اندوهگین اما پرشور وقتی شروع به حرف زدن میکند از لحن صدایش میشود فهمید که غم تلخی در نهانخانهی دلش دارد. مادرش را پنج سال قبل براثر ویرس کرونا از دست داده است. مادری که برایش حکم پناهگاه و همدم را داشته است. حالا ۲۳ سال دارد و با پدر زندگی میکند. پدری که گویی به جبر روزگار سرایدار یک مارکت است. تنها یک برادر کوچکتر از خودش دارد که برای کارگری به ایران مهاجر شده است. حکایت از روزگار غریب و نیروی زندگی دارد و من مبهوت حرفهای او به این فکر میکنم که غم از دست دادن مادر درد بزرگی است. حق دارد به این راحتیها یا این زودیها غبار غم از خاطرش زدوده نشود. در جریان صحبت، نه از مشکلات خود بلکه از رنج کسانی حرف میزند که در اثر محرومیت از تحصیل، و ترس و خشونت طالبان تلخ و کابوسوار خانهنشین شدهاند و دردمندانه آرزو میکنند این گروه زودتر نابود شود. ناامید نیست و به پایانِ روزهای سیاه در کشور باور دارد. ادعای انجام کار بزرگی را ندارد اما نیروی آگاهی و دانایی در او پیدا و شوق زندگی در چشمانش هویدا است. آرزوی بلندی برای خود و دختران در کشور دارد و برای فردای بهتر میاندیشد و در حد توان گام بر میدارد.
آزاده (مستعار)، صنف دوازدهم مکتب را در یکی از مکاتب کابل تمام کرده و بعد با نتیجهی عالی به دانشگاه طبی کابل راه یافته است. دو سال در آنجا درس خوانده؛ با شور و علاقهای فراوان. با وضع محدودیت بر تحصیل دختران توسط طالبان خانهنشین میشود و در مؤسسات طبی هم بهدلیل مشکلات مالی نمیتواند درساش را ادامه دهد. او حسرت غمانگیز بازماندن از تحصیل در دانشگاه طبی را اینگونه بیان میکند: «چند ماه قبل، به عیادت یکی از دوستان که در شفاخانهی فرانسوی بستری بود، رفتم. وقتی دوباره به خیابان دانشگاه طب معالجوی برگشتم، در مقابل ساختمان دانشگاه ایستادم و با حسرت و افسوس بهسوی آن نگاه کردم. جایی که دو سال در آنجا درس خوانده بودم و رویای بلند و برنامهی روشن برایم داشتم. حس عجیب و غمانگیزی داشتم و به محروم شدن دختران از حقوق بنیادین در کشور و ظلم طالبان میاندیشیدم.»
آزاده هرچند که نتوانسته به تحصیلاش ادامه دهد اما با ذکاوت فردی و اجتماعیای که دارد، توانسته ارتباطات خوبی با مراکز آموزشی در داخل و خارج از کشور برقرار کند. او آموزش زبان انگلیسی و شماری از مهارتهای نرم مثل اعتماد به نفس و تابآوری را از طریق آنلاین فراگرفته و حالا اندوختههایش را برای تعداد زیادی از دختران در کشور آموزش میدهد. آزاده اما باور دارد که هرچند مطرح کردن محتوای پرتنش و گاهی آزاردهنده، آسان نیست اما محرومیت از تحصیل زخمهای عمیق روانی بر روی دختران در کشور ایجاد کرده و آنان را تحت تأثیر قرار داده است. امروز وقتی با هر دختر دانشآموز و یا دانشجو روبهرو میشویم، میبینیم که رنج محروم بودن از تحصیل را با خود حمل میکنند. او میگوید: «البته، درد و رنج فقط متوجه دختران نیست بلکه حاکمیت طالبان رنجهای زیادی برای زنان و سایر افراد جامعه نیز ایجاد کرده است.»
