر لاهور گذشت، بالا گرفت. این حرکت منجر به کاهش میزان اعتماد شد و روابط دو کشور را برای همیشه خدشهدار ساخت. برای نخستینبار پاکستان بهدلیل نقض توافقنامهی خط کنترل، در سطح جهانی توبیخ گردید و بیانیهای مشترک کلنتون-شریف، برای همیشه خط کنترل (الاوسی) را بهعنوان مرز عملی بین دو کشور به رسمیت شناخت. تصویر پاکستان خدشهدار شد و در سطح جهان بهعنوان یک کشور منفور دیده میشد؛ کشوری که از شبهنظامیان برای تأمین اهداف خود استفاده میکند.
فصل کارگیل همچنان زمینهای شد برای بذر اختلافات میان نواز شریف و جنرال مشرف که سرانجام باعث کودتای بدون خونریزی در ۱۲ اکتوبر ۱۹۹۹ گردید. رویدادی که این کشور را به انزوای بیشتر بینالمللی سوق داد. دیپلوماتهای پاکستانی سعی کردند تا وجههی پاکستان را دوباره احیا کنند اما این تلاشها در موجودیت یک دیکتاتور نظامی در رأس قدرت، بازتاب چندانی نیافت. تا اینکه حملات تروریستی یازدهم سپتامبر جهان را شوکه کرد و یکشبه اهمیت استراتژیک پاکستان را تغییر داد. برای مشرف مستبد این یک موهبت بود و سرآغاز دگرگونی بدشانسیهای او. وقتی پذیرف که رابطهاش را با طالبان قطع کند و بخشی از ائتلاف بینالمللی مبارزه با تروریسم باشد، از یک رهبر ماجراجوی ارتش به یک متحد سرسخت جورج دبلیو بوش تبدیل شد.
همزمان، در حالیکه این همسویی مجدد بین اسلامآباد و واشنگتن در جریان بود، آیاسآی به حفظ روابط کاری خود با گروههای شبهنظامی کشمیری ادامه میداد. دولت هند و سازمانهای امنیتی آن به بسیج دهها هزار نیرو شروع کردند؛ کماکان جابهجایی شش قول اردو در نزدیکیهای مرز با پاکستان. پاکستان نیز از خود واکنش نشان داد و دو قول اردو را در ماه جنوری ۲۰۰۲ برای یک جنگ رودررو در نزدیکیهای مرز مستقر ساخت.
جهان بار دیگر با نگرانی نظارهگر وضعیتی بود که دو همسایهی مجهز با سلاحهای هستهای در حال آمادگی برای تمرین جنگی هستند که نه تنها منطقه بلکه جهان را نیز تهدید میکند. دیپلوماتهای بریتانیایی و امریکایی از آنجایی که برای عملیات خود در افغانستان متکی به پاکستان بودند، بار دیگر برای کاهش تنشهای هند و پاکستان وارد عمل شدند. زمانی که هر دو کشور توافق کردند که نیروهایشان را در وضعیت پیش از جنوری ۲۰۰۲ قرار بدهند، میزان حرارت این تنشها کاهش یافت.
مشرف تحت فشار شدید ایالات متحده فعالیت شش گروه شبهنظامی متمرکز در کشمیر از جمله لشکر طیبه و جیش محمد را ممنوع اعلام کرد. با اعلام این خبر، دولت بیش از دو هزار نفر از فعالان گروههای مختلف شبهنظامی را دستگیر، داراییهایشان را ضبط، حسابهای بانکیشان را متوقف و کمپهای آموزشیشان را بست. اما قطع رابطهیشان با آیاسآی هنوز روشن نبود.
زمانی که کریستینا روکا، دستیار وزیر امور خارجهی امریکا در آسیای جنوبی در ماه می ۲۰۰۲ و بهدنبال آن ریچارد آرمیتاژ، معاون وزیر امور خارجه به هدف مأموریت تغییر پالیسی پاکستان در مورد حمایتاش از کشمیر، از اسلامآباد بازدید به عمل آوردند، تاکتیکهای آیاسآی بار دیگر با چالشهایی روبهرو شد. سفر روکا با کشتار بیشتر از ۳۰ کشمیری در سرینگر و پیش از اینکه او به اسلامآباد برسد، همراه بود. آیاسآی تمام اعضای رهبری شورای متحده جهاد (یوجیسی) را به یک جلسهی توضیحی فرا خواند؛ گفته شد که «فشار بینالمللی بر ما بهطور فزایندهای غیرقابل تحمل میشود. شما باید عملیات تان را در سراسر خط کنترل، متوقف کنید.»
سیاست جنگطلبانهی هند که میزان تنش را بالا نگهداشته بود، دلیل دیگری بود که یکی از افسران ارشد ارتش به اعضای اتحاد مجاهدین کشمیر دستور داد تا تحرکات خود را کاهش دهند. یکی از اعضای شبهنظامیان کشمیر جریان صحبتاش را با یک افسر پاکستانی که میخواست به تمام رهبری مبارزان کشمیری اطمینان بدهد، چنین گزارش میدهد: «وقتی هشدار را دریافتیم، پرسیدم آیا تغییری در سیاست کشمیر بهوجود آمده، گفت نه، این فقط یک تغییر تاکتیکی برای سه ماه آینده است، بعد از آن خواهیم دید.» (۸) رییس یکی از گروههای کشمیری در راولپندی در اواخر همان سال به من گفت: «به ما گفته شد که خودداری کنیم و منتظر موقع مناسبی باشیم.» در نتیجه، نفوذ در سراسر خط کنترل مرزی بهطور قابل ملاحظهای کاهش یافت.
از آنجا که جنرال مشرف بنا به درخواست هند برای «عمل بهجای حرف» در زمینهی نفوذ در خطوط مرزی پاسخ مثبت داده بود، تا اواخر جون ۲۰۰۳ تحرکات فرامرزی به میزان سه بر چهار کاهش یافت. حتا استیشن ارتباطات رادیویی نزدیک به دومین قلهی مرتفع جهان (ک۲) از ترس ردیابی توسط ماهوارههای امریکایی و نظارت هندیها قطع شد. یکی از ستیزهجویان که مسئول عملیات یکی از گروههای شبهنظامی بود و خیلی مضطرب به نظر میرسید، در مهمانخانه یک مدرسهی علمیه واقع در اسلامآباد به من گفت: «ما واقعا در طول تابستان و پاییز امسال در زمینهی پرتاب راکت دچار مشکلات خواهیم بود.»
ادامه دارد…