[یادداشت اطلاعات روز: اطلاعات روز دیدگاههای مختلف در مورد مسائل گوناگون جامعهی افغانستان را بازتاب میدهد. این دیدگاهها لزوما منعکسکنندهی نظر و موضع اطلاعات روز و گردانندگان آن نیستند. اطلاعات روز فقط مجالی برای بیان دیدگاهها فراهم میکند و دربارهی دیدگاههای وارده نفیا و اثباتا موضعگیری نمیکند. تمام دیدگاههای بیانشده در مقالات و یادداشتها و صحتوسقم ادعاهای مطرحشده به خود نویسندگان مربوط است. اطلاعات روز از نقد دیدگاههای منتشرشده در بخش مقالات وارده نیز استقبال میکند]
فلسطینیها سالها است که مورد خشونت، اختناق و سرکوب قرار میگیرند. زمینهایشان غصب میشود و آزادیهایشان محدود میگردد. از خانههای خود و اماکن نیاکانشان رانده میشوند. جهان هم به شدت رنج آنها توجه جدی نمیکند. رهبران داخلیای را هم تجربه نکردهاند که با درایت و آیندهنگری از مردم و سرزمینهای خود دفاع کنند. سیاستهای داخلی آنها هم به رویت سیاست خارجی کشورهای همسایه، منطقه و قدرتهای جهان شکل میگیرد. کشورهای به ظاهر همسوی داعیهی فلسطینی نیز از منافع ملی خود پیروی کرده و تلاش نمودهاند تا فلسطین را در حول سیاستهای خود قرار دهند. آنها تشکیلاتی را در داخل و خارج سرزمینهای فلسطین هستهگذاری نموده و سازماندهی میکنند. مشکلات ارضی را هم با دادوستدهای منفعتمحور خود حل میکنند. در جنگهای ۱۹۴۸، ۱۹۵۹، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ اعراب و اسرائیل، این قلمرو فلسطینیها بود که غصب شد و در مقابل خاک و نفوذ اسرائیل و کشورهای همسایه و منطقه وسعت پیدا کرد.
دلیل عمدهی چالشهای فلسطین، نداشتن رهبران آیندهنگر، قاطع و واقعبین فلسطینی است. رهبرانی که بتوانند تحولات را بر اساس واقعیتها ارزیابی نموده و تصامیم قاطع اتخاذ کنند. رهبرانی که با درایت اجماع داخلی را خلق کرده و جامعه را بهسوی همگرایی و روشنگری سوق دهند. رهبرانی که بتوانند از دام مداخلات بیرونی خارج شوند و به ایجاد دولت نایل آیند. رهبرانی که بتوانند چالشها را به فرصت و فرصتها را به منفعت ملی تبدیل کنند. رهبرانی که بتوانند خود را از آرمانگرایی و واقعیتفراری حفاظت کنند.
منازعهی فلسطین و اسرائیل ابعاد مختلف دارد و از دیری بازیگران متعددی در آن دخیل است. حل منازعه به تلاشهای جمعی ضرورت دارد و به تنهایی نمیشود از عهدهی آن برآمد. اما آنچه واضح است این است که میشود از بحران و مصایب فلسطینیها کاست. از بیشتر به هدر رفتن فرصتهای یکسده جلوگیری کرد. کلید دولتسازی و حل مصایب فلسطینیها بدست رهبران فلسطین است.
آغاز منازعهی فلسطین و اسرائیل
منازعهی فلسطین و اسرائیل یکی از طولانیترین منازعهها است. جنجالها از اوایل قرن بیستم شروع میشود. سرزمینهای امپراتوری عثمانی بعد از ختم جنگ جهانی اول میان فاتحین جنگ توزیع میشود. خطهی خاورمیانه همچون پیزهی آماده به قلمروها تقسیم شد. اما نه یکبارگی بلکه کارهایی از قبل انجام یافته بود. دو دیپلومات بریتانیوی و فرانسوی در منطقه اعزام شده بودند تا مطالعه و ارزیابیهای خود را انجام داده و سهم کشورها را بعد از ختم جنگ معلوم کنند. این دو، موافقتنامهای را در سال ۱۹۱۶ تحت عنوان «سایکس-پیکو» که عنوان آن از اسمهای اول شان گرفته شده بود تهیه کردند. این موافقتنامه که بهنام موافقتنامهی آسیای صغیر نیز یاد میشود، یک پیمان مخفی میان بریتانیای کبیر و فرانسه با موافقت روسیه برای تجزیه امپراتوری عثمانی بود. در حقیقت نقشهی فعلی خاورمیانه نتیجهی «کشوربندی» این موافقتنامه است. سوریهی فعلی و لبنان تحت ادارهی فرانسه قرار گرفت و عراق و فلسطین هم به انگلیسها واگذار شد. عثمانیها هم در سال ١٩٢٠ با واگذاری این مناطق و سایر مناطق عربنشین قلمرو خود به انگلیس و فرانسه رضایت دادند. در آن زمان نامی از اسرائیل وجود نداشت.