افزون بر این، درحالیکه دختران در شرایط کنونی محدودیتهایی در عرصهی زندگی، محرومیت از تحصیل و ترس از آیندهی تاریک را تجربه میکنند، اما مغز شان راههایی برای تطبیقیافتن با شرایط را پیدا میکند. بهگفتهی آزاده، امید همینجا خودش را نشان میدهد و در تطبیقپذیری منحصر به فرد مغزهای معجزهآسای ما زندگی میکند. او میگوید: «درک نحوهی واکنش مغز به استرس یا ترس، به ما کمک میکند تا متوجه شویم آنچه امروز برایمان اتفاق میافتد، اینکه بهعنوان دخترخانم در قلمرو حاکمیت طالبان زندانی هستیم، همچنان چطور رفتار کنیم برای اینکه زندگی و آیندهیمان نابود نشود و دلیل کارهایی را که برای عبور از این شرایط نامطلوب انجام میدهیم. ما از این دریچه میتوانیم یک حس جدید عزت نفس شخصی ایجاد کنیم و در نهایت پاسخهای خود را به شرایط، موقعیتها و روابط مان دوباره تنظیم کنیم. به عبارت دیگر، این کلید اصلی برای تغییر سبک زندگی ما برای عبور از شرایط دشوار و خوفناک کنونی است.»
آزاده در ادامه برای حمایت و تشویق دختران در کشور، از استعارهای کمک میگیرد و عنوان میکند که دختران باید مثل سیمرغ باشند؛ همان پرنده افسانهای که خانهاش بالای کوهی بلند است و همهی پرندهها دوست دارند که بروند بالای آن کوه تا به آنجا برسند. بهگفتهی او، دختران نیز باید در این محیط پرآشوب، در حرکت باشند و در جستوجوی فرصتها. خود را در جهان بیابند و به جهان نشان بدهند؛ همچون همهی دختران دنیا. از همین جهت است که آزاده، خود امروز راهنما و حامی برای سایر دختران است. حامی کسانی که از رفتارهای بیگارگونهی جامعه، از ناملایمات، چالشها، اندوه و استرس آسیب دیدهاند. با راهنمایی و مشوره به آنان در التیام یافتن، پیشرفت و تابآوری کمک میکند. کمک به دخترانی که رویای بلند دارند و دنبال زندگیای متفاوتی هستند اما در شرایط نامطلوب اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی قرار گرفتهاند. حمایت از دخترانی که فقر کمر خانوادهیشان را خرد کرده و پدرانی که نمیتوانند به درس خواندن دخترانشان کمک کنند. آزاده میگوید: «جدا از اینکه طالبان نمیگذارند دختران درس بخوانند، خانوادههایی هم وجود دارند که به لحاظ مالی مشکل ندارند اما دیدگاه سنتی آنها باعث میشود توجهی به تحصیل و نیازهای دخترشان نداشته باشند. تمام تلاش چنین خانوادههای بر بزرگ شدن دختر، حفظ آبرو و به شوهر دادن دخترشان است. چنین خانوادههای به ندرت به این فکر میکنند که محروم شدن دخترانشان از تحصیل عواقب ناگواری را در سطح فردی و اجتماعی دارد.»
براساس گفتهی آزاده، صحبت با دختران که از تحصیل محروم شدهاند، نشان میدهد که آنان از ماندن در خانه و آیندهی نامعلوم تجربههای دردناک دارند، و از اینکه نمیتوانند آزادانه بیرون گشتوگذار کنند و درس بخوانند به تمام معنا رنج میکشند. اشتیاق عمیق برای احساس نیازمندی به درس خواندن و ادامهی تحصیل برای آنان اعتبار و ارزش تلقی میشود. این دختران محروم از تحصیل وقتی بزرگ میشوند، توانایی این را ندارند که استانداردهای برای آنچه شایستهی آن هستند، تعیین کنند. در آینده آنچه اتفاق خواهند افتاد، الگوی پیچیده و دلسردکنندهی خودتخریبی، خشونت و گیرافتادن در دامهای عوامل محیطی و رفتارهای معیوب اجتماعی است. بهگفتهی او، مغز ما در چنین محیطی نامطلوبی رشد میکند و به درک دنیای اطراف ادامه میدهد. دائما تجربههای جدید جذب میکند و براساس تمام لحظاتی که پشت سر گذاشتهایم حافظه ایجاد میشود. از سوی دیگر، تجارب حسی قدرتمند، ترسناک، یا منزویکننده که چند ثانیه یا سالها تحمل میشوند، میتوانند در عمق مغز، دستنخورده بمانند و این خطری است که زندگی ما را در آینده با تهدید مواجه خواهند کرد.
