نیکبخت آجه
تاریخ پاکستان از حدود یکدهه پس از تأسیس آن تا به امروز با چرخهی کودتا و انتخابات گره خورده است؛ نظامیان اقدام به کودتا کردهاند و بعد با نوعی رواداری شکلگرفته تحت فشار افکار عمومی، زمینهی برگزاری انتخابات را مهیا ساختهاند. چرخهای که گمان نمیرود به این زودیها باز بایستد. با اینحال اگر از استثنای جدایی خونین بنگلادش چشمپوشی کنیم، پاکستان فروپاشی سیاسی فاجعهباری را تجربه نکرده است که در نتیجهی آن زیرساختهای قانونی و اداری آن زیر و زبر شده باشد. پاکستان در عین رقابت با دولتهای مداخلهگر افغانستان -اگر از آزارهای پولیس فاسد آن چشم بپوشیم- در نیمسدهی اخیر برای پناهجویان و بیماران افغانستانی آغوش باز و سخاوتمندانهای داشته است. ساختار سیاسی غیرمتمرکز و فرهنگ سیاسی و اجتماعی گذارهگرای پاکستان توانسته این کشور و ملت را در برابر تلاطمهای اقتصادی، سیاسی و نظامی مقاوم کند. نکتههایی که میتواند درسهای مفیدی برای افغانستان بدهد.
انتخابات پارلمانی روز ۱۹ دلو امسال در پاکستان که ۱۲۸ میلیون نفر حق شرکت در آن را داشتند در سایهی انحلال حزب انصاف و زندانیشدن رهبر آن، عمران خان و همچنین بدگمانی همیشگی نسبت به اعمال نفوذ ارتش در روند برگزاری، فضای پرتنشی را تجربه کرد. اگرچه میزان تلفات آن، چه در روز برگزاری و چه در دورهی کارزار کاندیداتوران، نسبت به بسیاری از انتخاباتهای قبلی پاکستان کمتر بود. تأخیر در اعلام نتایج، بدگمانیها در داخل پاکستان را بهخصوص از سوی هواداران عمران خان، نخستوزیر برکنارشدهی آن کشور که مدعی پیروزی قاطع در این انتخابات میباشد تشدید کرد. در سطح جهانی، اتحادیه اروپا و ایالات متحده امریکا بهعنوان کانونهای جهانی دموکراسی، نسبت به نحوهی برگزاری انتخابات ابراز نگرانی کردند. امریکا از آنچه محدودیتهای نابهجا بر آزادی بیان و تجمع مسالمتآمیز خواند انتقاد کرد و اتحادیه اروپا نبود زمینهی بازی برابر در رقابت انتخاباتی پاکستان را تأسفآمیز خواند. از سوی دیگر، احزاب رقیب و بهخصوص دو حزب عمدهی مسلملیگ -شاخه نواز- و مردم، در غیاب یک پیروزی قاطع در تلاش اند که یک دولت ائتلافی تشکیل دهند. حزب مسلملیگ که در طول حیاتاش حداقل به پنج شاخه تقسیم شده است، بیشتر بهعنوان یک حزب ناسیونالیست سکولار شناخته میشود که در اغلب اوقات، حمایت ارتش و جنرالان مقتدر را در پشت سر خود داشته است. حزب مردم که پایگاه اصلیاش در ایالت سند است، با رهبری خانوادهی بوتو پیوند خورده است؛ از ذوالفقارعلی بوتو که پس از برکناری از نخستوزیری، اعدام شد تا دخترش، بینظیر بوتو که پس از دوبار نخستوزیری نافرجام، در کارزار رسیدن به سومین نوبت نخستوزیری ترور گردید و تا پسر بینظیر، بلاول بوتو زرداری، رهبری فعلی این حزب که در حال مذاکره با نواز شریف، رهبر بزرگترین شاخهی مسلملیگ جهت تشکیل یک دولت ائتلافی است.
