احمد برهان
«بگذار بگویمت که قصد دارم تا آخر به گناهانم ادامه بدهم. چون گناه شیرین است، با وجودی که همه به آن بد میگویند. همهی آدمها در آن زندگی میکنند؛ منتها دیگران در خفا انجامش میدهند، ولی من در عیان. و این است که دیگر گناهکاران بهخاطر سادگیام بر من میتازند. آلکسی فیودوروویچ بگذار بگویمت که بهشت تو به مذاقم سازگار نیست. این بهشت تو تازه اگر هم وجود داشته باشد، جایی مناسب برای آدم محترم نیست. نظر خودم این است که به خواب میروم و دیگر بیدار نمیشوم. همین والسلام. اگر خوش داشته باشی، میتوانی برای آمرزش روانم دعا کنی، اگر هم خوش نداشته باشی، دعا نکن. به جهنم! فلسفهام همین است.» از متن رمان، بخش سوم
در شمارهی حاضر به بازخوانی «برادران کارامازوف» میپردازم. رمانی که یک اثر کلاسیک و شاهکار داستایوفسکی[T1] در جهان خلاقیت داستانی به شمار میرود. کلاسیک بودن این رمان از نظرگاههای گوناگون قابل بحث و بررسی است. درونمایهی داستان در زهدان مفاهیم بنیادینی زاده میشود و به همانشکل پرورش مییابد. بستر هستیشناختی رمان، به مفاهیم ساده و روزمره ولی آنچه که زیربنای جهانبینی انسانی ما را شکل میبخشد، متمرکز است. مفاهیمی چون عشق و نفرت، خدا و شیطان، شک و ایمان، پول و ثروت و امثال آنها. و نیز در همین مسیر، به مسائل جامعهشناختی طبقاتی نیز درگیر میشود. یا زمانی که با چاقوی تیز روانکاوی پرده از روان آدمی برمیدارد و میگوید: «یک حیوان وحشی نمیتواند چنان هنرمندانه سنگدل باشد که یک انسان میتواند.» به این ترتیب، شخصیتهای رمان را با روایتگری برخواسته از جهان واقع، گاهی توأم با طنز فلسفی-دینی خلق میکند. شخصیتهایی که در بستر اگزیستانسیالیستی خانوادهی عجیبوغریب با دردها و دغدغههای متفاوت و در تضاد با هستی و نیستی یکدیگر پرورش مییابند.
از نظر مخاطبشناختی، این رمان ممکن است به هیچوجه برای مخاطبان عام جالب و خواندنی تمام نشود. ولی برای آنانی که باشندهی زیستجهان داستانی هستند، خوانش سطحی و بازخوانی عمیق آن همواره میتواند تأملبرانگیز و خواندنی باشد. این شماره مشتمل بر دو موضوع اصلی است: مروری بر زندگی داستایوفسکی، چگونگی شکلگیری برادران کارامازوف و طرح شخصیتهای رمان. در شمارههای بعدی به واکاوی بیشتر آن خواهم پرداخت.
فیودور میخایلوویچ داستایوفسکی از تأثیرگذارترین نویسندگان در ادبیات داستانی روسیه و جهان به شمار میرود. داستایوفسکی بهباور اکثر صاحبنظران در حوزهی مطالعات او، دارای سبک نوشتاری ویژه و جهان داستانی منحصربهفرد است. درونمایههای اصلی جهان داستانی وی را واکاوی درونیات هوش ناخودآگاه انسان شکل میدهد. از آنجا که این نویسندهی بزرگ روسی همواره با مسائل دینی-مسیحی و فلسفهی خیروشر در جهان انسانی بهصورت شخصیتی درگیر بوده است، شخصیتهای داستانی او نیز افرادی با ویژگیهای درونگرایی و دردمند در ساحت اندیشههای روانکاوی، فلسفهی اخلاق، عرفان مسیحی و جامعهشناسی طبقاتی میباشند. داستایوفسکی در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ در مسکو در زمان امپراتوری روسیه بهدنیا آمد. نام و نسب خانوادگی او برگرفته از دهکدهی کوچک «داستایوو» واقع در غرب روسیه است. در سال ۱۸۴۹ بهدلیل باورهای رادیکال و نیز به سبب عضویت در حقلهی مخفی پتراشفسکی، از سوی پولیس مخفی روسیه تزاری بازداشت شد و به چهار سال زندان و انجام کارهای شاقه در سیبری محکوم گردید. تجربهی سالهای محکومیت و تبعید در سیبری در خلق آثار کلاسیک و با شخصیتهای عجیبوغریب در همهی داستانهای او نمایان است. وقتی سیاسی میاندیشید، «تسخیرشدگان» را در سال ۱۸۷۳ خلق کرد. وقتی درگیر ایمان و وجدان در ساحت عمل بود، «جنایت و مکافات» با محوریت جرم و اثرات احتمالی آن بر روان آدمی را در سال ۱۸۶۶ نوشت. از داستانهای برجستهی دیگر او «ابله»، «یادداشتهای زیرزمینی»، و «قمارباز» میباشد.
