افغانستان جدید: نیازی به استفاده از مجاهدین نیست؟

منبع: الجزیره

نویسنده: هیلینا ملکیار

برگردان: حمید مهدوی

افغان‌ها برای تعیین جانشینان نخبه‌های پیشین و فراتر رفتن از حکومت‌داری قرون وسطایی رای دادند

عبدالرب رسول سیاف، یکی از رهبران پیشین جهادی، روز یک‌شنبه در یک گردهم‌آیی در کابل‌ که به مناسبت بیست‌و‌ششمین سالروز خروج ارتش شوروی از افغانستان برگزار شده بود، تهدید کرد: «حذف مجاهدین از صحنه‌ی سیاسی، به ما ضرر نمی‌رساند، بلکه به کشور ضرر می‌رساند»‌ و افزود: «ما وارثان این کشوریم».

در چهارده سال گذشته، این امریکایی‌ها بودند که بیش‌تر از افغان‌ها چنین تهدیدها و اظهارات را جدی گرفتند. تأمین ثبات به هر قیمت، محوری بود که از آغاز مداخله‌ی نظامی آن‌ها در ماه اکتوبر سال 2001، تمام سیاست‌های امریکا در مورد افغانستان، دور آن شکل گرفتند.

با این‌حال، با تکیه زدن باراک اوباما بر مسند ریاست جمهوری امریکا، گذار افغانستان به خودمدیریتی و خوداتکایی، اساس رویکرد ایالات متحده نسبت به این کشور جنگ‌زده قرار گرفت.

افغان‌ها به استراتژی اولیه‌ی ثبات جهانی و هم‌چنین به سیاست متارکه‌ی اخیر، رضایت دادند. آن‌ها در هردو صورت انتخابی نداشتند، هرچند آن‌ها صادقانه، خردمندانه بودن هردو مورد را زیر سوال بردند. مهم‌تر از همه این‌که در این بخشی از جهان، در طول تاریخ، دولت از نظر عدالت تعریف شده است. بنابراین، افغان‌ها باور داشتند که این حاکمیت قانون است که می‌تواند از ثبات پایدار و در نهایت یک وضع عادی اطمینان دهد.

وحدت ملی ناقص

سپس جان کری، وزیر خارجه‌ی ایالات متحده‌ در تابستان سال گذشته به کابل آمد تا افغانستان را از تهدید بی‌ثباتی ناشی از انتخابات ریاست جمهوری ناقص، «نجات دهد». این مداخله به تحمیل یک دستورالعمل تقسیم قدرت منجر شد. با این وجود، افغان‌ها که کاملا از پیام‌های مختلط امریکا سرگشته شده بودند، به آن رضایت دادند.

فورمول حکومت وحدت ملی جان کری که دو نامزد رقیب، اشرف غنی و عبدالله عبدالله را با هم نزدیک کرد، از لحاظ قانونی، سیاسی و در اصل عمیقا ناقص بود.

اما همزمان با این‌که اشرف غنی به عنوان رییس جمهور و عبدالله عبدالله به عنوان رییس اجرایی (پست خارج از قانون اساسی که برای جادادن عبدالله در تقسیم قدرت ایجاد شد)، مراسم تحلیف‌شان را برگزار کردند، واشنگتن و متحدانش برای خودشان کف زدند که از هرج‌و‌مرج در افغانستان جلوگیری کرده‌اند. عجیب این‌که‌ اندکی پس از مراسم تحلیف، هلهله‌ها و دل‌خوشی‌ها جای‌شان را به اختلافات پنهانی و بدبینی دادند. نمی‌توان اظهارات اخیر در مجامع دیپلماتیک در کابل‌ در مورد رفتار «نامنظم» غنی و «بی‌کارگی» عبدالله‌ را بی‌ضرر خواند و رد کرد. برخی از روزنامه‌های پیش‌تاز ایالات متحده به طور مداوم مقالاتی را با انتقاد یا حتا تمسخر رییس جمهور افغانستان نشر می‌کنند. با این حال، ما اغلب فراموش می‌کنیم که دوتایی [غنی و عبدالله] زمانی زمام را به دست گرفته‌اند که اقتصاد افغانستان متزلزل است، امنیت بیش از هر زمان دیگری خراب است، فساد و دیگر جرایم در اوج‌شان قرار دارند و همسایه‌های یغماگر کشور بی‌باکانه به مشکلات دامن می‌زنند.