شبهقارهی هند حدود هفتادوشش سال پیش در سوم سپتامبر ۱۹۴۷ از سلطهی استعماری بریتانیا به شکل نسبتا مسالمتآمیزی رهایی یافت و بهصورت دو کشور مستقل هند و پاکستان در صحنهی جهانی پدیدار شد. تاریخچهی کشور پاکستان را میتوان به سه مرحله تقسیم کرد. مرحلهی اول از روز استقلال تا ۱۹۵۶؛ در این مرحله پاکستان قانون اساسی نداشت و تا حد زیادی مثل کشورهای استرالیا و کانادا در زیر سایهی سلطنت بریتانیا اداره میشد. مرحلهی دوم از ۱۹۵۶ الی ۱۹۷۱ را در برمیگیرد که پاکستان از زیر سایهی سلطنت بریتانیا برآمد و اولین قانون اساسیاش تدوین گردید که بر مبنای آن پاکستان به دو واحد اداری مساوی پاکستان غربی و پاکستان شرقی تقسیم شد. مرحلهی سوم با جنگ خونین میان دو بخش پاکستان در سال ۱۹۷۱ آغاز شد که به تجزیهی پاکستان متحد به دو کشور مستقل، جمهوری اسلامی پاکستان و جمهوری خلق بنگلادش انجامید و دو سال پس از آن، پاکستان صاحب یک قانون اساسی مدرن بر اساس نظام پارلمانی-فدرالی شد که تا اکنون کمابیش ادامه دارد.
جمهوری اسلامی پاکستان حالا با داشتن بیش از ۲۴۰ میلیون نفر، پنجمین کشور پرنفوس جهان است و از آنجایی که دو سوم این نفوس در روستاها زندگی میکنند، یک کشور روستایی تلقی میشود. محصولات کشاورزی و مالداری در کنار کمکهای خارجی، نیروی کار خارج از کشور و صادرات نساجی، عمدهترین منابع عایداتی پاکستان میباشد؛ خصوصیتی که فشار زیادی بر جنگلات و زمینهای کشاورزی آن کشور وارد میکند و ارزش افزودهی آن نیز پایین است. پاکستان با داشتن هفتمین ارتش قدرتمند جهان -بر اساس رتبهبندی سال ۲۰۲۳ مؤسسه «گلوبال فایر پاور»- سلاح اتمی و مالکیت کراچی بهعنوان مهمترین بندر استراتژیک غرب آسیا، جایگاه نظامی بالایی در سطح جهان دارد اما نابرابریهای شدید در توزیع ثروت و فرصت، فساد اداری، فقر گسترده و عدم دسترسی همگانی به خدمات بهداشتی، توسعه اجتماعی آن را به تأخیر انداخته است. بهعنوان مثال، مرگومیر و سوءتغدیه کودکان، و تحمیل نامتناسب فقر بر زنان و کودکان همچنان گسترده است. بر اساس مطالعهی اخیر بانک جهانی، چهل درصد از کودکان زیر پنج سال پاکستان کوتاهقد هستند و ۲۰ میلیون کودک این کشور به مکتب نمیروند که این وضع پاکستان را کشور دارای بالاترین کودکان خارج از مکتب در سطح جهان قرار میدهد (ایرنا، ۱۴۰۲).
پاکستان که در دههی ۱۹۸۰ بالاترین درآمد سرانه را در میان کشورهای جنوب آسیا دارا بود، حالا چهل سال بعد، پایینترین درآمد سرانه را در میان این کشورها دارد. این کشور با حدود صد میلیون نفوس زیر خط فقر، فقدان زیرساختهای صنعتی، کمبود منابع مالی و نیروی ماهر و سرعت بالای افزایش جمعیت -بر اساس برآورد سازمان ملل متحد، تا سال ۲۰۵۰ سومین کشور پرجمعیت جهان خواهد شد؛ بالاتر از ایالات متحده و اندونیزیا و بلافاصله پس از هند و چین- وضعیت نومیدکنندهای را به نمایش میگذارد. از سوی دیگر، ناآرامیهای خیابانی، کودتاهای پرشمار، خشونتهای پیوستهی گروههای جداییطلب مسلح، ابهام استراتژیک در مسألهی کشمیر و رویارویی بنیادگرایی مذهبی با مدرنیسم، رهبری بر کشور پاکستان را به یکی از دشوارترین مأموریتها در جهان تبدیل کرده است. با اینحال نظام اداری-سیاسی پاکستان به نحو شگفتانگیزی از چنگ این همه ناملایمات جان به سلامت برده و اگر از جدایی بنگلادش صرف نظر کنیم، هیچگاه بهطور کامل فرونپاشیده است.