اما خلق «برادران کارامازوف» اوج خلاقیت داستانپردازی داستایوفسکی را نشان میدهد. در[T2] زبان فارسی ترجمههای متعددی از این رمان صورت گرفته است. احد علیقلیان در پیشگفتار ترجمهاش -که یکی از ترجمههای خوب است- به نقل از ریچارد پوتر در زمینهی شکلگیری رمان آورده است: «همزیستی ایمان و بیایمانی به راستی در همهی عمر در وجود داستایفسکی باقی ماند. بیان هنری نهایی آن در برادران کارامازوف جلوهگر میشود. در شخصیتهای متضاد پدر زوسیمای پیر و مفتش بزرگ. داستایفسکی مسیح انجیلها را در زندان اومسک ملاقات کرد. آنجا مرد جوانی را هم ملاقات کرد بهنام ایلینسکی که به جرم پدرکشی محکومیت بیستساله را میگذراند. او را در یادداشتهای خانهی مردگان وصف کرده است: “در تمام مدتی که با او زندگی میکردم، عالیترین و شادترین وضع روحی را داشت. این فرد دمدمی و سبکمغز بود و بیاندازه بیمسئولیت؛ هرچند به هیچصورت احمق نبود. هرگز هیچگونه بدرفتاری خاصی در او مشاهده نکردم.” داستایفسکی باور نداشت که ایلینسکی مقصر این جنایت بوده باشد. بعدها اطلاع یافت که این مرد پس از تحمل ده سال از دورهی محکومیتاش از زندان آزاد شده است. داستان این زندگی که در جوانی تباه شده بود، با چنان محکومیت وحشتناک سرانجام موضوع داستان برادران کارامازوف یا چنانکه راوی این رمان میگوید جنبهی بیرونی آن شد.» از نظر روانکاوی، داستایوفسکی در شناخت اختلالهای روانشناختی و ناهنجاریهای فکری افراد جامعه تلاش بسیاری نمود تا به درک عمیق دوگانگی رفتار آدمی در ساحت جدال میان خیروشر دست یابد. معروف است که فروید از این رمان تأثیری بسیاری گرفته بود. برخی نظریههای روانکاوی فروید الهامگرفته از شخصیتهای این رمان است. نظریهی عقدهی اودیپ یکی از آنها است. فروید «برادران کارامازوف» را بزرگترین رمانی میدانست که خوانده بود.
رمان «برادران کارامازوف» طی سالهای ۱۸۷۹ تا ۱۸۸۰ بهصورت پاورقی در نشریهی پیامآور روسی منتشر شد که بعدا در دو جلد، چهار بخش و دوازده کتاب گردآوری شد. هر کتاب شامل فصلهای متعددی است. عنوان کتابها عبارت اند از: خانوادهی کوچک نازنین، جمع ناجور، شهوتپرستان، خراشدل، موافق و مخالف، راهب روس، آلیوشا، میتیا، تحقیقات اولیه، پسربچهها، برادر ایوان فیودورویچ، اشتباه در قضاوت. یکی از فرازهای درخشان در مورد امید و ناامیدی در بخش سوم رمان چنین است: «آری، زندگی مملو از نشاط و سعادت است، و حتا در زیرزمین هم میتوان به نیکبختی نایل شد. آلیوشا (قهرمان داستان به قول راوی) تو نمیتوانی تصور کنی تا چه اندازه اکنون به زندگی دلبستگی دارم و چه عطشی برای وجود داشتن و شناختن در میان این دیوارهای خاموش در دل من به وجود آمده است. تمام رنجها و دشواریها را از میان خواهم برد؛ به شرط آنکه در هر لحظه بگویم من هستم. اگرچه بییار و یاورم، ولی با وجود این هستم و آفتاب را میبینم و اگر هم نبینم با این همه میدانم که وجود دارد.»