اسرائیل بعد از ختم جنگ جهانی دوم و بهتاریخ ۱۴ می ١٩۴٨ تشکیل یافت. برای تولد کشوری، یهودیها کارهای کردند. یهودیها خود را «قوم برگزیدهی خدا» دانسته و با هر دگراندیشی مخالفت میکردند. عیسویها، یهودیها را عامل قتل ناجی خود، عیسی مسیح میدانند. اختلافات شدت مییابد. جنگهای مذهبی به راه میافتد. انسانها کشته میشوند و کینهها عمیق. یهودیها در نقاط مختلف دنیا پراکنده میشوند و در جاهایی مورد تبعیض و خشونت قرار میگیرند. این شرایط تعدادی از یهودیها را وا میدارد تا عمیق بیاندیشند. در قرن ١۵ تلاشهای برای تشکیل یک مهاجرنشین یهودی به شکست مواجه میشود.
اما کارها همچنان ادامه مییابد تا یک روزنامهنگار اتریشی به اسم «تئودور هرتزل» به ایدهی تشکیل کشور مستقل برای یهودیها میافتد. هرتزل در سال ١٨٧٩ در کنفرانس «سازمان جهانی صهیونیسم» در بازل سویس تشکیل دولت یهودی در فلسطین را اعلام میکند. در اوایل تعدادی از یهودیها با ایدهی تشکیل کشور مستقل مخالفت داشتند و خود را مأمور پیامرسانی خداوند در سراسر جهان میدانستند. اما زیربنای کشور مستقلی برای یهودیها ریخته میشود. فلسطین، آرجانتاین و یوگندا سه محل مورد نظر میشود تا در یکی از آن کشور یهودی تشکیل شود. اما در نهایت توافق بر سر فلسطین قطعی میشود. یهودیها، فلسطین را محل بازگشت به سرزمین «موعود» و تپهی «صهیون» توصیف نموده و برای ساکنشدن در آنجا آستین بر میزنند.
برای تشکیل حکومت یهودی نقشهی راه پهن میشود. حرکت یهودیها به سرزمین فلسطین شدت میگیرد، زمینها خریداری میشود و بناها اعمار میگردد. در جنگهای جهانی با فاتحین همسویی میشود. توجه و رضایت بریتانیا که فلسطین تحت قیمومتاش است، کسب میشود. وزیر خارجهی بریتانیا، آرتو جیمز بالفور در سال ١٩١٧ تشکیل «خانه ملی برای یهودیها» را در فلسطین در «اعلامیه بالفور» بیان میکند و بریتانیا را در خصوص برآورده شدن آن مصمم میداند، به شرط آنکه به «حقوق مدنی و مذهبی مردمهای غیریهودی موجود در فلسطین» تبعیض نشود.
اقدامات یهودیها و تحولات برخاسته از آن، عربها و باشندگان عرب فلسطین را آشفته میکند. عربها هم دست به کار میشوند و به محدودسازی فروش زمین به یهودیها، راهپیماییها برای مجاب بریتانیا و هماهنگیهای میانخودی رو میآورند. در نهایت تقابل اعراب و یهودیها با یکدیگر شدت میگیرد و خشونتها بالا میرود. تشکیلات نظامی در هر دو طرف شکل گرفته و جناحبندیهای سیاسی رقم میخورد. در جنگ جهانی دوم یهودیها به کمک بریتانیایویها میشتابند و مفتی محمد امین الحسینی، رهبر فلسطینیهای عربِ تحت قیمومت بریتانیا به آلمان نازی میرود و تعدادی از بزرگان نازی را برای چندی در فلسطین میزبانی میکند. خشونتها همچنان بالا میرود تا جایی که بریتانیا بر مهاجرت یهودیها به فلسطین محدودیت وضع میکند. در مقابل، شاخههای نظامی یهود مواضع بریتانیا را نیز در فلسطین مورد هدف قرار میدهد. رفتار خشونتبار آلمان نازی و به قتل رسانیدن شش میلیون یهودی بر مبنای نژاد و مذهب «هولوکاست»، سبب میشود که به اوضاع اسفبار یهودیها توجه بیشتر شود و زمینهی مهاجرت آنها به فلسطین سهل گردد. تا اینکه دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۸ تشکیل میشود و منازعهی فلسطین و اسرائیل رقم میخورد.