چه چیز پاکستان را در برابر این همه ناملایمات مقاوم کرده است؟ سنتهای بردبارانهی چند هزارساله که ممکن است ریشه در تمدن موهنجودارو داشته باشد؟ نظم سلسلهمراتبی سکولار که مغولان گورگانی در هند پیریختند و بر اساس آن تلفیقی از رواداری مذهبی و جدایی دین از سیاست ترویج شد؟ یا الگوگیری از سبک مدیریت انضمامی انگلیسی؟ بهیاد داشته باشیم که پیش از تشکیل پاکستان، برای حدود صد سال، تاروپود ساختار سیاسی شبهقارهی هند -شامل هند و پاکستان فعلی- را نظم سیاسی انگلیسی به هم بافت اگرچه که نیروهای متشکل از افراطگرایان مذهبی، این الگو را به زیر سؤال میبردند و در صحنهی سیاسی و اجتماعی تحت فشار قرار میدادند. در پاکستان پس از استقلال، نیروهای متأثر از روایت سختگیرانه از اسلام، جلوههایی از تمامیتخواهی و تندروی مذهبی را با قوت بیشتری به نمایش گذاشتهاند که در مقاطعی حتا برای منطقه و جهان دردساز بوده اما هیچگاه نتوانسته حرف اول را در پاکستان بزند.
رواداری و آنچه که پنجابیها «گذاره» میگویند هنوز میتواند به این ملت توانایی خنثاسازی اثرات تندروی را ببخشد. رواداریی که نه تنها در رابطه به تحولات سیاسی پاکستان و شکلگیری ائتلافهای سیاسی هرچند شکننده در آن کشور، بلکه همچنین در رویکردهای فرهنگی و در رفتار فروتنانهی شهروندانش مثالزدنی است. از رسمیتدادن به زبان اردو در سطح فدرال، درحالیکه مثل بسیاری دیگر از کشورهای غرب آسیا میتوانست زبان اکثریت مثلا پنجابی را رسمی کند تا تدوین سرود ملی به زبان فارسی، تا نحوهی جدایی از هند که یکی از بزرگترین جداییهای نسبتا مسالمتآمیز سیاسی در قرن بیستم میباشد –اگرچه که در جریان جدایی، به جابهجایی حدود ۳۰ میلیون نفر و جانباختن صدها هزار نفر انجامید که بخش عمدهی این تلفات ناشی از گرسنگی، بیماری و بیسرپناهی بوده است- و تا شکل مسالمتآمیز بدست آوردن استقلال از بریتانیا.
پاکستانیها در راستای این رواداری تا حد زیادی به آزادی بیان و رسانه، آزادی اجتماعات و آزادی تشکلهای سیاسی میدان میداده است تا افکار عمومی به اشکال گوناگون و در سطوح متفاوت، روی سیاستگذاریها و برنامهریزیهای عمومی تأثیر بگذارد. سیاستگذاران این کشور نیز به سیستم فدرالیای که در آغاز تشکیل این کشور ریخته شده پابند مانده است و نوعی توزیع قدرت را میتوان در ساختار اداری آن مشاهده کرد. این رواداری، تنوع را به رسمیت شناخته و به اقلیتها اجازه داده که هویت خود را حفظ کنند و به دستآوردهای قومی و فرهنگی خود افتخار نمایند؛ ویژگیای که پاکستان را از سایر کشورهای غرب آسیا متفاوت میکند و اگر بتواند ابر سنگین تندرویهای مذهبی را از سپهر پاکستان کنار بزند، پتانسیل آن را دارد که در سطح جهانی عرض اندام کند.