کشکمش بر سر قدرت

تنش‌ها بین گروه‌های دو رهبر واضح اند؛ حکومت وحدت ملی هیچ نشانه‌ای از وحدت تبارز نمی‌دهد. با این حال، اختلاف بین هردو طرف، می‌تواند با سازش عادلانه و حسن نیت هردو طرف اصلاح شود.

افتضاح معرفی کابینه، نشانه‌ای از ناکامی حکومت جدید خوانده شده است. بر مشکلات ناشی از بررسی ضعیف و انتصاب‌های اشتباه می‌توان فایق آمد. آنچه که در موفقیت یا ناکامی این حکومت حیاتی‌تر است، این است که چگونه این حکومت با خشم گروه‌های صاحب اعتبار قدیم [مجاهدین]، برای اولین بار پس از سال 2001، مقابله خواهد کرد. آن‌ها احساس می‌کنند، در حکومت شامل نیستند.

در واقع، این تنش بین مجاهدین خودخوانده و به اصطلاح تکنوکرات‌ها است که ریشه‌ی مشکلات حکومت وحدت ملی را تشکیل می‌دهد. تلاشی در جریان است که تفاوت را از نظر روایت‌های ایدیولوژیکی مخالف مشخص کند. با این حال، یک کشمکش ساده بر سر قدرت، علت اصلی این اختلاف است.

سیاف، احتمالا با اشاره به بیانیه‌ی چند هفته پیش سخنگوی عبدالله در مورد این‌که حرفه‌ای بودن معیار انتصاب حکومت جدید است، نه جهاد، با انتقاد گفت: «اگر جهاد معیار نیست، آیا فروش کشورتان معیار است؟» این رهبر پیشین قویا در مورد شمولیت عناصر رژیم کمونیست پیشین و افغان‌های بازگشته از تبعید در حکومت جدید، هشدار داد.

برگشت به گذشته

به اکتوبر سال 2001، آغاز حمله‌ی نظامی ایالات متحده به افغانستان‌ برگردیم؛ زمانی که رهبران پیشین مجاهدین ناگهان به مطمئین‌ترین متحدان واشنگتن در «جنگ علیه تروریسم» تبدیل شدند. به دنبال آن، توافقات سیاسی‌ای که در بن، آلمان، با میزبانی سازمان ملل متحد و به رهبری ایالات متحده‌ی امریکا صورت گرفت، ترکیبی را ایجاد کرد که تعداد اندکی از اعضای آن را تکنوکرات‌های تحصیل‌کرده در غرب؛ اما اکثریت اعضای آن را مجاهدین پیشین تشکیل می‌دادند.

رهبران پیشین مجاهدین که جیب‌های‌شان از دالرهای سازمان استخبارات امریکا (سی.آی.ای) پر شده بودند و دوباره به صحنه برگشته بودند، به سرعت شبکه‌های حمایتی‌شان را که اکثرا اساس آن را روابط قبیله‌ای، قومی و فرقه‌ای تشکیل می‌دهد، دوباره سازماندهی کردند.

از آن‌جایی که سیاست‌های امریکا از کاروبارهای غیرقانونی آن‌ها‌ که نتیجه‌ی آن جمع‌آوری سرمایه‌ی بی‌حد و حصر بود، چشم‌پوشی کرد. یک دهه‌ی گذشته برای این گروه بیش از حد فرخنده و مبارک بود. علاوه بر آن، آن‌ها بیش‌ترین سهم را از قراردادهای خارجی چندین میلیون دالری به دست آوردند.