منازعهی فلسطین و اسرائیل محدود به این دو «کشور» نمیشود. کشورهای قدرتمند، بهشمول هر پنج عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد، اتحادیه اروپا، کشورهای عربی، ایران و ترکیه از جمله بازیگران مطرح دیگری اند. تشکیلات افراطی مذهبی در داخل و بیرون و به همین شکل بازیگران غیردولتی نیز در این منازعه نقش بارزی دارند. حل و مدیریت این منازعه تلاش جمعی میخواهد و امکان نخواهد داشت تا فلسطین یا اسرائیل آن را به تنهایی حل کند. اما رهبران فلسطین میتوانند که با تلاش و استفادهی مؤثر از فرصتها، دولت فلسطین را تشکیل دهند و از مصایب روزافزون فلسطینیها بکاهند.
فرصتهای بربادرفته
فلسطینیها از گذشتههای دور فرصتهای متعدد را برای تشکیل دولت-ملت مستقل از دست دادهاند. مجمع عمومی سازمان ملل متحد طی قطعنامهی ۱۸۱ تشکیل دو دولت عربی و یهودی در فلسطینِ تحت قیمومت بریتانیا را بهتاریخ ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷ تصویب مینماید و مقرر میداند که بیتالقمدس بهطور بینالمللی اداره شود. بیتالمقدس یا اورشیلیم یا قدس، یکی از شهرهای حساس و محترم برای ادیان ابراهیمی، از جمله مسلمانها، یهودیها و عیسویها است. در این تقسیمبندی ۴۴ فیصد سرزمینهای فلسطین که قبلا در آن شهر و تمدن وجود و خاک حاصلخیزی داشت به مسلمانها و ۵۵ فیصد که قسمت عمدهی آن بیابان و صحرا بود به یهودیها در نظر گرفته شد. در آن قطعنامه همچنان برای طرفین فرصت داده شد تا مسائل اختلافی را مورد مذاکرات و گفتوگو قرار دهند. فلسطینیها به قطعنامهی سازمان ملل متحد توجه جدی نکردند، بلکه در خصوص شاملسازی یهودیها در قلمرو تحت حاکمیت خود اصرار ورزیدند. رهبران آنها ارزیابی دقیق از تحولات منطقه و جهان را نداشتند تا به نتیجهی مطلوب و واقعی میرسیدند. در گذشته فلسطینیها یکبار دیگر هم فرصتی را برای داشتن یک دولت فلسطینی با قلمرو وسیع از دست دادهاند.
عربها در سال ۱۹۳۶ در مخالفت با مهاجرت روزافزون یهودیها به سرزمین فلسطین شورشی را علیه بریتانیا که قیمومت فلسطین را داشت به راه انداختند. بریتانیا برای ارزیابی و تحقیق موضوع کمیسیونی را تحت رهبری لارد ویلیام پیل تشکیل داد. «کمیسیون پیل» بعد از مطالعات همهجانبه و گفتوگو با سران عرب و یهود در سال ۱۹۳۷ پیشنهاد کرد که بریتانیا به قیمومتاش بر فلسطین پایان دهد و سرزمین فلسطین به دو حصه تقسیم شود که ۸۰ درصد آن به مسلمانها و ۲۰ درصد آن به یهودیها داده شود. همچنان پیشنهاد کرد که کنترل بیتالمقدس، بیتلحم و راه آبی همچنان نزد بریتانیا باقی بماند. فلسطینیها پیشنهاد این کمیسیون را نپذیرفتند و فقط بر شاملسازی یهودیها تحت ادارهی خود تأکید نمودند. اگر از این فرصت استفادهی بهینه میشد، شاید امروز فلسطین مانند تعدادی از کشورهای عربی امپراتوری عثمانی روز و روزگار خوبی میداشت.