پرویز مشرف، رییسجمهور پیشین پاکستان در سال ۱۳۸۵ در مقدمهی کتاب «در خط آتش» پیشبینی کرد که ملت پاکستان «در تدوین تاریخ قرن بیستویک، نقش کلیدی را در سطح جهان بازی میکند» (مشرف، ۱۳۸۵، ص و). اکنون برخی از پیشبینیها دیدگاه پرویز مشرف را تا حدی تأیید میکند. بر اساس پیشبینی مؤسسه گلدمن ساکس، پاکستان که در سال ۲۰۲۲ با تولید ناخالص داخلی ۳۷۶ میلیارد دالر، چهلوسومین اقتصاد بزرگ جهان با درآمد سرانهی حدود هزاروپنجصد دالر بر اساس برآورد صندوق بینالمللی پول بوده است، تا حدود پنجاه سال دیگر با تولید ناخالص داخلی به ارزش ۱۲ تریلیون دالر ششمین اقتصاد بزرگ جهان میشود (جوادی، ۱۴۰۲)؛ یعنی بالاتر از روسیه، جاپان، آلمان و برازیل.
ما و پاکستان
شخصا سهبار به پاکستان رفتهام. بار اول بهعنوان آواره در زمان حاکمیت اول طالبان و دو بار دیگر بهعنوان بیمار در دورهی جمهوریت. بار اول که یک ماه را در پیشاور گذراندم و چند روز را در کویته، بهدلیل اقامت در خانههای اقوام، رابطهی معناداری با مردم پاکستان برقرار نتوانستم اما در دو بار دیگر که در مسافرخانههای شهر اسلامآباد اقامت داشتم، رفتار گذارهگرای صاحب مسافرخانه را آموزنده یافتم. چه در لحن فروتنانهی گفتار، چه در سادگی زندگی و چه در همکاریها و مشورهها، احساس کردم که با فرد دارای بلوغ اخلاقی روبهرو هستم. در این ویژگیها صاحب مسافرخانه یک استثنا نبود. تاکسیرانها و دکانداران نیز کمابیش چنین رفتاری داشتند و داکتران و پرستاران نیز قابل اعتمادتر از داکترهای هموطنم به نظر میرسیدند. یکی از گفتههای به یادماندنی صاحب مسافرخانه هنگامی که مطرح کردم پول کافی برای پرداخت کرایهی اتاق مسافرخانه ندارم، همراه با لبخند این بود که «گذاره میکنیم».
متأسفانه از زمان تأسیس پاکستان، رابطهی افغانستان و این کشور کمتر سازنده بوده است. شاه محمود، کاکای محمدظاهرشاه در اواخر سال ۱۹۴۷، یعنی همان سال تأسیس پاکستان با انتشار اعلامیهای خطاب به دولت بریتانیا موضوع تعیین سرنوشت پشتونهای آنسوی خط دیورند را مطرح کرد و در یادداشتی به سفارت بریتانیا در کابل خواستار دادن فرصت به پشتونها و بلوچها جهت تشکیل حکومت جدا از پاکستان توسط خود آنان و یا پیوستن شان به افغانستان شد. اما پاسخ دلسردکنندهی دولت بریتانیا به دولت افغانستان این بود که از هرگونه اقدام تحریکآمیز در این زمینه پرهیز کند. دولت تازهتأسیس پاکستان نیز بر حیثیت بینالمللی مرز دیورند تأکید کرد (اندیشمند، ۱۳۸۶، ص ۲۶). اما دولت افغانستان از مداخله در امور داخلی پاکستان دست نکشید؛ جدایی طلبان پشتون و بلوچ پاکستان را در زمینههای سیاسی، آموزشی و مالی حمایت کرد و از جمله در سال ۱۳۴۷، نهم سنبله را بهنام روز پشتونستان در تقویم رسمی افغانستان گنجاند. این مداخلهها بهخصوص در دورههای زمامداری داوودخان، حزب دموکراتیک خلق و حامد کرزی برجسته شد. دولتها و نخبگان سیاسی افغانستان همواره کوشیدهاند که تمامیت ارضی پاکستان و خط مرزی آن کشور با افغانستان را زیر سؤال ببرند و زمانی که در این کار، خود را ناتوان حس میکردهاند، تلاش خود را روی این نکته متمرکز میکردهاند که از پاکستان و بهخصوص از قلب آن کشور، پنجاب یک چهرهی شیطانی ترسیم نمایند. از نظر محمداکرام اندیشمند، نویسندهی کتاب «ما و پاکستان» تا زمان زمامداری داوودخان این افغانستان بود که سیاست تهاجمی نسبت به پاکستان داشت اما از آن پس، دست پاکستان بالا بوده و در سطوح مختلف توانسته در امور داخلی افغانستان اعمال نفوذ کند.