در «برادران کارامازوف» عنصر شخصیتپردازی و رفتارهای آنان در شرایط گوناگون بسیار به چشم میآید. دقیقا همین ویژگی داستانی است که این رمان را بهمثابهی یک اثر کلاسیک نه تنها در حوزهی داستانهای روانشناختی که در ادبیات جهان تبدیل کرده است. در رمان ما با شخصیتهای بسیاری آشنا میشویم. چرا که قرار بود این رمان یکی از آثار بلند باشد، اما نویسنده پس از خلق بخشهای نخستین رمان در نهم فبروری ۱۸۸۱ از دنیا میرود. نخستین شخصیتی که راوی رمان برای خواننده به معرفی میگیرد، فیودور پاولوویچ کارامازوف، پدر خانواده است. فیودور دو بار ازدواج میکند و سه پسر دارد که با یک پسر نامشروعش میشود چهار پسری که داستان در محور آنان میچرخد. او مرد خشن و هوسران است که در ولخرجی شهرت دارد و این ویژگیاش به یکی از پسرانش نیز انتقال مییابد. اولین پسر خانوادهی کارامازوف دمیتری کارامازوف است. راوی داستان دربارهی دمیتری فیودوروویچ در فصل دوم، صفحهی بیستوهفت (ترجمهی صالح حسینی) میگوید: «نخست اینکه، این دمیتری فیودوروویچ از سه پسر فیودور پاولوویچ تنها پسری بوده که با این باور بار میآید که ملک دارد و به سن قانونی که برسد مستقل میشود. نوجوانی و جوانی نابهنجاری را از سرمیگذراند. مکتب را تمام نمیکند، وارد آکادمی نظامی میشود. بعد به قفقاز میرود. ترفیع میگیرد. دست به دوئل میزند و درجهاش را از دست میدهد، از نو درجه میگیرد. شیوهی زندگانی بیحسابوکتابی در پیش میگیرد و مثل ریگ پول خرج میکند. پیش از اینکه به سن قانونی برسد، مواجبی از فیودور پاولوویچ بهدستاش نمیرسد و وقتی هم که به سن قانونی میرسد مقروض میشود. به سن قانونی که میرسد، برای رسیدگی به وضع ملکاش به شهرستان ما میآید و آن وقت بوده که تازه پدرش را میبیند و میشناسد. مثل اینکه از پدرش خوشش نمیآید.» دمیتری به لحاظ شخصیتی پسری است مدام به فکر مادیات و شهوترانی. او از زن اول فیودور پاولوویچ است که از خانوادهی اشرافی و نسبتا ثروتمندی میباشد. پس از قتل پدر خانواده او بهعنوان اولین مظنون از سوی پولیس بازداشت میشود. دومین پسر خانواده ایوان کارامازوف است. شخصیت ایوان در شکل نمادین او نمایانگر قشر روشنفکر و منتقد ارزشهای دینی-اجتماعی است. درست در مقابل شخصیت ایوان، برادر کوچکش آلیوشا کارامازوف قرار میگیرد. آلیوشا سومین پسر فیودور است که قهرمان داستان نیز به حساب میرود. پسری است با ویژگیهای شخصیتی آرام و فروتن؛ به نحوی نمایندهی مطلوب دینی-مسیحی از نظر داستایوفسکی. به بیان روانشناختی، پسری است درونگرا و مدام درگیر افکار فلسفی-دینی.
در شمارهی بعدی به بسط و گسترش این مبحث خواهم پرداخت.
ادامه دارد…
[T1]تغییر از داستایفسکی
[T2]حذف نقلقول جیمز جویس