رهبران فلسطین فرصت دیگری را برای تشکیل دولت جدید نیز از دست داده و در عوض فلسطین را درگیر منازعه نمودند. سرزمین فلسطین در ۱۴ می ۱۹۴۸ رسما از زیر قیمومت بریتانیا بیرون شد. یهودیهای فلسطین در همان روز، بهتاریخ ۱۴ می ۱۹۴۸ دولتی را به اسم «اسرائیل» برای خود تشکیل دادند. داوید بن گوریون، اعلامکنندهی استقلال و نخستوزیر موقت دولت نو تشکیل اسرائیل بود. فلسطینیها که از تشکیل دولت جدید آشفته بودند، همانروز به تهاجم اسرائیل پرداختند و جنگ به راه افتاد. روز بعد آن اتحاد کشورهای عربی حملهی خود را به اسرائیل آغار نمودند. مصریها از جنوب وارد اسرائیل شدند، عراق و اردون از ارتفاعات مرکزی و سوریه و لبنان هم از شمال. این جنگ دهماهه ۷۰۰ هزار فلسطینی را آواره و بیجا نمود که به آن «نکبت» میگویند، بخش غربی بیتالمقدس به اشغال اسرائیل رفت. اسرائیل همچنان موافقتنامه را با کشورهای متخاصم عرب به امضا رسانید و آنها پذیرفتند که ۷۸ فیصد سرزمینهای فلسطین به اسرائیل تعلق دارد و منطقهی آتشبس «کمربند سبز» هممرز میان اسرائیل و کشورهای عربی میباشد. حالا اسرائیل کنترل ۷۸ فیصد فلسطین را دریافت نمود. افزون بر آن، فرصت برای تشکیل دولت فلسطین به هدر رفت و فلسطین نه دولت-ملت را تشکیل داده توانست و نه خاکهای تعیینشده را حفظ کرده توانست. به همین شکل، در جنگ ششروزهی اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۶۷، اسرائیل سراسر شبهجزیرهی سینا، کرانه باختری و بلندیهای جولان را غصب کرد. این مناطق است که اشغالی خوانده میشود و سازمان ملل متحد نیز اشغالی بودن آنها را تأیید و بر اساس قطعنامهی ۲۴۲ به اخراج اسرائیل از آن مناطق تأکید میکند.
فلسطین فرصت دیگری را در سال ۱۹۷۳ از دست داد. در ششم اکتوبر ۱۹۷۳ که یهودیها و سربازان اسرائیل مصروف مراسم مذهبی «یوم کیپور» بودند، مصر و سوریه به شکل غافلگیرانه به اسرائیل حمله کردند. این جنگ به مدت ۱۹ روز دوام کرد و با وجود تلفات سنگین اسرائیل که از نفوس سه میلیونی آن در آن زمان به تعداد دو هزار و ۷۰۰ نفر آن کشته شد، باز هم جنگ به نفع اسرائیل انجامید. در زمانی که ارتشهای مصر و سوریه به ناکامی خود اذعان نمودند و آتشبس برقرار شد، نیروهای مسلح اسرائیل در فاصلهی ۱۱۰ کیلومتری قاهره، پایتخت مصر و ۴۰ کیلومتری دمشق، پایتخت سوریه مستقر بودند. اما این جنگ نتیجهای را برای مصر داشت. شش سال بعد از جنگ و در سال ۱۹۷۹، مصر به رهبری انور سادات معاهدهی صلح را با اسرائیل امضا نمود و در نتیجهی آن اسرائیل از شبهجزیرهی سینا بهطور کامل خارج شد و تا امروز میان اسرائیل و مصر که با فلسطین مرز مشترک دارد، روابط خوبی برقرار است. همینطور دیده میشود که سایر مناقشات بعدی نیز نتیجهی مثبتی را برای فلسطینیها به بار نیاورد.
یکی از کارهایی که میشد برای فلسطینیها نتیجهی مثبتی داشته باشد، همان پیمان اسلو بود. پیمان اسلو بهنام رسمی «بیانیهی اعلام اصول اولویتهای موقت دولت خودگردان» که در سال ۱۹۹۳ میان سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) و حکومت اسرائیل عقد شد، نقطه عطفی برای ختم منازعه بود. یاسر عرفات، رییس ساف و اسحاق رابین، نخستوزیر اسرائیل این پیمان را امضا نمودند. پیمان دومی اسلو در سال ۱۹۹۵ بهنام «موافقتنامهی موقت در مورد کرانه باختری و نوار غزه» میان ساف و اسرائیل امضا شد. بیل کلینتون، رییسجمهوری امریکا در جریان امضای هر دوی این پیمانها، بهعنوان میانجی و شاهد حضور داشت. پیمان اسلو تشکیل حکومت خودگردان فلسطین را بهعنوان یک نهاد اداری موقت پذیرفت. دولت اسرائیل، ساف یا همان سازمان آزادیبخش مردم فلسطین را بهعنوان نمایندهی قانونی مردم فلسطین به رسمیت شناخت. ساف هم در پیمان اسلو، دولت اسرائیل را به رسمیت شناخته و کاربرد خشونت را محکوم کرد. این پیمان سبب شد تا تشکیلات خودگردان فلسطین شکل بگیرد. قرار بود که پیمان اسلو برای یک دوره پنج سال اعتبار داشته باشد و بعد از آن به یک توافق دائمی تبدیل گردد. در این زمان باید برای حلوفصل اختلافات مانند آوارگان فلسطین، تعیین مرزها، شهرکهای اسرائیلی و وضع بیتالمقدس مذاکرات صورت میگرفت؛ ولی باز هم فرصت از دست رفت.