در پاسخ به این سؤال که کدام یک بیشتر مقصر است، سیاستمداران در کابل و اسلامآباد انگشت انتقاد خود را بهسوی دیگری نشانه رفتهاند. اتهام به ناامنسازی، در خطرانداختن تمامیت ارضی، تضعیف حکومت مرکزی و صدور تروریسم و تندروی اسلامی از جمله اتهاماتی بوده است که در بیش از نیمسدهی اخیر از سوی دو طرف مطرح شده است. در سالهای آغازین دههی ۱۳۸۰ شمسی وقتی پرویز مشرف مطرح کرد که برای جلوگیری از عبور و مرور تروریستان، سرحدات بین افغانستان و پاکستان را با نصب سیم خاردار میبندد، واکنش حامد کرزی با این استدلال که عمل یادشده بین قوم دوسوی سرحد جدایی میآورد، نه تنها منفی بلکه عمیقا خشمگینانه و تحریکآمیز بود. کرزی همچون اسلاف خویش تمرکز قابل توجهی داشت روی این نکته که چگونه بتواند مناطقی در شمالغرب پاکستان را ناامن نگه دارد. یک مقام «مرکز مطالعات منطقهای آکادمی علوم افغانستان» در زمان ریاستجمهوری حامد کرزی در صحبتی با نگارنده گفت که این مرکز چنان که از نامش پیدا است اصولا باید مطالعاتی در سطح منطقهای پیرامون افغانستان انجام میداد و فرصتها و چالشها را برای منافع ملی افغانستان شناسایی میکرد تا دولت افغانستان بتواند استراتژیهای مؤثری در سطح منطقه در پیش گیرد. اما در عمل ۹۰ درصد امکانات مطالعاتی آن مرکز به این اختصاص یافته بود که زمینههای ناامنسازی مناطق قبایلی در شمالغرب پاکستان، در دو ایالت بلوچستان و خیبرپختونخوا را مطالعه نماید. این رویکرد اگرچه آسیبهایی از نظر امنیتی بر پاکستان وارد میکرد و بهطور کلی یک چالش دائمی سر راه توسعه پاکستان ایجاد کرده بود اما به نظر نگارنده، ضربههایی که خود افغانستان از این فرصتسوزیها دید به مراتب عمیقتر و گستردهتر بود.