در عین حال، آزاده بر این باور است که وحشت و ترسی که از سوی طالبان بر علیه زنان وجود دارد باعث میشود مغز به تهدید مداوم عادت کرده و همیشه نسبت به هر سیگنال مرتبط با تهدید در اطرافش واکنش نشان دهد. در چنین وضعیتی اگر تهدید و ترس ما مدیریت نشود، مغز بین تهدید و واکنش مناسب برای آسیب ندیدن یک ارتباط و اساسا شکل خاصی از حافظه، ایجاده میکند. بعد، این حافظهی حفاظتی و تطبیقی این ظرفیت را دارد که حتا بعد از گذشت سالها همچنان زندگی را تلخ و سیاه کند. بهباور آزاده، برای اینکه این حافظه ایجاد نشود یا اگر ایجاد هم میشود تأثیرش روی زندگی ما در آینده کم باشد، یکی از راههای مؤثر این است که ترسها و تهدیدهایی که متوجه ما است و تجربیات خودمان را بنویسم. نه تنها از مشکلاتی که با آن دستوپنجه نرم میکنیم بلکه از اتفاقیهایی که برایمان افتاده است. چون این تجربههای ما هستند که چه خوب و چه بد، ما را شکل میدهد. و به اشتراک گذاشتن این داستانها سبب میشود هر خوانندهای، به روش خود، به بینشی دست یابد که بتواند در داشتن زندگی بهتر و رضایتبخشتر کمک کند.
با این همه، آزاده در پایان یادآوری میکند که درست است ما با مشکلات و چالشهای زیادی مواجه شدهایم اما این نه باید بهگونهای تصور شود که همه چیز را از دست دادهایم. طالبان و حامیان فکریشان باید بدانند که زنان در کشور نه تنها از کار و مبارزه دست برنخواهند داشت بلکه به تلاشهایشان با قدرت بیشتر ادامه خواهند داد. مقامهای طالبان که خود تاریکاندیش هستند، برای اعضای جامعه هم ناامیدی و تاریکی را میخواهند و دشمن زندگی پرشور و شادمانی مردم هستند. بهگفتهی آزاده، طالبان امروز فکر میکنند که توانستهاند زندگی دختران و زنان را محصور به ماندن در خانه بسازند اما این نگاه و باورشان از بنیاد اشتباه و توهم بیش نیست. زنان امروز به این توانایی رسیدهاند که از پس توفانهای سهمگین و موجهای سنگینش، پیروز سر بر آورند. بهگفتهی او، درحالیکه وضع محدودیت از سوی مقامهای طالبان همچون هیولای وحشتناک در حال تکثیر شدن است، اما بعید است که بتوانند تمام فرصتها و بسترهای مبارزات زنان شجاع کشور را محدود و مسدود سازند. ممکن این گروه جاهل، با رفتار و ماهیت غیرانسانی خود حسرت محروم ماندن فرزندان کشور از تحصیل را برای مدت کوتاه بهوجود آورده باشد اما هرگز نمیتواند آرزوهای مشترک آنان را که دستیابی به آگاهی و دانایی است، سلب کند و مانع تحصیل شان از مجراهای بدیل مثل آموزش آنلاین شود.