رهبران فلسطینی فرصتهای دیگری را در قرن ۲۱ برای تشکیل دولت-ملت و کاهش رنج فلسطینیها نیز از دست دادند. مذاکرات صلح کمب دوید میان یاسر عرفات، رییس تشکیلات خودگردان فلسطین و ایهود باراک، نخستوزیر اسرائیل در سال ۲۰۰۰ با میزبانی و میانجیگری بیل کلینتون به نتیجه نرسید. در این مذاکرات اسرائیل پیشنهاد کرد که نوار غزه و بخش بزرگی از کرانه باختری به اضافهی زمینهای اضافی در صحرای نقب -مکانی با مساحت بالغ بر ۱۴ هزار کیلومتر- را به فلسطینیها واگذار کند، اما شهرکهای یهودینشین و اراضی عمدهی بیتالمقدس شرقی در اختیار اسرائیل باشد. اما فلسطین خواستار مرزها به وضعیت قبل از سال ۱۹۶۷ شد. ناکامی این مذاکرات شورشهایی را در فلسطین به همراه داشت.
به همین شکل، در خلال سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ مذاکرات دیگری اینبار میان محمود عباس، رییس تشکیلات خودگردان فلسطین و اهود اولمرت، نخستوزیر اسرائیل صورت گرفت. طرفین نقشه راهی را برای اعتمادسازی ترسیم نمودند و طی ملاقاتهای متعددی میان عباس و اولمرت در مورد مسائل مرزی به نتایج خوبی رسیدند. موفقیت این مذاکرات میتوانست فلسطین را بهدستآورد بزرگی نایل گرداند؛ اما این مذاکرات نیز به ناکامی انجامید. حرکت مقاومت اسلامی یا حماس که کنترل نوار غزه را بدست داشت، اعلام نمود که نتایج برخاسته از مذاکرات را بهرسمیت نخواهد شناخت. افزون بر آن، حملهی اسرائیل در غزه در واکنش به راکتپراکنی حماس به اسرائیل باعث قطع مذاکرات شد.
همچنان مذاکرات دیگری میان محمود عباس و بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل با میانجیگری باراک اوباما، رییسجمهور امریکا به موفقیت نیانجامید. در قبال این مذاکرات ناکام، تلاشهای ناکام دیگری برای مذاکرات و حل منازعه میان فلسطین و اسرائیل نیز صورت گرفت، که عمدهترین آنها نشست سال ۲۰۰۱ طابا در مصر، ابتکار صلح عربی در سال ۲۰۰۲ و تلاش گروه چارجانبه دربارهی خاورهمیانه شامل سازمان ملل متحد، اتحادیه اروپا، امریکا و روسیه در سال ۲۰۰۳ میباشد. به همین شکل، تلاشهای متعدد دیگری نیز انجام یافت ولی به نتیجه نرسید.
رهبران فلسطین با از دست دادن این همه فرصتها، ضربهی مهلکی را بر پیکر فلسطین کوبیدند. این بدین معنا نیست که باید هر درخواست اسرائیل پذیرفته میشد تا فرصت از دست نمیرفت، بلکه رهبران فلسطینی میبایست با درایت، واقعبینی و آیندهنگری از مذاکرات متعدد و طویل استفادهی بهینه میکردند. محتوای تعداد زیادی از پیشنهادات و مذاکرات چه قبل از تشکیل دولت اسرائیل و چه بعد از آن، به نفع فلسطینِ بود که امروز وجود ندارد.