حامد کرزی، رییس جمهور پیشین، در طول ریاست جمهوری‌اش، به ناچار با راضی ساختن این گروه، با حمایت‌های سیاسی و معافیت آن‌ها از حاکمیت قانون، دوستی این گروه را به دست آورد. در انتخابات ریاست جمهوری اخیر، این دسته از نخبه‌های سیاسی بین دو گروه انتخاباتی اشرف غنی و عبدالله عبدالله‌ تقسیم شدند و اکثریت آن‌ها دور دومی [عبدالله عبدالله] جمع شدند.

پس از انتخابات، این گروه که نشانه‌های به حاشیه رفتن‌شان توسط حکومت غنی و عبدالله را دیدند، دلواپس شده‌اند. امروزه، اکثریت نخبه‌های ناراضی پیشین به اپوزیسیونی پیوسته‌اند که دور کرزی در حال شکل‌گیری است. سیاف اعلان کرد که «به‌زودی خبر خوش وحدت مجاهدین را خواهید شنید… و اگر خدا بخواهد، ما یک‌صدا پیروزی خود را اعلام خواهیم کرد».

آگاه شدن مردم افغانستان

جالب است که در دور اول انتخابات، یک تعداد از این شخصیت‌ها نامزد بودند. هیچ یک از آن‌ها، از چند هزار محدود، بیش‌تر رای نیاوردند. آن‌هایی که به تیم‌های دیگر پیوسته بودند، نیز نتوانستند رای قابل توجه بیاورند و این نشانه‌ی واضحی است که هرچند مبالغ هنگفتی را مصرف کرده بودند، نفوذ سیاسی آن‌ها رو به افول است. مردم برای تعیین جانشین نخبه‌های پیشین رای دادند.

با این حال، به نظر می‌رسد که جامعه‌ی جهانی به رهبری ایالات متحده، نتوانسته است به سرعت به تغییر در آگاهی مردم برسد [آن را درک کند]. از پایان حاکمیت طالبان بدین‌سو، یک نسل پرجنب‌و‌جوش جوان، که تقریبا هفتاد درصد کل جمعیت را تشکیل می‌دهد و گروه فزاینده‌ای از زنان فعال، ظهور کرده‌اند (به گونه‌ی مثال، سی‌و‌هشت درصد زنان در انتخابات 2014 شرکت کردند).

مسلم است که بسیاری از تغییرات مثبت و نگرش روشن در مراکز شهری و در بخش‌های نسبتا امن کشور به چشم می‌خورند؛ اما این نشانه‌ها قابل توجه اند. با این حال، غرب هم‌چنان این ملت را یک جامعه‌ی قبیله‌ای عقب‌مانده می‌داند که در آن صرف سیاست‌های ماکیاولی و حکومت قرون وسطایی می‌تواند کارگر واقع شود. غرب به طور مداوم به گروهی توجه کرده است که خواهان تسلط سیاسی و اقتصادی است که به عنوان یک بازپرداخت بی‌انتها، نقش سربازان پیاده برای تهاجم به رهبری سی.آی.ای در سال 2001 را بازی می‌کند.

مسئولیت اصلا متوجه غنی و عبدالله است تا بر تفاوت‌های حل‌شدنی‌شان فایق آیند و واقعا یک جبهه‌ی متحد را تشکیل دهند و افغانستان را به پیش ببرند. آن‌ها باید بیش‌تر به مردم اتکا کنند و اعتماد مردم را جلب کنند و از استراتژی تلاش برای خوش‌حال کردن قدرت‌مندان، اجتناب کنند. تاکتیک‌هایی که کرزی موفقانه برای آرام کردن جنگ‌سالاران استفاده کرد، دیگر کارگر نیستند. آنچه که افغانستان مدیون آن‌هاست، احترام است، نه آینده‌ی افغانستان.

با این حال، غنی و عبدالله نمی‌توانند به این هدف دست یابند، مگر این‌که حمایت کامل متحدان افغانستان را با خود داشته باشند، به‌ویژه‌ ثبات پایدار ایالات متحده بدون حاکمیت قانون، حکومت‌داری خوب و دید آینده‌نگر، تأمین شده نمی‌تواند. اتکا به خود هم نمی‌تواند این کار را انجام دهد. مجاهدین پیشین نیز نمی‌توانند این کار را انجام دهند.