ما افغانستانیها تا جایی که توانستهایم علیه پاکستان نوشتهایم و آنچنان که اشاره کردم آنان را با صفات شیطانی توصیف کردهایم. مثلا پاکستان ساختمانهای شکوهمندی در دانشگاههای کابل و مزار شریف ساخته ولی برخی از ما وقتی به تشناب آن رفتهایم به طعنه گفتهایم که به پاکستان میرویم. درحالیکه در حالت بیچارگی حداقل در چهل سال اخیر اولین پناهگاهی که به ذهن ما در خارج از افغانستان رسیده پاکستان بوده است. چه منبع این بیچارگی ناامنی عمومی مثل جنگ بوده و چه ناامنی خصوصی مثل بیماری و بیکاری، آغوش پاکستان -به جز در مقاطع کوتاه که سطح تنش با دولت افغانستان خیلی بالا بوده است- همیشه برای افغانستانیها باز بوده است. حتا کسانی که عزم رفتن به کشورهای ثالث را داشتهاند، پاکستان را پل آسان عبوری یافتهاند. اگر ما معنای این مثل را قبول داشته باشیم که «دوست آن باشد که گیرد دست دوست در پریشان حالی و درماندگی»، باید برای پاکستان بهعنوان یکی از مصداقهای قطعی آن برای افغانستان احترام قایل باشیم. بهعنوان مثال، پس از نسلکشی و به بردگی گرفتن هزارهها توسط امیرعبدالرحمان در افغانستان، درحالیکه تا سهدههی پیش، در شهرهایی مثل هرات، کابل و مشهد، هزارهها بهدلیل ترس از پیآمدهای ناخواسته، غالبا هویت فرهنگی خود را آشکار نمیکردند، ساختارهای سیاسی و اداری شهر کویته پاکستان چنین فشاری به هزارهها تحمیل نمیکرد؛ به آنان اجازه میداد که با هویت فرهنگی خود زندگی کنند. امروزه نیز صدها هزار آوارهی افغانستانی سرگرم کار و آموزش در آن کشور هستند و از آزادی عمل برای ابراز هویت فرهنگی خویش بهره میبرند. مثلا در همین سال ۲۰۲۳ هزارهها فرصت این را یافتند که به زبان خود در تلویزیون ملی شهر کویته برنامههای هفتهوار اجرا کنند که قرار است در سطح روزانه ارتقا کند. واقعیت حضور انوارالحق کاکر، نخستوزیر موقت پاکستان در مراسم افتتاحیهی این برنامهی سمبلیک میتواند برای هزارهها که در کشور زادگاه خود از چنان فرصتهایی در مقطع فعلی محروم هستند، با اهمیت تلقی گردد.
ما البته تجربیات تلخی از خشونت گروههای تندرو مذهبی و رویه اهانتآمیز پولیس پاکستان داریم؛ بیرحمی و فساد آنان خاطرات آزاردهندهای در ذهن ما باقی گذاشته است، اما مردم پاکستان -و پنجاب در قلب آن- نه تنها مثل یک همدم عمل کرده بلکه میتواند برای ما در زمینههای حکومتداری، تقسیم قدرت و رواداری، درسهای به دردبخوری بدهد. تمرکززدایی از قدرت مرکزی یکی از درسهایی است که ما میتوانیم از پاکستان یاد بگیریم. این تمرکززدایی لزوما نمیتواند به معنای حداکثری آن، فدرالیسم باشد. احترام به پاکستان و قدردانی از آغوش باز آن در زمانههای ناگزیری، به ما کمک میکند که آسانتر بتوانیم اعتمادسازی کنیم و به یاری هم با چالشهای مشترک مبارزه نماییم؛ با نابرابری، فقر، تخریب محیط زیست، تندروی مذهبی و بهطور کلی با موانع توسعه. عناصری که هردوی ما را آسیب زده و سبب عقبماندگی ما شده است. ما و پاکستان و سایر کشورهای منطقه راهی جز همکاری ساختارمند اگر نه مثل اتحادیه اروپا، حداقل مثل آسهآن داریم. ما نیاز داریم قدری از ملیگرایی تقدسزدایی کنیم و ضمن احترام به واقعیت تنوع قومی، همگرایی منطقهای را ترویج نماییم و از جهات مختلف مکمل هم باشیم.
منابع:
- اندیشمند، محمداکرام (۱۳۸۶)، ما و پاکستان، نشر پیمان.
- ایرنا (۱۴۰۲)، «هشدار بانک جهانی: پاکستان با بحران سرمایه انسانی و اقتصادی مواجه است»، سایت ایرنا، ۱ میزان.
- جوادی، مرضیه (۱۴۰۲)، «۲۵ اقتصاد بزرگ جهان تا سال ۲۰۷۵؛ پایان یک قرن تسلط امریکا»، سایت روزیاتو، ۱۰ عقرب.
- مشرف، پرویز (۱۳۸۵)، در خط آتش، ترجمهی سید هارون یونسی، کابل، بنگاه انتشارات میوند.