چرا فلسطین ناکام است؟
فلسطین قربانی نداشتن رهبران با درایت، آیندهنگر و قاطع است. رهبرانی که از منافع فلسطین با درنظرداشت واقعیتهای حاکم، دفاع و حمایت جدی کنند. رهبرانی که فرصتها را به نفع فلسطین تغییر دهند. رهبرانی که برای بسیج مردمی و خلق روایت واقعبینانه کار عملی کنند. رهبرانی که برای آگاهسازی ملت خود مایه از جان گذارند. رهبرانی که در دام آرمانگرایی و منافع دیگران نیفتند. تعداد از رهبران فلسطینی کارهای را شروع کردند، ولی نتوانستند آن را ادامه دهند. پیمان اسلو میتوانست نقطه عطفی برای حل منازعهی فلسطین و اسرائیل باشد. پیمانی که منعقدین آن را به جایزهی صلح نوبل رسانید. ولی مذاکرات ادامه داده نشد، فرصتهای بعدی هم از دست رفت و تا امروز جنگ و تباهی دامنگیر شد. محمود عباس را میتوان یکی از معدود رهبران فلسطینی دانست که تلاشهایی کرد و توانست فلسطین را در سال ۲۰۱۲ از «نهاد ناظر» بهعنوان «دولت ناظر» غیر عضو سازمان ملل متحد ارتقا دهد، ولی وی نیز چون رهبران قبلی، از جمله یاسر عرفات فرصتهای زیادی را از دست داد.
رهبران اسرائیلی اما برخلاف رهبران فلسطینی، قاطعیت و درک واقعی از تحولات منطقه و جهان را معیار کار قرار داده و به شکل موازی به تقویت، گسترش و تحکیم دولت خود پرداختهاند. این بدین معنا نیست که اسرائیل به تداوم اختلافات و گسترش درگیریها نقش نداشته است. اسرائیل سرزمینهای فلسطینی را اشغال نموده و بر آوارگی مردم فلسطینی افزوده است. هر کنش را بهشدت تام پاسخ داده و به سرکوب پرداخته است. افراطگرایان یهودی اسرائیلی و رهبران مربوط آنها به اسرائیل بزرگ اندیشده و هر نوع سازش با فلسطینیها را رد کردهاند. نمونهی بارز آن قتل اسحاق رابین، نخستوزیر اسرائیل در سال ۱۹۹۵ و آن هم بعد از امضای پیمان اسلو توسط یک جوان اسرائیلی است.
رفتار سرکوبگرایانهی دولت اسرائیل در قبال اعتراض فلسطینیها با شهرکسازی آنها در کرانه باختری و نوار غزه، باعث شد تا فلسطینیها در سال ۱۹۸۷ قیامی را به راه اندازند که به آن «انتفاضه اول» فلسطین یا انقلاب سنگها میگویند. در خلال این قیام که با امضای پیمان اسلو در سال ۱۹۹۳ به پایان رسید، بیشتر از یکونیم هزار فلسطینی کشته شدند. بار دیگر که «انتفاضه دوم» با شکست مذاکرات صلح کمپ دیوید و با حرکت تحریکآمیز آریل شارون، رهبر اپوزیسیون دولت وقت اسرائیل برای دیدار از مسجدالاقصی در سال ۲۰۰۰ رقم خورد، باعث کشتهشدن بیش از چهار هزار فلسطینی و هزار اسرائیلی شد. رفتار سرکوبگرایانه و مقتدرانهی اسرائیل بعد از آن هم ادامه داشت و حتا باعث اختلافات شدید درونی در داخل فلسطین نیز شد. اما رهبران آن موازی به آن به تقویت دولت و گسترش روابط پرداختند. روابط سیاسی را با کشورهای جهان تنظیم ساختند و از جمله ۱۹۳ عضو سازمان ملل متحد از شناسایی ۱۶۵ آن برخوردار شدند. با کشورهای اسلامی و همسایهی عرب، از جمله مصر، اردن، امارات متحده عربی، بحرین، مراکش و حتا عربستان سعودی به صلح و سازشهای دست یافتند.
فلسطین اما در مقابل با اختلافات درونی و ناکامیهای بینالمللی مواجه است. سرزمینهای فلسطین در بخش کرانه باختری توسط حزب فتح به رهبری محمود عباس اداره میشود. این حزب از تشکیلات خودگردان فلسطین نمایندگی میکند و مرکز سیاسی تشکیلات یا دولت آن، رامالله در کرانه باختری است. در مقابل آن حماس قرار دارد که بعد از پیروزی انتخابات ۲۰۰۶ و درگیری با فتح در سال ۲۰۰۷، نوار غزه را در کنترل گرفت. اختلافات میان فتح و حماس عمیق است تا جایی که حاکمیت تشکیلات خودگردان فلسطین شامل نوار غزه نمیشود و حماس هم اجازهی فعالیت در کرانه باختری ندارد. امریکا، بریتانیا، اتحادیه اروپا، کانادا و یک تعداد دیگر از کشورها حماس را بهحیث یک گروه تروریستی میشناسند. تشکیل دیگری بهنام «جهاد اسلامی فلسطین» است که فعالیتهای نظامی ضداسرائیلی را انجام میدهد و با حماس میانهی خوب دارد. چندین گروه دیگری نیز به همین شکل فعالیت میکنند.
حماس با وجودی که در سال ۲۰۱۷ دولت موقت فلسطین را در امتداد «کمربند سبز» مرزهای قبل از جنک ششروزه قبول کرد، اما اعلام داشت که اسرائیل را به رسمیت نمیشناسد. شاخه نظامی حماس که «کندکهای عزالدین قسام» نام دارد، اسرائیل را با حملات انتحاری و اعزام افراد مسلح مورد هدف قرار داده است و هدف فعالیتهای مسلحانهی خود را مقاومت در برابر اشغالگیری اسرائیل گفتهاند. این در حالی است که مردم نوار غزه که تعداد شان بالغ به ۲.۲ میلیون انسان میشود در جغرافیای خیلی کوچکِ نوارگونه در ساحل شرقی دریای مدیترانه در حدود ۴۱ کیلومترمربع طول و ۱۰ کیلومتر عرض زندگی میکنند که یکی از پرتراکمترین نقاط دنیا است. در مقابل هر فعالیت و حملهی حماس، اسرائیل با واکنش شدیدی پاسخ میدهد. در درگیریهایی که حماس با اسرائیل داشته، فلسطینیها، بهويژه باشندگان نوار غزه تلفات سنگین را متقبل شدهاند. بهطور مثال، در قبال گروگانگیری و کشتن تعدادی از جوانان اسرائیلی توسط حماس در سال ۲۰۱۴، اسرائیل با واکنش شدید نظامی پاسخ داد. در قبال ۶۰ کشتهی اسرائیلی به تعداد دو هزار و ۲۰۰ فلسطینی کشته شدند. میانهی آمار کشتهشدگان در تمام درگیریها حاکی از تلفات و کشتهشدگان بلند فلسطینیها است. یادآوری میشود که در عقب این اعداد جان انسانها است.
در حملهی غافلگیرانهی حماس به اسرائیل بهتاریخ هفتم اکتوبر ۲۰۲۳ باز هم فلسطینیها تلفات بلند انسانی داشتند/دارند. درحالیکه این سطور نگاشته میشود، به تعداد هشت هزار فلسطینی و هزار و ۴۰۰ اسرائیلی کشته شدهاند. حماس اسم این حمله را «عملیات توفان الاقصی» نامید. با توجه به تشدید ضدحملهی اسرائیل که هدف آن را ختم تأسیسات حماس در نوار غزه توصیف نموده است، احتمال تلفات انسانی فلسطینیها خیلی زیاد است. جرایم جنگی در حال وقوع است. بیشتر از دو میلیون انسان، پیش چشمهای باز دنیای قرن بیستویک در معرض نابودی قرار دارند. گرسنگی و بیآبی، پیش از بمبها آنها را خواهد کشت. افزون بر آن، شفاخانهها سوختی برای روشن کردن جنراتورها ندارد تا به بیماران رسیدگی شود. به جز از تعدادی اندک، به کامیونهای امدادی اجازهی ورود به نوار غزه داده نمیشود. اسرائیل تاهنوز به هیچ تلاش چه در سطح منطقوی و بینالمللی برای «آتشبس بشردوستانه» برای فراهمسازی امدادهای بشری به مردم محصورشدهی نوار غزه گوش نداده است. حتا به درخواست حماس برای رهایی تعدادی از گروگانها برای آتشبس وقعی نگذاشته است. گیلان اردان، نمایندهی اسرائیل در سازمان ملل متحد بعد از ابراز نظر آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل متحد خواهان استعفای وی شده و به اخراج کارمندان این سازمان از اسرائیل و توقف صدور ویزه به آنها، بهشمول معاون دبیرکل سازمان ملل متحد در امور بشردوستانه، هشدار داده است. آنتونیو گوتریش در نشست شورای امنیت بهتاریخ ۲۴ اکتوبر ۲۰۲۳ با اشاره به جنگ ششروزه و «۵۶ سال اشغال سرزمین فلسطینیها توسط اسرائیل» ابراز داشت که حملات حماس در هفتم اکتوبر در «خلاء» صورت نگرفته است.
دیده میشود که به همین شکل، رهبران فلسطینی در سطح بینالمللی هم ناکامیهای داشتهاند. فلسطینیها با وجود بسترهای مساعد نتوانستهاند تا امروز عضویت کامل سازمان ملل متحد را کسب نمایند. آنها در سطح منطقوی نیز نتوانستهاند اجماع لازم را تشکیل دهند. با وجودی که کشورهای اسلامی، بهشمول دولتهای عرب منطقه داعیهی فلسطینی را به سینه میکوبند، ولی رهبران فلسطینی موفق نشدهاند تا حمایت آن چنینی آنها را فراهم کنند. فلسطین در سطح جهانی حامی جدی ندارد. نمیشود قصور تمام این ناکامیها را اسرائیل و حامیهای استراتژیک غربی آن دانست. رهبران فلسطین نیز میتوانستند با آیندهنگری واقعبینانه به لابیگری و تقویت روابط بپردازند. میتوانستند از فرصتها استفادهی بهینه نموده و روابط خود را با کشورهای مقتدر و سازمانهای مؤثر تقویت بخشند. آنها زمان کوتاهی نداشتند، بلکه فرصتهای صدساله را به هدر دادند. از زمانی که امپراتوری عثمانی شکست خورد و کشورهای تحت امپراتوری آن میان کشورهای برندهی جنگ جهانی اول تقسیم شد. از سال ۱۹۲۰ که فلسطین تحت قیمومت بریتانیا قرار گرفت. امروز هم دیده میشود که فلسطین تقریبا تنها گذاشته شده است.
کشورهای قدرتمند، بهشمول امریکا، انگلستان، کانادا، فرانسه، آلمان، ایتالیا و غیره همچنان در پهلوی اسرائیل بعد از حملهی هفتم اکتوبر قرار دارند. ادوات نظامی آنها در منطقه مستقر شده تا در مقابل حمایت کشورهای حامی حماس واکنش نشان دهند. افزون بر آن، آنها میخواهند از سربازان و نفرات خود در منطقه در صورت حملات زمینی اسرائیل به غزه و تشدید جنگ محافظت کنند. جنگ تمامعیاری در منطقه در حال شکل گرفتن است. رهبران فلسطین یکبار دیگر در یک برههی تاریخی خیلی حساس قرار دارند. آنها نیاز دارند تا از خود درایت نشان دهند و از آسیبپذیری بیشتر از ۱۴ میلیون انسان فلسطینی جلوگیری کنند. در جنگ جاری بازیگران متعددی با دیدگاههای مختلف وجود دارد. مدیریت چنین بحران درایت، قاطعیت و آیندهنگری میخواهد.
پایان کلام
با گذشت چندین سال، منازعهی فلسطین و اسرائیل همچنان ادامه دارد. عواقب تشدید منازعه میان فلسطین و اسرائیل، اسلامهراسی و یهودیستیزی را تقویت میبخشد. خشونتها و هدفگیریها بر مبنای مذهب بیشتر میشود. بستر ایجاد گروههای دهشتافگن پهنتر شده و ناامنی و تلفات انسانی بالا میرود.
فلسطین و اسرائیل در قبال مرزهای فلسطین، آیندهی بیتالقمدس که هر دو جانب پایتخت خود میدانند، شهرکهای اسرائیلی که در مناطق فلسطینی اعمار شده و بیشتر از نیممیلیون سکنهی یهود دارد و سرنوشت میلیونها آورهی فلسطینی، اختلافات جدی دارند. فلسطین نمیتواند این منازعه را یکجانبه حل کند. رهبران فلسطین اما میتوانند با آیندهنگری و واقعبینی دولت ایجاد کند و مشکلات مردم خود را حل نمایند. از پایان قیمومت فلسطین، رهبران اسرائیلی توانستهاند به تقویت دولت و گسترش قلمرو خود بپردازند، ولی رهبران فلسطینی در هر نوبت فرصت را از دست داده اند.
رهبران فلسطین با واقعبینی، اجماع داخلی، درک تحولات جهانی و معادلات منطقوی و همچنان آگاهسازی مردم خود میتوانند به تشکیل دولت-ملت فلسطین و شگوفایی کشور خود برسند. دولت کارای فلسطینی میتواند بر بهبود زندگی فلسطینیها بیافزاید و از شدت منازعهی جاری بکاهد. اگر رهبران فلسطینی همچنان در دام آرمانگرایی بیافتند، از واقعیتهای عینی فرار کنند، اختلافات درونی را ارزیابی و حل نکنند و به روشنگری مردم خود توجه ننمایند، باز هم ناکام شده و این چرخ پیروی از منافع دیگران را نیابتا بار بار میپیمایند.